English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
English Persian
priori باب پی کردن بردن از علت به معلول
Other Matches
apriori ازعلت به معلول پی بردن استقرایی
deduction استنباط پی بردن ازکل به جزء یاازعلت به معلول
effecting عملی کردن معلول
effected عملی کردن معلول
effect عملی کردن معلول
dysgenic معلول
imperfective معلول
caused معلول
emergent معلول
effect معلول
disabled معلول
effected معلول
effecting معلول
due to معلول
handicapped معلول
cause and effect علت و معلول
physically handicapped معلول جسمی
a posteriori از معلول به علت
visually handicapped معلول دیداری
effect and cause معلول و علت
mentally handicapped معلول ذهنی
aurally handicapped معلول شنیداری
a priori از علت به معلول
non compos mentis دارای فکر معلول
causal nexus رابطه میان علت و معلول
causally نسبت میان علت و معلول
rehabilitant بیمار یا معلول درحال نوتوانی
dynamic relation روابط میان جوهروعرض یاعلت و معلول
etiology سبب و اثرشناسی مبجث علت و معلول
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
aposteriori از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
uncreate نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
commissions بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
take off بردن کم کردن
take لمس کردن بردن
infer استنباط کردن پی بردن به
takes لمس کردن بردن
inferred استنباط کردن پی بردن به
infers استنباط کردن پی بردن به
conducts هدایت کردن بردن
conducting هدایت کردن بردن
conducted هدایت کردن بردن
inferring استنباط کردن پی بردن به
conduct هدایت کردن بردن
imbibe تحلیل بردن فرو بردن
imbibing تحلیل بردن فرو بردن
imbibes تحلیل بردن فرو بردن
imbibed تحلیل بردن فرو بردن
to push out پیش بردن جلو بردن
encourage تقویت کردن پیش بردن
foray تهاجم کردن بیغما بردن
forays تهاجم کردن بیغما بردن
swooping چپاول کردن از بین بردن
swooped چپاول کردن از بین بردن
revel عیاشی کردن لذت بردن
reveling عیاشی کردن لذت بردن
swoop چپاول کردن از بین بردن
revels عیاشی کردن لذت بردن
swoops چپاول کردن از بین بردن
reveled عیاشی کردن لذت بردن
encourages تقویت کردن پیش بردن
encouraged تقویت کردن پیش بردن
profits سود بردن منفعت کردن
revelled عیاشی کردن لذت بردن
to wash offŠout or away باشستش بردن یاپاک کردن
extirpate ریشه کن کردن ازبین بردن
run (someone) in <idiom> به زندان بردن ،دستگیر کردن
profited سود بردن منفعت کردن
make for کمک کردن پیش بردن
elate بالا بردن محفوظ کردن
revelling عیاشی کردن لذت بردن
liquidated از بین بردن مایع کردن
pt down منسوخ کردن از بین بردن
encouage پیش بردن دلگرم کردن
liquidating از بین بردن مایع کردن
abolishing ازمیان بردن منسوخ کردن
to show one to the door کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
abolishes ازمیان بردن منسوخ کردن
aminister تهیه کردن بکار بردن
liquidates از بین بردن مایع کردن
profit سود بردن منفعت کردن
liquidate از بین بردن مایع کردن
masochism لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
dysfunction عمل یا کار معلول وغیر عادی عدم کار
shoved با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoves با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoving با زور پیش بردن پرتاب کردن
squared بتوان دوم بردن مجذور کردن
transpose به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
squaring بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares بتوان دوم بردن مجذور کردن
palaver از راه بدر بردن چاخان کردن
submerging دراب فرو بردن زیر اب کردن
transposes به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
unlearnt محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
kills تلفات منفجر کردن از بین بردن
shove با زور پیش بردن پرتاب کردن
transposing به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
submerge دراب فرو بردن زیر اب کردن
unlearns محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
unlearn محفوفات را فراموش کردن از یاد بردن
kill تلفات منفجر کردن از بین بردن
submerges دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerged دراب فرو بردن زیر اب کردن
square بتوان دوم بردن مجذور کردن
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
debases مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debased مقام کسی را پایین بردن پست کردن
debase مقام کسی را پایین بردن پست کردن
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
debasing مقام کسی را پایین بردن پست کردن
inflating پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
inflate پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
demoratize بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
inflates پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to beg [of a dog holding up front paws] التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to sit up and beg التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
synonymize الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
walking ring پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
squelch circuit یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
plunders غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plundering غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunder غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
demoralizes از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
carriages بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriage بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
plucks عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucking عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
plucked عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
pluck عقب بردن ناگهانی دست هنگام رها کردن تیر که باعث میشود تیر به هدف نخورد
application به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
applications به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
steal به سرقت بردن یا سرقت کردن
steals به سرقت بردن یا سرقت کردن
antilift device ماسوره ضد بلند کردن مین ماسوره ضد بالا بردن مین
steered بردن
leads بردن
wins بردن
to bear away بردن
transporting بردن
find out پی بردن
abstract بردن
to smell a rat بو بردن
transported بردن
transports بردن
steer بردن
snatch بردن
to have it بردن
drive بردن
drives بردن
retracted تو بردن
snatched بردن
snatches بردن
snatching بردن
abstracting بردن
win بردن
carried بردن
transport بردن
sensed پی بردن
portage بردن
realising پی بردن
senses پی بردن
remove بردن
carrying بردن
realized پی بردن
show to the door تا دم در بردن
removes بردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com