Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
cark
بار کردن غمگین ساختن یاشدن
Other Matches
sadden
غمگین کردن
grieve
غمگین کردن
saddened
غمگین کردن
saddening
غمگین کردن
disgruntle
غمگین کردن
grieves
غمگین کردن
grieving
غمگین کردن
saddens
غمگین کردن
slackened
شل کردن یاشدن
spraining
رگ به رگ کردن یاشدن
slacken
شل کردن یاشدن
sprained
رگ به رگ کردن یاشدن
sprains
رگ به رگ کردن یاشدن
slackening
شل کردن یاشدن
slackens
شل کردن یاشدن
sprain
رگ به رگ کردن یاشدن
turn off
خاموش کردن یاشدن
turn-off
خاموش کردن یاشدن
sponged
طفیلی کردن یاشدن
ripened
رسیده کردن یاشدن
sponging
طفیلی کردن یاشدن
turn-offs
خاموش کردن یاشدن
slowest
اهسته کردن یاشدن
solidify
سفت کردن یاشدن
slowing
اهسته کردن یاشدن
sponge
طفیلی کردن یاشدن
ripening
رسیده کردن یاشدن
ripens
رسیده کردن یاشدن
to crock up
خراب کردن یاشدن
slows
اهسته کردن یاشدن
solidifies
سفت کردن یاشدن
foreignize
بیگانه کردن یاشدن
slow
اهسته کردن یاشدن
slowed
اهسته کردن یاشدن
mines
استخراج کردن یاشدن
prop
حائل کردن یاشدن
mined
استخراج کردن یاشدن
propped
حائل کردن یاشدن
propping
حائل کردن یاشدن
solidifying
سفت کردن یاشدن
ripen
رسیده کردن یاشدن
mine
استخراج کردن یاشدن
sacks
اخراج کردن یاشدن
wither
پژمرده کردن یاشدن
slower
اهسته کردن یاشدن
sacked
اخراج کردن یاشدن
sack
اخراج کردن یاشدن
solidified
سفت کردن یاشدن
aggrieve
جور و جفا کردن غمگین کردن
sorrows
غمگین کردن غصه دار کردن
sorrow
غمگین کردن غصه دار کردن
changed
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
changing
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
changes
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
to wear out
ازپوشیدن زیادکهنه کردن یاشدن
shelve
شیب دار کردن یاشدن
change
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
shelved
شیب دار کردن یاشدن
solidified
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifies
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidify
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifying
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
wind
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
substantialize
دارای وجود خارجی کردن یاشدن
winds
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
emplace
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
condenses
منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condensing
منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condense
منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
heartsore
غمگین
heavyhearted
غمگین
dolesome
غمگین
sorrowful
غمگین
sadder
غمگین
down
غمگین
sorriest
غمگین
cheerless
غمگین
sorrier
غمگین
sorry
غمگین
triste
غمگین
heartsick
غمگین
tristful
غمگین
careworn
غمگین
saddest
غمگین
sad
غمگین
depressed
افسرده غمگین
with a heavy heart
با دلی غمگین
dyspeptic
بدگوار غمگین
grum
غمگین اخمو
melancholy
سودا زدگی غمگین
woeful
غمگین محنت زده
plaintful
عزادار غمگین کننده
souse
مست مست کردن یاشدن
trances
مسحورکردن یاشدن
chirk
شادکردن یاشدن
trance
مسحورکردن یاشدن
to sorrow for any one
برای کسی غصه خوردن یا غمگین شدن
abut
متصل بودن یاشدن
abutted
متصل بودن یاشدن
superannuate
بازنشسته دانستن یاشدن
abuts
متصل بودن یاشدن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
getting
مجاب کردن ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
get
مجاب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
work up
ترکیب کردن ساختن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
violate
بی حرمت ساختن مختل کردن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
subdue
مقهور ساختن رام کردن
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
subdues
مقهور ساختن رام کردن
subduing
مقهور ساختن رام کردن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
detected
کشف کردن نمایان ساختن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
emboss
مزین کردن پرجلوه ساختن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
retards
کند ساختن معوق کردن
retard
کند ساختن معوق کردن
retarding
کند ساختن معوق کردن
inculcated
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcating
جایگیر ساختن تلقین کردن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
destroy
ویران کردن نابود ساختن
violated
بی حرمت ساختن مختل کردن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
spellbind
مجذوب کردن مفتون ساختن
destroys
ویران کردن نابود ساختن
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
destroying
ویران کردن نابود ساختن
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
internalized
باطنی ساختن داخلی کردن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
fructify
برومند کردن بارور ساختن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
violates
بی حرمت ساختن مختل کردن
provides
میسر ساختن تامین کردن
internalizing
باطنی ساختن داخلی کردن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
fraternised
برادری کردن متفق ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
internalizes
باطنی ساختن داخلی کردن
fraternises
برادری کردن متفق ساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com