English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
This company guarantees prompt delivery of goods. این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
Other Matches
prompt delivery تحویل فوری
free carrier یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
gurantee period مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
cumulative delivery diagram منحنی تحویل تراکمی نموداری که نحوه تحویل کالاها را نشان میدهد
handover تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
impact shipment کالای ضربتی از نظر تحویل کالایی که از نظر تحویل زمان مخصوص دارد
cash on delivery فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
letterhead مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
clearing houses شرکتی که چکها را نقد می نماید
clearing house شرکتی که چکها را نقد می نماید
there is nothing like leather هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
causatively چنانکه دلالت برسبب نماید
grandiosely بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
prepossessingly چنانکه جلب توجه نماید
pseudoscope شیشهای که کاو را کوژکوژراکاو نماید
incongruously بی ی نکه با هم جور باشدیاتطبیق نماید
an inceptive verb فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
persuasively چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
adequately باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
to the echo چنان بلند که تولید انعکاس صدا می نماید
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
dut of court ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
international finance corporation شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company شرکت مادر شرکت مرکزی
private رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
line of sight خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
keyth rope system شبکه زیرزمینی که زهکشهاخط بزرگترین شیب را قطع نماید
outsource به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
nomothetes کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
consulage هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
leadsman کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
bit تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
bits تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
appropriation در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
paperless شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
Big Brother دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
snap shot فوری
immediate <adj.> فوری
prompt فوری
acute <adj.> فوری
spots فوری
spot فوری
unintermediate <adj.> فوری
intuitive <adj.> فوری
instantaneous <adj.> فوری
urgent فوری
posthaste فوری
prompted فوری
instanter فوری
spontaneous فوری
urgently فوری
sudden فوری
prompts فوری
kelly قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
body corporate شرکت شرکت سهامی
business group شرکت سهامی [شرکت]
snap shooter عکاس فوری
prompt payment پرداخت فوری
immediate خیلی فوری
inst مخفف فوری
real time بازده فوری
snapshot عکس فوری
hasty عجولانه فوری
scrams فوری رفتن
scram فوری رفتن
spot test ازمایش فوری
speedy trial دادرسی فوری
urgent priority تقدم فوری
snap shot عکس فوری
prompt deployment گسترش فوری
immediate memory حافظه فوری
cash prompt نقد فوری
instantaneous reaction واکنش فوری
immediate message پیام فوری
immediate action عملیات فوری
immediate mission تک فوری هوایی
pistolgraph عکس فوری
emergency priority تقدم فوری
emergency care مراقبتهای فوری
instantaneous photograph عکس فوری
snapshots عکس فوری
cash spot نقد فوری
procurement rate نواخت تهیه و تحویل اماد نواخت تحویل اماد
snapping گرفتن عکس فوری
I need them urgently. من آنها را فوری میخواهم.
snapped گرفتن عکس فوری
red alert آژیر خطر فوری
immediate mission ماموریت فوری هوایی
snap گرفتن عکس فوری
red alerts آژیر خطر فوری
snaps گرفتن عکس فوری
the letter is urgent نامه فوری است
immediate addressing ادرس دهی فوری
pistolgraph دستگاه عکس فوری
ready service اماده به استفاده فوری
upsurge قیام فوری وناگهانی
snap shot عکس فوری گرفتن
snapshoot عکس فوری گرفتن
snapshoot تیر فوری انداختن
payable immediately قابل پرداخت فوری
quick set گرفتن فوری بتن
snap report گزارش فوری یا انی
immediate action عکس العمل فوری
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
exigent محتاج به اقدام یا کمک فوری
Please reply as a matter of urgency. لطفا فوری پاسخ دهید.
tea bags پاکت محتوی چای فوری
spot price قیمت برای فروش فوری
tea bag پاکت محتوی چای فوری
To demand prompt payment. تقاضای پرداخت فوری کردن
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
endorser پشت نویس فردی که پشت سندی راامضاء می نماید
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
dying declarations در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید
damage feasant درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
emergency حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergencies حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
to get down to the nitty-gritty [to get down to brass tacks] <idiom> فوری به اصل مطلب رسیدن [اصطلاح روزمره]
spot sale فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
A rapid response would be appreciated. از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
emergencies پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergency پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
bar automatic میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
exerciser وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
aerating agent مادهای که به بتن اضافه میشود تا توزیع حبابهای هوا را در بتن یکنواخت نماید و اثر ان ازدیادمقاومت در مقابل یخبندانهای سخت میباشد
methought چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
reflex force نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
inquiry processing فرایند انتخاب یک رکورد از یک فایل و نمایش فوری محتویات ان
readout دریافت فوری اطلاعات پردازش شده قابل عرضه بازخوانی
endless repeat [به هر نوع طرح بندی که کل متن فرش را تا ناحیه حاشیه پر نماید، اطلاق می شود. مثل طرح بته جقه، ماهی درهم، هراتی و غیره.]
capstan میله نوار گردان یا واحد پشتیبانی نوار که باعث میشود نوار به نوک خواندن / نوشتن یا گرداننده منتقل نماید
accelerators ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
dead line خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
process تحویل
processes تحویل
bailment تحویل
landing, storage, delivery تحویل
livery تحویل
transter تحویل
prehension تحویل
utilization تحویل
solstice تحویل
devolvement تحویل
liveries تحویل
freeing تحویل
freed تحویل
delivery تحویل
free تحویل
frees تحویل
deliveries تحویل
accelerator ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
accelerating pump پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
deliver تحویل دادن
delivery notice اعلامیه تحویل
surrender تحویل دادن
delivering تحویل دادن
rendition پرداخت تحویل
delivering تحویل تسلیم
fob تحویل کشتی
shortchange کم تحویل دادن
recorded delivery تحویل سفارشی
delivers تحویل دادن
renditions پرداخت تحویل
ex factory تحویل در کارخانه
delivery note حواله تحویل
surrendered تحویل دادن
delivery free تحویل رایگان
theft, pilferage, non delivery عدم تحویل
to deliver over تحویل دادن
transference تحویل حواله
to hand over تحویل دادن
cash dispenser تحویل دارخودکار
to take over تحویل گرفتن
transferee تحویل گیرنده
forward delivery تحویل دراینده
free on quay تحویل دراسکله
deliverable قابل تحویل
delivery date تاریخ تحویل
free docks تحویل در بارانداز
bailment تحویل جنس
take delivery of تحویل گرفتن
deliverer تحویل دهنده
take over تحویل گرفتن
terminal price قیمت تحویل
delivered at frontier تحویل در مرز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com