English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (8 milliseconds)
English Persian
on my own account بابت خودم
Search result with all words
I'm doing it on my own account, not for anyone else. این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
Other Matches
owning خودم
own خودم
myself خودم
owned خودم
owns خودم
number one خودم
myself من خودم
for my part از سهم خودم
siree اقای خودم
for my parts از سهم خودم
pon my life بجان خودم
onmy own responsibility به مسئولیت خودم
on my own account بحساب خودم
myself شخص خودم
with my proper eyes با چشم خودم
I cant help it. It is beyond my control. دست خودم نیست
i may thank myself گناه از خودم است
With my own capital . با سرمایه شخصی خودم
it is my own مال خودم است
imyself saw it من خودم انرا دیدم
i saw it my self من خودم انرا دیدم
sirree اقاجان اقای خودم
own شخصی مال خودم
owns شخصی مال خودم
owned شخصی مال خودم
owning شخصی مال خودم
I can manage that. <idiom> خودم از پسش برمی آیم.
on your own خودم تنهایی [کاری را کردن]
I saw it for myself . I was an eye –witness خودم شاهد قضیه بودم
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
That is my line ( field ) . خودم این کاره هستم
I wI'll get there somehow. یکجوری خودم را آنجا می رسانم
I could pass for a Greek . می توانم خودم رایونانی جابزنم
What a mes I made of my life . دیدی چه بروز خودم آوردم
in p of my statement برای اثبات گفته خودم
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I know best where my interests lie. صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
I'd like to have a place of my own [to call my own] . من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
I can manage, thank you. خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
I sat down with no fuss or bother . برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
as a result of this <adv.> از آن بابت
by impl <adv.> از آن بابت
in this respect <adv.> از آن بابت
insofar <adv.> از آن بابت
in so far <adv.> از آن بابت
in this sense <adv.> از آن بابت
for this reason <adv.> از آن بابت
by implication <adv.> از آن بابت
thereupon <adv.> از آن بابت
in this vein <adv.> از آن بابت
in this manner <adv.> از آن بابت
in consequence <adv.> از آن بابت
therefore <adv.> از آن بابت
whereby <adv.> از آن بابت
in this way <adv.> از آن بابت
hence <adv.> از آن بابت
thereat <adv.> از آن بابت
for that reason <adv.> از آن بابت
subsequently <adv.> از آن بابت
thus [therefore] <adv.> از آن بابت
as a result <adv.> از آن بابت
at that [at that provocation] <adv.> از آن بابت
consequently <adv.> از آن بابت
as a consequence <adv.> از آن بابت
whereat که از ان بابت
thereat از ان بابت
particular redemption بابت
concerns بابت
concern بابت
behalf بابت
items بابت
in this wise <adv.> از آن بابت
item بابت
particulars بابت
therein از ان بابت
I wI'll do that all by myself. من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
I wI'll do it on my own responsibility . به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
No one sent me, I am here on my own account. هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
regarded بابت باره
regards بابت باره
regard بابت باره
paticular خصوصی بابت
on this score از این بابت
I wI'll try to catch up. سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )
I accidentally locked myself out of the house. من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
This house is my own . این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
I'm old enough to take care of myself. من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
for ones own hand بابت خود شخص
sickleave مرخصی بابت ناخوشی
therewith از ان بابت علاوه بر این
gigabyte یک هزار میلیون بابت
In this matter در این بابت [قضیه]
i am impatient for it ازان بابت بیطاقت هستم
social security contributions پرداختی بابت تامین اجتماعی
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
is he a the wiser for it ایا ازاین بابت عاقل تراست
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
dead freight هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
pillotage وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
loading for contingencies کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
forwarding merchant کسی که بابت دریافت ورساندن مال التجاره به صاحب ان
coupon payments منظورپرداختهای ثابت بابت بهره اوراق قرضه است
toll thorough وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
bat money فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
bat allowance فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
asset جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
groundage حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
transit duty حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
salvaged نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaging نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
withholding taxes مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
withholding tax مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
salvage نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
salvages نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
haulage پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
backlog کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlogs کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
murage مالیاتی که بابت دیوار کشی شهری یا تعمیر دیوار ان بگیرند
surcharge هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
surcharges هزینه حمل اضافی که بابت معطلی کشتی در بندر دریافت میشود مالیات اضافی
stock dividend سهام صادره بابت سود سهام
tenant right حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
in this regard در این باب از این بابت
on your own account بابت خود [بحساب خود]
pay as you go principle اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com