Dictiornary-Farsi | باد خور گذاردن برای | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 212 (20 milliseconds)

English	Persian
vent	باد خور گذاردن برای
vented	باد خور گذاردن برای
venting	باد خور گذاردن برای
vents	باد خور گذاردن برای


Search result with all words

cannibalised	پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises	پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising	پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize	پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized	پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes	پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing	پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
plow back	عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
Other Matches

to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
kiosks	فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk	فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
instate	گذاردن
lay	گذاردن
invests	گذاردن
skewing	کج گذاردن
investing	گذاردن
skews	کج گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
invested	گذاردن
invest	گذاردن
impone	گذاردن
lays	گذاردن
skew	کج گذاردن
setting up	گذاردن
sets	گذاردن
tabling	تو گذاردن
to leave out	جا گذاردن
set	گذاردن
reposal	گذاردن
tables	تو گذاردن
table	تو گذاردن
to lay it on with a trowel	گذاردن
repose	گذاردن
tabled	تو گذاردن
skews	اریب گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
bestows	امانت گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
contradistinguish	فرق گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
skew	اریب گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
skewing	اریب گذاردن
bestow	امانت گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
table	معوق گذاردن
tabling	معوق گذاردن
imprint	گذاردن زدن
imprinted	گذاردن زدن
pouch	درجیب گذاردن
suspends	معوق گذاردن
suspending	معوق گذاردن
suspend	معوق گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
thwart	بی نتیجه گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
imprints	گذاردن زدن
tables	معوق گذاردن
tabled	معوق گذاردن
pouches	درجیب گذاردن
demark	نشان گذاردن
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
place	در محلی گذاردن
reposit	ودیعه گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
put away	کنار گذاردن
pt down	کنار گذاردن
check	نشان گذاردن
checked	نشان گذاردن
checks	نشان گذاردن
placing at disposal	در دسترس گذاردن
placing	در محلی گذاردن
places	در محلی گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
to leave behind	درپس گذاردن
to leave behind	باقی گذاردن
stroke	سرکش گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
stroking	سرکش گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
leave alone	بحال گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
to join in	پامیان گذاردن
consign	امانت گذاردن
consigned	امانت گذاردن
consigning	امانت گذاردن
consigns	امانت گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
adopt	نام گذاردن
silo	در سیلو گذاردن
leaving	باقی گذاردن
leave	باقی گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
interlay	در میان گذاردن
incase	در جعبه گذاردن
imburse	درکیسه گذاردن
embowel	در روده گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
impressed	نشان گذاردن
impresses	باقی گذاردن
impresses	نشان گذاردن
awards	امانت گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
exposes	روباز گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
exposing	روباز گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
encapsulates	درکپسول گذاردن
expose	روباز گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
impressed	باقی گذاردن
reverence	احترام گذاردن
shelve	در قفسه گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
endorse	صحه گذاردن
award	امانت گذاردن
shelved	در قفسه گذاردن
endorsed	صحه گذاردن
endorses	صحه گذاردن
endorsing	صحه گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
put up	در فرف گذاردن
awarded	امانت گذاردن
awarding	امانت گذاردن
impress	باقی گذاردن
impress	نشان گذاردن
assessing	خراج گذاردن بر
procrastinate	معوق گذاردن
sash	پنجره گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
put-up	در فرف گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
assessed	خراج گذاردن بر
assess	خراج گذاردن بر
collocating	پهلوی هم گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
impressing	نشان گذاردن
impressing	باقی گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
assesses	خراج گذاردن بر
demarcated	نشان گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
badminton	بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
ciphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
insert	در جوف چیزی گذاردن
cipher	صفر گذاردن برمزدراوردن
cyphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
overprice	بیش از حد قیمت گذاردن
overindulge	زیاد ازاد گذاردن
thole	گذاردن اجازه دادن
put on	: تحمیل کردن گذاردن
inserting	در جوف چیزی گذاردن
station	درپست معینی گذاردن
chalk	باگچ نشان گذاردن
crate	صندوقه درجعبه گذاردن
crates	صندوقه درجعبه گذاردن
shuffle off	بدوش دیگری گذاردن
chalks	باگچ نشان گذاردن
chalking	باگچ نشان گذاردن
stations	درپست معینی گذاردن
stationed	درپست معینی گذاردن
chalked	باگچ نشان گذاردن
inserts	در جوف چیزی گذاردن
diaphragms	حجاب یاپرده گذاردن
jacket	پوشاندن درپوشه گذاردن
pose	: مطرح کردن گذاردن
degenerates	روبه انحطاط گذاردن
deposit with the bank	در بانک ودیعه گذاردن
disremember	درطاق نیسان گذاردن
diaphragm	حجاب یاپرده گذاردن
degenerate	روبه انحطاط گذاردن
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
degenerating	روبه انحطاط گذاردن
degenerated	روبه انحطاط گذاردن
posed	: مطرح کردن گذاردن
poses	: مطرح کردن گذاردن
posing	: مطرح کردن گذاردن
tick	خطنشان گذاردن خط کشیدن
trailing	اثرپا باقی گذاردن
ticked	خطنشان گذاردن خط کشیدن
ticks	خطنشان گذاردن خط کشیدن
trails	اثرپا باقی گذاردن
to serve up	گذاردن یادرفرف ریختن
trailed	اثرپا باقی گذاردن
trail	اثرپا باقی گذاردن
deposit in the bank	در بانک به ودیعه گذاردن
jackets	پوشاندن درپوشه گذاردن
afterdate	تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
re lay	دوباره گذاردن یا قرار دادن
defers	تسلیم شدن احترام گذاردن
deferring	تسلیم شدن احترام گذاردن
defer	تسلیم شدن احترام گذاردن