Dictiornary-Farsi | بادهان بسته خندیدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)

English	Persian
chuckle	بادهان بسته خندیدن
chuckled	بادهان بسته خندیدن
chuckles	بادهان بسته خندیدن
chuckling	بادهان بسته خندیدن


Other Matches

gasp	بادهان بازدم زدن
gasps	بادهان بازدم زدن
gasping	بادهان بازدم زدن
gasped	بادهان بازدم زدن
packets	بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packet	بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packaging	ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
giggles	ول خندیدن
giggle	ول خندیدن
giggled	ول خندیدن
giggling	ول خندیدن
to smile at	خندیدن به
in stitches <idiom>	خندیدن
chortled	خندیدن
chortle	خندیدن
chortling	خندیدن
chortles	خندیدن
risibility	توانایی خندیدن
simper	بیجا خندیدن
simper	سفیهانه خندیدن
simpered	بیجا خندیدن
simpered	سفیهانه خندیدن
laugh in one's sleeve	زیر لب خندیدن
simpering	بیجا خندیدن
simpering	سفیهانه خندیدن
simpers	بیجا خندیدن
simpers	سفیهانه خندیدن
giglot	خندیدن است
to force a laugh	بزور خندیدن
sniggered	زیر لب خندیدن
snickering	باصدا خندیدن
snickered	باصدا خندیدن
snicker	باصدا خندیدن
snigger	زیر لب خندیدن
yuk	قاهقاه خندیدن
tolaugh.atany thing	بچیزی خندیدن
sniggers	زیر لب خندیدن
snickers	باصدا خندیدن
sniggering	زیر لب خندیدن
giglet	خندیدن است
child window	پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
to laugh boisterously	باصدای بلند خندیدن
to laugh to scorn	خندیدن به ریشخند کردن
whicker	بع بع کردن زیر لب خندیدن
To laugh in someones face.	به ریش کسی خندیدن
chuckled	پیش خود خندیدن
chuckle	پیش خود خندیدن
chuckles	پیش خود خندیدن
chuckling	پیش خود خندیدن
laugh	خندیدن خندان بودن
laughs	خندیدن خندان بودن
laughed	خندیدن خندان بودن
gift wrap	بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
deride	بکسی خندیدن استهزاء کردن
tittered	پوزخند زدن ترتر خندیدن
derides	بکسی خندیدن استهزاء کردن
deriding	بکسی خندیدن استهزاء کردن
titters	پوزخند زدن ترتر خندیدن
tittering	پوزخند زدن ترتر خندیدن
The laugh(talk) loudly.	بلند خندیدن (حرف زدن )
titter	پوزخند زدن ترتر خندیدن
derided	بکسی خندیدن استهزاء کردن
multicast packet	بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
Langhing is improper at a funeral.	خندیدن در مراسم تدفین کار صحیحی نیست
slated items	مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
parcel	بسته
solid	بسته
fronted	صف بسته
pent	بسته
packages	بسته
shook	بسته
pack box	بسته
interdependent	به هم بسته
packed	بسته ای
connected	بسته
bundles	بسته
bunged up	بسته
solids	بسته
package	بسته
clotted	بسته
kits	بسته
packaged	بسته
barred	بسته
jellied	بسته
packet	بسته
parcels	بسته
strikebound	بسته
kit	بسته
uncrossed	بسته
trusser	بسته
stacks	بسته
bundle	بسته
shut	بسته
shuts	بسته
clotty	بسته
packets	بسته
bundling	بسته
stack	بسته
fardel	بسته
grumous	بسته
ice bound	یخ بسته
stacked	بسته
packs	بسته
shutting	بسته
imperforate	بسته
crossed chaque	چک بسته
pack	بسته
datagram	یچ بسته
crossed cheque	چک بسته
corked	بسته
curdy	بسته
bagful	یک بسته
pinioned	کت بسته
closed	بسته
logical	یچ بسته
closed network	شبکه بسته
closed routine	روال بسته
packaged	بسته بندی
as the case may be	بسته بمورد
disk pack	گرده بسته
closed mind	ذهن بسته
closed loop	حلقه بسته
finite universe	جهان بسته
closed group	گروه بسته
packages	بسته بندی
closed game	بازی بسته
closed fist	مشت بسته
closed traverse	پیمایش بسته
closed file	فایل بسته
closed society	جامعه بسته
disk pack	بسته دیسک
coil of rope	بسته طناب
coagulum	خون بسته
closed variation	واریاسیون بسته
cruor	خون بسته
dunnage	بسته بندی
disk pack	گروه بسته
closed universe	جهان بسته
lamblkin	زبان بسته
closed system	سازگان بسته
package	بسته بندی
closed system	سیستم بسته
closed system	نظام بسته
closed subroutine	زیرروال بسته
congealable	بسته شدنی
on the rope	بهم بسته
van	کامیون سر بسته
internal drainage	ابریز بسته
tongue-tied	زبان بسته
blindfolds	چشم بسته
blindfolding	چشم بسته
blindfolded	چشم بسته
blindfold	چشم بسته
blind fold	با چشم بسته
application package	بسته کاربردی
mare clausum	دریای بسته
ironbound	با اهن بسته
vans	کامیون سر بسته
iron bound	با اهن بسته
assumed	بخود بسته
it is a question of money	موضوع بسته به
investment foundry	ریخته گی بسته
lappermilk	شیر بسته
large n	سر بسته همینطوری
aleatory	بسته به بخت
lockfast	محکم بسته
investment castings	ریخته گی بسته
blocked opening	درگاه بسته
icebound	یخ بند یخ بسته
gelidity	بسته شدگی
dogging	دفاع بسته
dog	دفاع بسته
case numbers	شماره بسته ها
food packet	بسته غذایی
kits	بسته لوازم
close column	ستون بسته
kit	بسته لوازم
flat pack	بسته مسطح
closed economy	اقتصاد بسته
closed file	ستون بسته
grume	خون بسته
dogs	دفاع بسته
closed shops	سیستم بسته
closed shop	سیستم بسته
bound charge	بار بسته
closed circuits	مدار بسته
bound electron	الکترون بسته
box trail	سهم بسته
closed circuit	مدار بسته
homogamy	زناشویی بسته
occlusion	بسته شدگی
disabled <adj.> <past-p.>	بسته شده
survival pack	بسته نجات
to shut down	بسته شدن
tongue tied	زبان بسته
young ice	یخ تازه بسته
packets	بسته کوچک
covers	بسته بندی
coverings	بسته بندی
cover	بسته بندی