Dictiornary-Farsi | این چیز سابقه ندارد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (11 milliseconds)

English	Persian
there is no precedent for this	این چیز سابقه ندارد


Search result with all words

It is quite unprecedented.	بی سابقه است ( سابقه ندارد )
He has a poor service record in this company.	دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
Other Matches

He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.	معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
he is second to none	دومی ندارد بالادست ندارد
contexts	سابقه
precedents	سابقه
prehistory	سابقه
shafts	سابقه
it served as a precedent	سابقه شد
intellect	سابقه
scape	سابقه پر
context	سابقه
record	سابقه
backgrounds	سابقه
acquaintances	سابقه
acquaintance	سابقه
intellects	سابقه
precedential	سابقه شو
ensample	سابقه
antecedent	سابقه
unprecedentedly	بی سابقه
antecedents	سابقه
track records	سابقه
shaft	سابقه
past	سابقه
unprecedented	بی سابقه
precedent	سابقه
scape	سابقه
background	سابقه
track record	سابقه
precedency	امتیاز سابقه
precedented	سابقه دار
precedential	سابقه درست کن
record	سابقه مدرک
stock record	سابقه موجودی
record of service	سابقه خدمت
histories	سابقه پیشینه
stare decisis	قاعده سابقه
history	سابقه پیشینه
precedence	امتیاز سابقه
grey headed	سابقه دار
freedom from evil record	عدم سو سابقه
infamy	افتضاح سابقه بد
histogram	سابقه نما
bad record	سوء سابقه
as much as never before <adv.>	به اندازه بی سابقه
as never before <adv.>	بطور بی سابقه
unheard of	بی سابقه کس نشنیده
precedents	سابقه داشتن
precedent	سابقه داشتن
record	مدرک کتبی سابقه
known to the police	دارای سابقه در شهربانی
case histories	سابقه مرض ودرمان
case history	سابقه مرض ودرمان
record	صورت جلسه سابقه
seeded	بازیکن سابقه دار
squalls	باد بی سابقه وشدید
unheard	بی سابقه توجه نشده
It is base on a precedent.	مسبوق به سابقه است
old hands	ادم با سابقه و مجرب
forms	سابقه فعالیت اسب
formed	سابقه فعالیت اسب
old hand	ادم با سابقه و مجرب
squall	باد بی سابقه وشدید
form	سابقه فعالیت اسب
To set(create,establish)a precedent.	ایجاد سابقه کردن
To be an old hand at something.	درکاری سابقه وتجربه داشتن
perpetual stock record	سابقه دائمی موجودی انبار
honorable discharge	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
vendor rating	رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
we cannot trace the petitioner	نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
stare decisis	قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
it does not weigh with me	ندارد
flicker free	ی ندارد
there is no style about her	ندارد
he is not of that stamp	را ندارد
there is no limit to it	حد ندارد
it is a soft snap	کاری ندارد
hadn't	ندارد نبایستی
there is no limit to it	اندازه ندارد
It is no trouble at all.	زحمتی ندارد
it does not matter	اهمیت ندارد
No problem at all. It is quite all right .	مانعی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .	مقصودی ندارد
dont mention it	اهمیت ندارد
his hat cover his fanily	هیچکس را ندارد
no matter	اهمیت ندارد
Don’t mention it.	قابلی ندارد.
he is out of huomor	دماغ ندارد
Nothing is quite impossible.	کارنشد ندارد
no object	اهمیت ندارد
it is nothing out of the way	غرابتی ندارد
he has no excuse what	عذری ندارد
he hasno notion of going	سر رفتن ندارد
he has no manners	اداب ندارد
it is well enough	عیبی ندارد
it lacks soul	روح ندارد
he has an a. to grind	غرضی ندارد
he has nothing of his own	چیزی ندارد
it is of no weight	قدرواهمیتی ندارد
he has nostomach for the fight	سر دعوا ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .	عیب ندارد
it is nothing new	تازگی ندارد
he has no temperature to day	امروز تب ندارد
it matters little	چندان اهمیت ندارد
he is nothing to me	بتمن خویشی ندارد
he is indisposed to go	میل برفتن ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).	تقلب عاقبت ندارد
he hasno notion of going	میل رفتن ندارد
He cant stand the sight of us.	چشم ندارد ما را ببیند
and that is flat(final)!No arguments!	چون وچراهم ندارد !
Nothing is impossible .	کار نشد ندارد
he hasno notion of going	خیال رفتن ندارد
he is at a loose end	کار معینی ندارد
There is nothing to be afraid of in driving.	رانندگی که ترس ندارد.
that in nothing to me	برای من اهمیتی ندارد
she cannot bear heat	طاقت گرما را ندارد
it is allup with him	دیگر امیدی ندارد
it is beyond recall	احتمال لغوشدن ندارد
it is indifferent to me	برای من چه اهمیتی ندارد
it is not protected by sanctions	ضمانت اجرایی ندارد
It doesnt look nice . It is useemly.	صورت خوشی ندارد
it is of little worth	چندان ارزشی ندارد
