English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (5 milliseconds)
English Persian
particulars بابت
item بابت
items بابت
behalf بابت
concern بابت
concerns بابت
particular redemption بابت
Other Matches
at that [at that provocation] <adv.> از آن بابت
thus [therefore] <adv.> از آن بابت
by implication <adv.> از آن بابت
in consequence <adv.> از آن بابت
in this manner <adv.> از آن بابت
as a result <adv.> از آن بابت
in this wise <adv.> از آن بابت
in this vein <adv.> از آن بابت
for that reason <adv.> از آن بابت
as a result of this <adv.> از آن بابت
thereat از ان بابت
therefore <adv.> از آن بابت
consequently <adv.> از آن بابت
subsequently <adv.> از آن بابت
thereat <adv.> از آن بابت
thereupon <adv.> از آن بابت
as a consequence <adv.> از آن بابت
hence <adv.> از آن بابت
in this way <adv.> از آن بابت
whereat که از ان بابت
whereby <adv.> از آن بابت
for this reason <adv.> از آن بابت
in this sense <adv.> از آن بابت
in so far <adv.> از آن بابت
insofar <adv.> از آن بابت
in this respect <adv.> از آن بابت
by impl <adv.> از آن بابت
therein از ان بابت
on my own account بابت خودم
regarded بابت باره
regards بابت باره
paticular خصوصی بابت
regard بابت باره
on this score از این بابت
In this matter در این بابت [قضیه]
gigabyte یک هزار میلیون بابت
for ones own hand بابت خود شخص
therewith از ان بابت علاوه بر این
sickleave مرخصی بابت ناخوشی
i am impatient for it ازان بابت بیطاقت هستم
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
social security contributions پرداختی بابت تامین اجتماعی
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
is he a the wiser for it ایا ازاین بابت عاقل تراست
dead freight هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
pillotage وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
toll thorough وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
loading for contingencies کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
coupon payments منظورپرداختهای ثابت بابت بهره اوراق قرضه است
forwarding merchant کسی که بابت دریافت ورساندن مال التجاره به صاحب ان
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
bat money فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
transit duty حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
bat allowance فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
groundage حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
asset جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
I'm doing it on my own account, not for anyone else. این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
withholding taxes مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
salvage نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaged نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvages نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
salvaging نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
withholding tax مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
haulage پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
backlogs کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlog کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
murage مالیاتی که بابت دیوار کشی شهری یا تعمیر دیوار ان بگیرند
surcharges هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
surcharge هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
stock dividend سهام صادره بابت سود سهام
tenant right حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
on your own account بابت خود [بحساب خود]
in this regard در این باب از این بابت
pay as you go principle اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com