Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (3 milliseconds)
English	Persian
downpour	بارندگی زیاد
downpours	بارندگی زیاد
onding	بارندگی زیاد
Other Matches
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
snowfalls	بارندگی
precipitation of moisture	بارندگی
the rainy season	بارندگی
snowfall	بارندگی
rain fall	بارندگی
rainfall	بارندگی
onfall	بارندگی
rainfall intensity	شدت بارندگی
monsoon	موسم بارندگی
effective rainfall	بارندگی موثر
monsoons	موسم بارندگی
precipitation	میزان بارندگی
annual precipitation	بارندگی سالیانه
raining	بارندگی باریدن
hyerograph	نقشه بارندگی
rain	بارندگی باریدن
rains	بارندگی باریدن
rained	بارندگی باریدن
average annual precipitation	متوسط بارندگی سالینه
hyetology	علم یا مبحث بارندگی
pluviometric	مبنی بر سنجش مقدار بارندگی
rainfall area	منطقه بارش ناحیه بارندگی
rain gage	وسیله سنجش میزان بارندگی
lapseratc	میزان بارندگی به نسبت بلندی ها
These clouds are a sign of rain .	این ابرها علامت بارندگی است
ephemeral stream	رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
intensity of rain fall	شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
these cloud promise rain	این ابرها خبر از بارندگی میدهند
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
dry year	سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
wet year	سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
quady	رودی که فقط در فصل بارندگی جریان دارد و دربقیه فصول خشک میباشد
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
hyetography	نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
storm water	فاضلاب ناشی از بارندگی فاضلاب سطحی
runoff coefficient	ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
rainfall index	شاخص بارش شاخص بارندگی
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
extortionate	زیاد
large adv	زیاد
late	زیاد
many	زیاد
outrageously	زیاد
muckle	زیاد
too much	زیاد
mickle or muckle	زیاد
mickle	زیاد
profusely	زیاد
populous	زیاد
vastly	زیاد
intense	زیاد
numerous	زیاد
extortionary	زیاد
not a lettle	زیاد
overmuch	زیاد
superabundant	زیاد
greatly	زیاد
no end of	زیاد
widely	زیاد
heartbreak	غم زیاد
heavily	زیاد
copious	زیاد
very	زیاد
excessive	زیاد
over and above	زیاد
too	زیاد
overly	زیاد
fulsome	زیاد
highly	زیاد
rife	زیاد
extensive	زیاد
greatest	زیاد
great-	زیاد
great	زیاد
effusively	زیاد
wide	زیاد
wider	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
widest	زیاد
profoundly	زیاد
much	زیاد
in quantities	زیاد
plethoric	زیاد
immoderate	زیاد
to a large extent	زیاد
thickest	زیاد
thicker	زیاد
thick	زیاد
highs	زیاد
plaguily	زیاد
glaring	زیاد
swingeing	زیاد
hugely	زیاد
highest	زیاد
generous	زیاد
immane	زیاد
in excess	زیاد
heart break	غم زیاد
tremendously	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
supererogatory	زیاد
ranksack	زیاد
intensively	زیاد
mortally	زیاد
squeamishness	زیاد
squeamishly	زیاد
egregiously	زیاد
high	زیاد
intensely	زیاد
punctiliousness	دقت زیاد
obstipation	یبوست زیاد
oodles	خیلی زیاد
pretentiously	با ادعای زیاد
queazy	زیاد دقیق
eyeful	مقدار زیاد
multiplying	زیاد شدن
multiply	زیاد شدن
prosternation	ضعف زیاد
prosternation	سستی زیاد
multiplies	زیاد شدن
overdrssed	زیاد اراسته
mort	مقدار زیاد
profuse of gilfts	زیاد بخشنده
much rain	باران زیاد
profound interest	دلبستگی زیاد
musk cat	گریه زیاد
pretentiousness	ادعایی زیاد
my grief was intensified	غصه من زیاد
abound	زیاد بودن
multiplied	زیاد شدن
polyuria	ادرار زیاد
over blow	زیاد دمیدن
overburdensome	زیاد سنگین
over confident	زیاد مطمئن
over estimate	زیاد براوردکردن
overmoke	زیاد سیگارکشیدن
overlabour	زیاد کارکردن
overload	زیاد پر کردن
overloaded	زیاد پر کردن
overbusy	زیاد مشغول
overloads	زیاد پر کردن
over issue	زیاد انتشاردادن
over ripe	زیاد رسیده
lots	خیلی زیاد
overrider	حق دلالی زیاد
overstock	زیاد پر کردن
polyphagia	اشتهای زیاد
polymathy	دانش زیاد
torrid	زیاد گرم
over anxiety	دل واپسی زیاد
heightening	زیاد کردن
over anxious	زیاد دل واپس
particularity	دقت زیاد
overwrite	زیاد نوشتن
heighten	زیاد کردن
heightened	زیاد کردن
heightens	زیاد کردن
overvoltage	فشار زیاد
overblown steel	فولاد با دم زیاد
alto relievo	برجستگی زیاد
high yielding farms	با بازده زیاد
high yield	با بازده زیاد
boisterously	باصدای زیاد
high vacuum	خلاء زیاد
high spin	چرخش زیاد
high pressure	فشار زیاد
carnosity	گوشت زیاد
high precison	دقت زیاد
bad nip	تای زیاد
augmenter	زیاد کننده
at long intervals	بفواصل زیاد
amplitude	فاصلهء زیاد
an abrupt place	با سراشیبی زیاد
an abundance of	مقدار زیاد
hyperidrosis	تعرق زیاد
hyperemployment	اشتغال زیاد
hypercathexis	نیروگذاری زیاد
at a great penny worth	به بهای زیاد
at a great rat	بسرعت زیاد
consumedly	بطور زیاد
d. haste	شتاب زیاد
high altitude	ارتفاع زیاد
excessive love	دوستی زیاد
furor	خشم زیاد
exquisite taste	سلیقه زیاد
full tilt	باسرعت زیاد
exuberantly	بفراوانی زیاد
fervidity	گرمی زیاد
fervidness	گرمی زیاد
finicality	خودارایی زیاد
excessive eating	خوردن زیاد
grnish	زیاد کردن
h.f.	بسامد زیاد
dense ignorance	نادانی زیاد

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com