English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (3 milliseconds)
English Persian
An inclement wind . باد مخالف(نامساعد )
Search result with all words
impolitic مخالف مصلحت
impolitic مخالف رویه صحیح
against مخالف
counterclockwise درجهت مخالف حرکت عقربه ساعت
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
alien مخالف
aliens مخالف
dissenter مخالف ناراضی
dissenters مخالف ناراضی
unusual غریب مخالف عادت
contradiction مخالف
contradictions مخالف
with مخالف
fold یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folded یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folds یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
lob ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobbed ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobbing ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
lobs ضربه قوسدار هوایی توپ بلند به دیوار مقابل که به گوشه مخالف برگردد
anti-Semitic مخالف نژاد سامی
upstream مخالف جریان رودخانه
objection مخالفت استدلال مخالف
objections مخالفت استدلال مخالف
counter- پیشوندی به معنای مخالف یاضد
kestrel چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
kestrels چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
illicit نا مشروع مخالف مقررات
antagonism هم اوری اصل مخالف
hostile مخالف
vice versa در جهت مخالف
converse مخالف
conversed مخالف
converses مخالف
conversing مخالف
abstemious مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
illegal مخالف قانون
illegal آنچه قانونی نیست یا مخالف قانون و قوانین باشد
diverse مختلف مخالف
paradox عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
paradoxes عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
reluctance بیزاری مخالف
veto رای مخالف
veto رای مخالف دادن
vetoed رای مخالف
vetoed رای مخالف دادن
vetoes رای مخالف
vetoes رای مخالف دادن
vetoing رای مخالف
vetoing رای مخالف دادن
back جهت مخالف جلو
backs جهت مخالف جلو
inverse تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
anti- به معنای "مخالف "
contrary مخالف
irreconcilable مخالف
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
contradictory مخالف
averse مخالف
opposing مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
adversaries مخالف
adversary مخالف
anti semitism مخالف با یهودیان
anti-Semitism مخالف با یهودیان
reverse شکستنی مخالف
reverse حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverse حرکت در جهت مخالف
reversed شکستنی مخالف
reversed حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reversed حرکت در جهت مخالف
reverses شکستنی مخالف
reverses حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverses حرکت در جهت مخالف
reversing شکستنی مخالف
reversing حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reversing حرکت در جهت مخالف
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
contradict مخالف بودن با
contradicted مخالف بودن با
contradicts مخالف بودن با
blackball رای مخالف دادن
blackballed رای مخالف دادن
blackballing رای مخالف دادن
blackballs رای مخالف دادن
antagonised مخالف کردن
antagonises مخالف کردن
antagonising مخالف کردن
antagonize مخالف کردن
antagonized مخالف کردن
antagonizes مخالف کردن
antagonizing مخالف کردن
indulge مخالف نبودن رها ساختن
indulged مخالف نبودن رها ساختن
indulges مخالف نبودن رها ساختن
indulging مخالف نبودن رها ساختن
adverse مخالف
Other Matches
antisocial مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
uncomfortable نامساعد
unfair نامساعد
uncomfortably نامساعد
unfairly نامساعد
disadvantageous نامساعد
unfavourable نامساعد
unfavorable نامساعد
disadvantageously نامساعد
unfriendly نامساعد
inimical نامساعد
ill minded نامساعد
bad نامساعد
disadvantage وضع نامساعد
predicaments وضع نامساعد
disadvantage شرایط نامساعد
disadvantages وضع نامساعد
disadvantages شرایط نامساعد
adverse weather هوای نامساعد
unfavorable effect اثر نامساعد
predicament وضع نامساعد
foul weather هوای نامساعد
adverse factors عوامل نامساعد
unfavorable trade تجارت نامساعد
adverse factors شرایط نامساعد
untoward خود سر-نامساعد
ill favored نامساعد نگون بخت
dyslogistic دارای تذکرات نامساعد
backwind حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
fog lookouts دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
opponents مخالف
gainsayer مخالف
dissidence مخالف
gainst مخالف
gyaku مخالف
controvertist مخالف
conflicting مخالف
antipodal مخالف
antagonists مخالف
contrary to مخالف
dissenting مخالف
foe مخالف
anie مخالف
foes مخالف
dissident مخالف
dissidents مخالف
repugnant مخالف
antagonist مخالف
contrariant مخالف
contradictive مخالف
contra مخالف
by the ears مخالف
oppugnant مخالف
at outs مخالف
at d. مخالف
inadvisable مخالف
