English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (2 milliseconds)
English Persian
that is your duty and not mine این وفیفه شماست
Other Matches
he is next to you in rank او در رتبه پس از شماست
as you wish به اختیار شماست
it is to your i. to go به نفع شماست که بروید
Please excuse my back. ببخشید پشتم به شماست
Thank you, this is for you. متشکرم. این هم انعام شماست.
This is your share ( portion ) . این قسمت ( سهم) شماست
This raincoat is exactly like yours . این بارانی عین مال شماست
as your please هر طور میل شما است اختیار با شماست
functioned وفیفه
functions وفیفه
devoir وفیفه
duty وفیفه
pensions وفیفه
pension وفیفه
worked وفیفه
work وفیفه
obligations وفیفه
obligation وفیفه
office وفیفه
offices وفیفه
activities وفیفه
activity وفیفه
assignments وفیفه
assignment وفیفه
responsibility وفیفه
responsibilities وفیفه
that is your duty and not mine نه وفیفه من
tasks وفیفه
taskwork وفیفه
task وفیفه
role وفیفه
roles وفیفه
function وفیفه
inofficious بی وفیفه
sorb وفیفه
service وفیفه
serviced وفیفه
inofficious وفیفه نشناس
duty-bound حینانجام وفیفه
offices کار وفیفه
office کار وفیفه
dereliction of duty وفیفه نشناسی
conscripts سرباز وفیفه
laspe from duty ترک وفیفه
irresponsibility وفیفه نشناسی
dereliction of duty ترک وفیفه
fun and games <idiom> وفیفه مشکل
conscripting سرباز وفیفه
annuitant وفیفه خور
breach of duty ترک وفیفه
task management مدیریت وفیفه
naval conscript ناوی وفیفه
staff duty وفیفه ستادی
neurility وفیفه اعصاب
sense of duty حس وفیفه شناسی
seaman recruit ناوی وفیفه
reserve officer افسر وفیفه
religious duty فرض وفیفه
obligated reservist مشمول وفیفه
obligor مشمول وفیفه
lapse from duty ترک وفیفه
the d. of duty انجام وفیفه
burden of proof وفیفه اثبات
compulsory service خدمت وفیفه
undutiful وفیفه نشناس
dutifulness وفیفه شناسی
feal وفیفه شناس
functionally ازلحاظ وفیفه
functionery وفیفه دار
the d. of duty ادای وفیفه
incumbency وفیفه لزوم
propositional function وفیفه حسی
obstriction قرارداد وفیفه
loyal وفیفه شناس
functional وفیفه دار
draftees سربازان وفیفه
stipendiary وفیفه خوار
conscientious وفیفه شناس
fealties وفیفه شناسی
fealty وفیفه شناسی
functioned وفیفه داشتن
drafted سرباز وفیفه
beneficiary وفیفه خوار
beneficiaries وفیفه خوار
drafts سرباز وفیفه
irresponsible وفیفه نشناس
dutiful وفیفه شناس
function وفیفه داشتن
draft سرباز وفیفه
stipendiaries وفیفه خوار
functions وفیفه داشتن
loyalties وفیفه شناسی
service نظام وفیفه
conscripted سرباز وفیفه
serviced نظام وفیفه
task امرمهم وفیفه
tasks امرمهم وفیفه
loyalty وفیفه شناسی
military service نظام وفیفه
conscription نظام وفیفه
conscript سرباز وفیفه
functions وفیفه عمل کردن
line of duty نحوه انجام وفیفه
leal وفیفه شناس حقشناس
to perform one's duty انجام وفیفه کردن
functionate انجام وفیفه کردن
ready for duty اماده انجام وفیفه
harnessing حین انجام وفیفه
neglect of duty غفلت در انجام وفیفه
barrels وفیفه هدایت در یک ترمینال
obligated tour دوران مشمولیت وفیفه
liable to military service مشمول خدمت وفیفه
observantly از روی وفیفه شناسی
key assignments وفیفه دهی کلیدها
barrel وفیفه هدایت در یک ترمینال
functioned وفیفه عمل کردن
i deed it my duty to وفیفه خود می دانم که
function وفیفه عمل کردن
functional unit واحد وفیفه مند
functional diagram نمودار وفیفه مندی
constableship وفیفه یا رتبه پلیس
conscription law قانون نظام وفیفه
bounden duty وفیفه واجب یا لازم
functional تابعی وفیفه مندی
voluntaryist مخالف نظام وفیفه
while on duty حین انجام وفیفه
military service خدمت نظام وفیفه
duteous وفیفه شناس مطیع
task control block بلاک کنترل وفیفه
functional design طرح وفیفه مندی
functional character دخشه وفیفه بندی
function code رمز وفیفه نما
harnessed حین انجام وفیفه
feasance انجام وفیفه کردن
harness حین انجام وفیفه
supererogation افراط در انجام وفیفه
conscript army ارتش سربازان وفیفه
supererogation انجام کاری بیش از حد وفیفه
to play one's role وفیفه خودرا انجام دادن
to stand to one's duty وفیفه خودرا انجام دادن
to be in d. کوتاهی درانجام وفیفه کردن
task state descriptor توصیف کننده وضعیت وفیفه
mistake while in discharge of duty خطا در حین انجام وفیفه
pensioner وفیفه خوار مستمری بگیر
sinecures وفیفه گرفتن وول گشتن
chancery مقام یا وفیفه صدارت عظمی
conscripted به خدمت وفیفه احضار کردن
duty to god وفیفه شخص نسبت به خدا
conscript به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripts به خدمت وفیفه احضار کردن
foreground task کار یا وفیفه پیش زمینه
sinecure وفیفه گرفتن وول گشتن
noncommissioned officer درجه دار افسر وفیفه
pensioners وفیفه خوار مستمری بگیر
conscripting به خدمت وفیفه احضار کردن
taskwork کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
liability to military service مشمولیت برای خدمت نظام وفیفه
conscript سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
to overrun one's duty از انجام وفیفه شانه خالی کردن
acquitting از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
acquits از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
deontology وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
conscripting سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
pull through در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
conscripts سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripted سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
functionally چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
ground rule وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
outpensioner کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
intelligence department ادارهای که وفیفه اش جمع اوری اطلاعات است
slacker کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
slackers کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
enlisted داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
this duty precedes all others این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
to do ones endeavour کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
deat benefit وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
hear footsteps عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
unprofitable servants مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وفیفه ایشان است بکنند
e c s c (european coal & steel commissio لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
service منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
board of conciliation هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
security council یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل که 11 عضودارد و وفیفه عمده ان حفظ صلح و امنیت جهانی است
coroners مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroner مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
limit state حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
squelch circuit یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
desertion ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
prebendary دریافت مقرری از کلیسا وفیفه خوار کلیسا
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
dedicated کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
extra duty وفیفه اضافی ماموریت اضافی
economic and social council شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com