it is of no importance	هیچ اهمیت ندارد
there is no exception to that rule	ان قانون استثناء ندارد
there is no reason	هیچ دلیل ندارد
he is short of hands	کارگر کافی ندارد
he means well	قصد بدی ندارد
his hand want's two fingers	دستش دو انگشت ندارد
his intentions are good	خیال بدی ندارد
That is quitw O. K. That is fine.	هیج اشکالی ندارد
it takes two to tango <idiom>	[یک دست صدا ندارد]
There is nothing to be ashamed lf .	( اینکار ) خجالت ندارد
it differs nothing from	هیچ فرقی با .....ندارد
there is nothing for it but to	چارهای ندارد جز اینکه
it is of no moment	هیچ اهمیت ندارد
domain	برنامهای که حق کپی ندارد
infinite	حلقهای که خروج ندارد.
Death keeps no calendar. <proverb>	مرگ تاریخ ندارد.
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .	ربطی به موضوع ندارد
domains	برنامهای که حق کپی ندارد
crying is useless	گریه سودی ندارد
irons in the fire <idiom>	وقت سرخاراندن ندارد
de facto standard	سسهای اعتبار به آن ندارد
There is no market for it in Iran .	درایران مصرفی ندارد
h does not w.much	چندان وزنی ندارد
She never gets any gratitude .	دستش نمک ندارد
That's not so!	این حقیقت ندارد!
This does not apply to . . .	در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
many hands make light work <proverb>	یک دست صدا ندارد
his hand lack one finger	دستش یک انگشت ندارد
time out of minds	زمانی که کسی یاد ندارد
netblock	ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
it is of no use talking	سخن گفتن سودی ندارد
It is in the bag . It is a dead cert.	ردخورد ندارد (حتمی است )
you are welcome	کاری نکردم اهمیت ندارد
He hasnt a mind of his own.	ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
It isn't anything like her.	او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد.
that is nothing like it	هیچ شباهتی بدان ندارد
there is no occasion for fear	ترس هیچ مورد ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.	اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
there is no p of his going	رفتن وی هیچ امکان ندارد
they are of no historical	هیچ اهمیت تاریخی ندارد
it is not worth my while	نمیارزد برای من ارزش ندارد
There is nothing wrong with it.	این هیچ ایرادی ندارد.
My French is not up to much.	فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
He is unpredicateble. He acts haphazardly.	کارش حساب وکتابی ندارد
out of one's element <idiom>	جایی که به شخص تعلق ندارد
It is pointless for her to come here .	موضوع ندارد اینجا بیاید
A logical remark has no answer. <proverb>	یرف یساب جواب ندارد .
confession and avoidance	باط ندارد و اثرش به سوداوست
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .	قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
He is on edge. He is restive.	آرام ندارد (ناراحت است )
The very idea !	معنی ندارد ! ( قبیح است )
he has no friends	او هیچ دوست و اشنایی ندارد
e. wear	پارچه ایی که مرگ ندارد
It doesnt matter. it is nothing.	چیزی نیست ( عیب ندارد )
from immemorial times	اززمانی که کسی بیاد ندارد
he does nothing but talk	کاری جزحرف زدن ندارد
it boots not to complain	گله گذاری سودی ندارد
The full man does not understand a hungry one . <proverb>	سیر از گرسنه خبر ندارد .
His knowledge has no limits.	دانش اوحد واندازه ای ندارد
null	رشتهای که هیچ حرفی ندارد
His greed knows no limits.	حرص وطمع اش اندازه ندارد
His remarks are unfounded.	حرفهایش پایه واساسی ندارد
it does not matter	عیب ندارد چیزی نیست
He has not a single star in all the seven skies. <proverb>	یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
it is immaterial	ناچیز است اهمیت ندارد
the interest of it is gone	دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless.	بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
There is no harm in trying.	امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
There are no vacancies at the hotel.	هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
He is in a bad way (poor circumstances).	وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
linear	برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
completing	آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
There is no disagreement among us.	اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
monogamist	مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
complete	آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed	آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes	آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
He has not enough experience for the position.	برای اینکار تجربه کافی ندارد