oppositionist ضد مخالف
resistent مخالف
unfavorable مخالف
opponent مخالف
non content مخالف
opposit مخالف
oppositive مخالف
oppugner مخالف
out of keeping مخالف
against nature مخالف طبیعت
at odds <idiom> مخالف بودن
dis- مخالف کردن
headwinds باد مخالف
loggerheads مخالف - جنگجو
opponents طرف مخالف
in the opposite direction. در جهت مخالف
upstream <adj.> <adv.> مخالف جریان
dissenting مخالف معاند
against the current <adv.> مخالف جریان
against the stream <adv.> مخالف جریان
opponent طرف مخالف
take a dim view of <idiom> مخالف بودن
The opposition parties . احزاب مخالف
counter درجهت مخالف
countered درجهت مخالف
countering درجهت مخالف
In the opposite direction . درجهت مخالف
windbound باد مخالف
anti مخالف علیه
counter ion یون مخالف
countersuggestion تلقین مخالف
counterview عقیده مخالف
crosscurrent جریان مخالف
defier مخالف کننده
disaccord مخالف کردن
dissentient مخالف معاند
dissenting opinion نظر مخالف
reluctancy بیزاری مخالف
divert action عملیات مخالف
prevailing wind باد مخالف
overthwart بالحن مخالف
overthwart بطور مخالف
oppositely بطور مخالف
obscurantist مخالف اصلاحات
head wind باد مخالف
contrary to the law مخالف قانون
anti parallel feeding تغذیه مخالف
antimonaechical مخالف سلطنت
antipapal مخالف پاپ
antislavery مخالف بردگی
antitrust مخالف تشکیل
bucking voltage ولتاژ مخالف
to be in the opposition مخالف بودن
conflictive مغایر مخالف
the a party طرف مخالف
contra flow جهت مخالف
standpat مخالف تغییر
contralateral muscles عضلات مخالف
contraposition مفهوم مخالف
reluctate مخالف کردن
ill humored مخالف ترشرو
no منفی مخالف
con رای مخالف
conned رای مخالف
conning رای مخالف
cons رای مخالف
antipathy احساس مخالف
crosswinds باد مخالف
defiant معاند مخالف
dissents رای مخالف
crosswind باد مخالف
adversely بطور مخالف
clashing برخوردکننده مخالف
antagonist عضله مخالف
antagonists عضله مخالف
dissent رای مخالف
aversely بطور مخالف
dissented رای مخالف
opposition party حزب مخالف [سیاست]
heterosexual علاقمند به جنس مخالف
heterosexuals وابسته به جنس مخالف
factionist توط ئه گر مخالف تراش
nonconformist مخالف کلیسای رسمی
counterview نظریه مخالف مواجهه
dissentient مخالف عقیده اکثریت
countercurrent distribution توزیع جریان مخالف
countercurrent chromatography کروماتوگرافی جریان مخالف
nonconformists مخالف کلیسای رسمی
heterosexuals علاقمند به جنس مخالف
lee ward در جهت مخالف باد
leeward بسمت مخالف باد
wind bound دچار باد مخالف
reversed series generator مولد با میدانهای مخالف
that is a to our purpose این مخالف منظورماست
to set at variance با هم بد کردن باهم مخالف ت
voluntaryist مخالف نظام وفیفه
to turn against any one مخالف کسی شدن
obscurant بغرنج مخالف اصلاحات
negative voice رای مخالف رد کردن
negative voice رای مخالف دادن
obscurantist مخالف روشنی فکر
wronging مخالف اخلاق یا قانون
paradoxical مخالف عقاید عمومی
heterosexuality علاقه بجنس مخالف
contending ستیزه کننده مخالف
wrongs مخالف اخلاق یا قانون
anti semite مخالف اقوام سامی
anti-Semite مخالف اقوام سامی
devil's advocate <idiom> [ارائه استدلال مخالف]
anticonstitutional مخالف اصول مشروطیت
anti-Semites مخالف اقوام سامی
vetoer رای مخالف دهنده
heterosexual وابسته به جنس مخالف
wrong مخالف اخلاق یا قانون
c.c.c countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
countering برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
high back resistance diode مقاومت دیود در بایاس مخالف
antiphrasis بیان مطلبی به معنی مخالف ان
To turn against someone. با کسی چپ افتادن. [مخالف شدن]
con مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
mennonite فرقهای از مسیحیان مخالف تعمید
retrothrust تراست در جهت مخالف حرکت
conning مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
xenogamy دو جنس مخالف را با هم پیوند زدن
illiberal متعصب مخالف اصول ازادی
pros and cons موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
cons مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
nix هیچکس رای مخالف دادن
counter-apse [محرابی مخالف محراب دیگر]
near arm and far leg barrel زیر یک خم با تبدیل به یک دست و یک پا مخالف
conned مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
to hatch a conspiracy against somebody مخالف کسی دسیسه کردن
offset wraps تارهای مخالف [لول باف]
counter-arch [قوسی مخالف قوس دیگر]
by con. مفهوم مخالف ان جنین میشود
counter برگرداندن جهت مخالف به طبیعی
crosscorner shot ضربه به سمت قطر مخالف
cross court بسمت مخالف زمین در قطر
eddied چرخ زدن جریان مخالف
ungrammatical مخالف ایین دستور نادرست
eddies چرخ زدن جریان مخالف
eddy چرخ زدن جریان مخالف
eddying چرخ زدن جریان مخالف
fireman's carry from outside & semisoupl پیچ یک دست و یک پای مخالف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com