English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (23 milliseconds)
English Persian
stevedore بارگیری وباراندازی کردن
stevedores بارگیری وباراندازی کردن
Other Matches
stevedoring charges هزینههای بارگیری وباراندازی
stevedore متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
lighterage هزینه بارگیری وباراندازی ازکشتی
lay day روز بارگیری وباراندازی کشتی
stevedores متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
drayage چهارچرخه یاگاری مخصوص بارگیری وباراندازی
unit loading بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
preload loading بارگیری اولیه یا بارگیری قبل از بارگیری اصلی
wet storage بارگیری روی عرشه کشتی درروی دریا بارگیری دریایی
back haul بارگیری در بازگشت از یک ماموریت بارگیری دوسره باربرگشت
embarkation order دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
combat loading بارگیری رزمی هواپیما بارگیری جنگی
endurance loading بارگیری با حداکثر فرفیت بارگیری کامل
loads بارگیری کردن
stows بارگیری کردن
load بارگیری کردن
stowing بارگیری کردن
stowed بارگیری کردن
stow بارگیری کردن
port شراب شیرین بارگیری کردن
lading بارگیری عمل بار کردن
loading بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
pickup zone منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
take on <idiom> ضبط کردن،بارگیری کردن
lade بارگیری کردن خالی کردن
casualty staging unit یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
staging unit یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
shipping بارگیری
loading بارگیری
burdening بارگیری
charging بارگیری
material handling bridge پل بارگیری
stowage بارگیری
loading bridge پل بارگیری
well deck پل بارگیری
loading station ایستگاه بارگیری
commercial loading بارگیری تجارتی
line charging capacity فرفیت بارگیری خط
loading chart جدول بارگیری
loading bucket سطل بارگیری
loading apron نوار بارگیری
frequency loading بارگیری فرکانسی
load lines علایم بارگیری
apron محوطه بارگیری
aprons محوطه بارگیری
quays سکوی بارگیری
quay سکوی بارگیری
line charging current جریان بارگیری خط
Loading and unloading. بارگیری وتخلیه
loading diagram دیاگرام بارگیری
pick up and delivery بارگیری و تحویل
stowage بارگیری و باراندازی
loads فرفیت بارگیری
charging berth اسکله بارگیری
pre loading بارگیری اولیه
well deck عرشه بارگیری
cargo net تور بارگیری
pallets کفه بارگیری
carburizing pot فرف بارگیری
bulk loading بارگیری در مخازن
roll-on/roll-off بارگیری- تخلیه
loads بارگیری مهمات
load فرفیت بارگیری
ammunition loading line خط بارگیری مهمات
plimsol mark مارک بارگیری
plimsol mark علایم بارگیری
pallet کفه بارگیری
point of loading نقطه بارگیری
charging crane جرثقیل بارگیری
charging car واگن بارگیری
charging wharf اسکله بارگیری
load بارگیری مهمات
bucket charging بارگیری با سطل
loading facilities وسایل بارگیری
loading table جدول بارگیری
deadweight تناژ بارگیری
loading time زمان بارگیری
on berth ناوحاضربه بارگیری
magnetic loading بارگیری مغناطیسی
embarkation table جدول بارگیری
laden بارگیری شده
pack saddle زین بارگیری
accumulator charge بارگیری اکومولاتور
embarkation area محوطه بارگیری
load factor ضریب بارگیری
loading site محل بارگیری
loading rack سکوی بارگیری
loading point نقطه بارگیری
roll on/roll off بارگیری- تخلیه
download بارگیری پایین
loading scale مقیاس بارگیری
loading فرفیت بارگیری
loading site سکوی بارگیری
pallete کفه بارگیری
tactical loading بارگیری رزمی یا جنگی
stevedores متصدی بارگیری و تخلیه
cargo port دریچه بارگیری ناو
loading بارگیری مهمات درهواپیما
initial program load بارگیری برنامه اغازی
ingot charging crane جراثقال بارگیری شمش
stevedore متصدی بارگیری و تخلیه
shiping agent کارگزار بارگیری کشتی
charge and discharge محل بارگیری و باراندازی
actual obligated space محل یا جا در بارگیری دریایی
commercial loading بارگیری کالای تجارتی
bulk loading بارگیری مخزن به طور یک جا
loading space فضای قابل بارگیری
charging side محل بارگیری کوره
horizontal loading بارگیری افقی کشتیها
cargo plan طرح بارگیری ناو
bulk load method روش بارگیری با بارقوال
staging unit یکان بارگیری کننده
embarkation table جدول قابلیت بارگیری
loading chart طرح بارگیری هواپیما
loading plan طرح بارگیری خودرو
commodity loading بارگیری کالاهای مختلف
loading list لیست بارگیری خودرو
bulk load method روش استفاده از بارگیری قوال
roll on roll off روش بارگیری مستقیم ناو
mutilation table جدول راهنمای بارگیری خودروها
reloadable control storage انباره با کنترل بارگیری مجدد
lay day ایام بارگیری و باراندازی کشتی
capacity load حداکثر فرفیت بارگیری ناو
despatch money جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
accessorial services خدمات بارگیری و تخلیه بار
laydays ایام بارگیری و باراندازی کشتی
bridge plate پل بین سکوی بارگیری وخودرو
fio بدون هزینه تخلیه و بارگیری
The ship is loading. کشتی درحال بارگیری است
maximum load rating قابلیت بارگیری نامی حداکثر
p&d delivery and up pick بارگیری و تحویل
railway end پل سکوی بارگیری راه اهن
stevedores متصدی بارگیری و حمل و نقل
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
stevedore متصدی بارگیری و حمل و نقل
loading ramp راهروی شیب دار بارگیری
base loading بارگیری انجام شده در پایگاه
drayage هزینه بارگیری وبار اندازی
embarkation order ترتیب سوار شدن یا بارگیری
free in and out بدون هزینه تخلیه و بارگیری
shiping agent حق العمل کار بارگیری کشتی
palletetisation درکفه بارگیری قرار دادن
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
portcall درخواست حمل وسایل به بندربرای بارگیری
mutilation table جدول بارگیری پیش بینی شده
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
portcapacity فرفیت بندر از نظر بارگیری یاتخلیه بار
lighterage هزینه بارگیری و باراندازی از کشتی توسط دوبه
embarkation element یکان مخصوص کمک به بارگیری یا سوار شدن
ipl Load Program Initail بارگیری اغازی برنامه
actual placement قرار دادن بار در محل تخلیه و بارگیری
entrucking table جدول حرکات و بارگیری خودروهای باری ارتشی
prestowage plan طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
constructive placement تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
embarkation team تیم یا قسمت مخصوص کمک به سوار شدن یا بارگیری
block stowage loading بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
turnaround cycle مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی
stowage plan طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
long shoreman گماشته بارگیری و بار خالی کنی در بندریا ماهی گیری در کرانه
primage اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
demurrage بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
embarkation officer افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
over shipment ارسال بار بیش از حد فرفیت کشتی بارگیری بیش از حد
deck cargo بار روی عرشه کشتی بارگیری برروی عرشه
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
ammunition loading line صف بارگیری مهمات صف بارکردن مهمات
apron محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
aprons محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
lighterage هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
carload shipment حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com