English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
reflective بازتابنده منعکس سازنده
reflectional بازتابنده منعکس سازنده
Other Matches
pertubative اشفته سازنده مضطرب سازنده
reflectors بازتابنده
tamper بازتابنده
reflector بازتابنده
reflecting nebulas ابرهای بازتابنده
repeller الکترد بازتابنده
reflectors الکترد بازتابنده
reflexive بازتابنده انعکاسی
reflector الکترد بازتابنده
reflector buoy بویه بازتابنده
reflecterize مجهز به بازتابنده کردن
reflectorize مجهز به بازتابنده کردن
corner reflector antenna انتن با بازتابنده گوشه دار
lobe یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
lobes یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
baffle منعکس
baffled منعکس
reflected منعکس
baffles منعکس
baffling منعکس
resounds منعکس کردن
ring with منعکس کردن
resounded منعکس کردن
resound منعکس کردن
reactive منعکس شونده
reflects منعکس شدن
reflecting منعکس شدن
reflect منعکس شدن
reflector منعکس کننده
reflectors منعکس کننده
image منعکس کردن
images منعکس کردن
baffle صفحه منعکس کننده
baffling صفحه منعکس کننده
baffles صفحه منعکس کننده
reecho دوبار منعکس شدن
re echo دوباره منعکس شدن
baffled صفحه منعکس کننده
barrel reflector منعکس کننده لوله
reflectively بطور منعکس شونده
abat voix منعکس کننده صدا
indirect lighting نور منعکس شده
reflected binary code رمز دودویی منعکس شده
relucent منعکس کننده نور متشعشع
mirror دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrored دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
thermocline لایه منعکس کننده صوت در اب دریا
periscopes منعکس کننده نور دریچه دید
periscope منعکس کننده نور دریچه دید
mirrors دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
deep scattering layer لایههای منعکس کننده عمق دریا
catoptric وابسته به ایینه ونور منعکس شده
balloon reflector بالن منعکس کننده امواج الکترونیکی منعکس کننده امواج الکترونیکی بالن
barrel reflector منعکس کننده وضع داخل لوله
camera lucida دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
camera lucida [ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
rebound دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
abat-voix [قبه یا سایبان که صدا را در پشت و بالای سکوی خطابه منعکس می کند.]
background نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
backgrounds نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
fomative سازنده
manufacturer سازنده
producer سازنده
compositor سازنده
compositors سازنده
wright سازنده
manufacturers سازنده
producers سازنده
concoctor سازنده
component سازنده
components سازنده
fabricant سازنده
fabricator سازنده
constituents سازنده
constituent سازنده
constructor سازنده
builder سازنده
constructive سازنده
builders سازنده
instrumentalist سازنده
instrumentalists سازنده
makers سازنده
maker سازنده
refrigerative خنک سازنده
presentive مجسم سازنده
vitiator تباه سازنده
procreator موجد سازنده
elucidatory روشن سازنده
purificative پا سازنده تطهیری
deific خدا سازنده
depletive تهی سازنده
qualificatory محدود سازنده
dispossessor بی بهره سازنده
dissipative پراکنده سازنده
distractive پریشان سازنده
coordinative متناسب سازنده
fabricator سازنده وسایل
subjugator مطیع سازنده
separative جدا سازنده
sonneteer سازنده غزل
irradiative روشن سازنده
lutist سازنده عود
interceptive جدا سازنده
manifestative اشکار سازنده
spoiler فاسد سازنده
manufacturer's agent نماینده سازنده
supersessive لغو سازنده
suppressive موقوف سازنده
suppressor موقوف سازنده
incorporator یکی سازنده
manufacturers' agent نماینده سازنده
melodist سازنده ملودی
renovator باز نو سازنده
film developer سازنده فیلم
refrigrative خنک سازنده
inveigler گمراه سازنده
lubricates روان سازنده
factors سازنده فاکتور
assuror مطمئن سازنده
assurer مطمئن سازنده
qualifier ملایم سازنده
alterative دگرگون سازنده
qualifiers ملایم سازنده
lubricant روان سازنده
ingredient عنصر سازنده
composers سازنده مصنف
ingredients عنصر سازنده
lubricated روان سازنده
procreation سازنده زایش
lubricating روان سازنده
restrictive محدود سازنده
lubricate روان سازنده
builders موسس سازنده
factor سازنده فاکتور
builder موسس سازنده
components جزء سازنده
component جزء سازنده
computer manufacturer سازنده کامپیوتر
enslaver بنده سازنده
lubricants روان سازنده
composer سازنده مصنف
loathful دافع بیرغبت سازنده
compositions نسبت اجزاء سازنده
composition نسبت اجزای سازنده
composition نسبت اجزاء سازنده
procurer فراهم سازنده جاکش
producer advertising تبلیغ توسط سازنده
formative ترکیب کننده سازنده
mitigatory سبک سازنده مخفف
paper stainer سازنده کاغذهای دیواری
purificatory پاک سازنده تطهیری
metrist سازنده نظم وشعر
manufacturer's software نرم افزار سازنده
compositions نسبت اجزای سازنده
elucidative تفسیری روشن سازنده
toyer سازنده اسباب بازی
boilermaker سازنده دیگ بخار
wright کارگر سازنده نجار
diallist سازنده ساعت افتابی
ceramicist سازنده فروف سفالین
ceramist سازنده فروف سفالین
boiler maker سازنده دیگ بخار
original equipment manufacturer سازنده تجهیزات اصلی
manufacturers تولید کننده سازنده
indican ماده سازنده نیل
manufacturer تولید کننده سازنده
ideologue سازنده ایده ئولوژی
humiliating پست سازنده خفیف کننده
spoilsman تباه کننده فاسد سازنده
wet cooper سازنده چلیک برای مایعات
self discharging ازاد سازنده نفس خود
detonating محترق شونده منفجر سازنده
humiliatingly پست سازنده خفیف کننده
illusory گمراه کننده مشتبه سازنده
pictorial تصویر نما مجسم سازنده
illusive گمراه کننده مشتبه سازنده
producer عمل اورنده سازنده باراورنده
producers عمل اورنده سازنده باراورنده
assimilator تحلیل برنده همانند سازنده
honeywell یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری
mitigative سبک سازنده تخفیف دهنده
carver قلم سنگ تراشی سازنده
data general corporation سازنده سیستمهای مینی کامپیوتر
unisys یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری
perversive گمراه کننده منحرف سازنده
pastoralist سازنده شعرهای روستایی چوپان
flag waver مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
Dec یک سازنده بزرگ سیستمهای مینی کامپیوتر
digital equipment corporation سازنده انواع سیستمهای مینی کامپیوتر
borland international یک شرکت سازنده نرم افزارهای ریزکامپیوتر
dry cooper سازنده چلیک برای خشکه بار
motorola سازنده تجهیزات الکترونیکی شامل ریزپردازنده ها
control data corporation یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری cyber
delineascope پرژکتور منعکس کننده عکس در روی یک پرده پرژکتوراگراندیسمان عکس
chaff وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار نوارهای منعکس کننده امواج رادار
smokescreen عمل یا حرف گمراه کننده یا مستتر سازنده
leukosis زیاد شدن بافتهای سازنده گویچههای سفید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com