Dictiornary-Farsi | بازتاب یافتن بازتابیدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
reflect	بازتاب یافتن بازتابیدن
reflecting	بازتاب یافتن بازتابیدن
reflects	بازتاب یافتن بازتابیدن


Other Matches

propagates	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated	گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating	گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error <idiom>	یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
reflectors	بازتاب
reflex	بازتاب
reflection	بازتاب
reflexion	بازتاب
reflexes	بازتاب
reflector	بازتاب
echoing	بازتاب
echo	بازتاب
echoed	بازتاب
echoes	بازتاب
plantar reflex	بازتاب کف پا
reflection of light	بازتاب نور
reflection grating	توری بازتاب
flashbacks	بازتاب اشعه
plane of reflection	صفحه بازتاب
prepotent reflex	بازتاب غالب
pupillary reflex	بازتاب مردمک
raster	شبکه بازتاب
salivary reflex	بازتاب بزاقی
flashback	بازتاب اشعه
reflectability	بازتاب پذیری
reflection coefficient	ضریب بازتاب
reflection plane	صفحه بازتاب
reflectivity	بازتاب پذیری
reflexology	بازتاب شناسی
tendon reflex	بازتاب وتری
righting reflex	بازتاب تعادل
static reflex	بازتاب تعادل
rooting reflex	بازتاب گونه
rossolimo reflex	بازتاب روسولیمو
spinal reflex	بازتاب نخاعی
stretch reflex	بازتاب کشیدگی
reflexogenous zones	نواحی بازتاب زا
reflexivity	بازتاب پذیری
reflex reserve	پس مانده بازتاب
reflectometer	بازتاب سنج
reflector buoy	بویه بازتاب
reflex arc	کمان بازتاب
reflex arc	قوس بازتاب
reflex circuit	قوس بازتاب
reflex time	زمان بازتاب
reflects	بازتاب دادن
reflecting	بازتاب دادن
reflect	بازتاب دادن
sucking reflex	بازتاب مکیدن
achilles jerk	بازتاب اشیل
reflection	بازتاب اندیشه
law of reflection	قانون بازتاب
mass reflex	بازتاب کلی
reflection angel	زاویه بازتاب
orientation reflex	بازتاب سوگیری
negative movement reflex	بازتاب گریز
angle of reflaction	زاویه بازتاب
conditioned reflex	بازتاب شرطی
crossed reflex	بازتاب متنافر
cranial reflex	بازتاب جمجمهای
achilles reflex	بازتاب اشیل
albedo	نمار بازتاب
reflection law	قانون بازتاب
flexion reflex	بازتاب خمش
ground return	بازتاب زمینی
abdominal reflex	بازتاب شکمی
background reflection	بازتاب زمینهای
bragg reflection	بازتاب پراگ
babinski reflex	بازتاب بابینکسی
albedo	توان بازتاب
coefficient of reflection	ضریب بازتاب
chain reflex	بازتاب زنجیرهای
orienting reflex	بازتاب سوگیری
consensual eye reflex	بازتاب همخوان چشم
audi	بازتاب دیداری- شنیداری
eye blink reflex	بازتاب پلک زدن
reflex latency	دوره نهفتگی بازتاب
blinking reflex	بازتاب پلک زدن
bechterev mendel reflex	بازتاب بختریف- مندل
positive movement reflex	بازتاب حرکت گرایشی
unconditioned reflex	بازتاب غیر شرطی
grasping reflex	بازتاب چنگ زدن
haab's pupillary reflex	بازتاب مردمکی هاب
startle reflex	بازتاب یکه خوردن
irreflexive	بی خیال بدون بازتاب
pgr	بازتاب گالوانیکی- روانی
phasic stretch reflex	بازتاب کشش مرحلهای
patellar reflex	بازتاب پرش زانو
psychogalvanic reflex	بازتاب گالوانیکی- روانی
cutaneous pupillary reflex	بازتاب پوستی مردمک
cutaneous secretory reflex	بازتاب تراوشی پوست
knee jerk reflex	بازتاب پرش زانو
mirror	دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrored	دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrors	دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
reflectance	قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
find	یافتن
finds	یافتن
discovers	یافتن
discovering	یافتن
discovered	یافتن
discover	یافتن
detected	یافتن
detecting	یافتن
detect	یافتن
detects	یافتن
expands	بسط یافتن
recuperate	بهبودی یافتن
expanding	بسط یافتن
expand	بسط یافتن
attains	دست یافتن
tense	تشدید یافتن
attaining	دست یافتن
conquers	پیروزی یافتن بر
to get off	رهایی یافتن از
dominate	تفوق یافتن
dominated	تفوق یافتن
attained	دست یافتن
to get fame	شهرت یافتن
recuperated	بهبودی یافتن
recuperates	بهبودی یافتن
recuperating	بهبودی یافتن
conquering	پیروزی یافتن بر
conquer	پیروزی یافتن بر
specialization	تخصص یافتن
ensuring	اطمینان یافتن
prefers	ترجیح یافتن
preferring	ترجیح یافتن
prefer	ترجیح یافتن
overpowers	استیلا یافتن بر
insures	اطمینان یافتن
insuring	اطمینان یافتن
overpowered	استیلا یافتن بر
to grow better	بهبودی یافتن
to get rid of	رهایی یافتن از
overpower	استیلا یافتن بر
attain	دست یافتن
immix	امیزش یافتن
to gain the upper hand	غلبه یافتن
relax	تخفیف یافتن
relaxes	تخفیف یافتن
relaxing	تخفیف یافتن
dwindle	تدریجاکاهش یافتن
dwindled	تدریجاکاهش یافتن
dwindles	تدریجاکاهش یافتن
dwindling	تدریجاکاهش یافتن
transcending	برتری یافتن
transcended	برتری یافتن
deploy	گسترش یافتن
deploys	گسترش یافتن
to be through	فراغت یافتن
to be transferred	انتقال یافتن
terminates	خاتمه یافتن
transcends	برتری یافتن
terminate	خاتمه یافتن
sublate	تغییرشکل یافتن
to gain in nealth	بهبودی یافتن
keep one's head above water	رهایی یافتن
to extricate oneself	رهایی یافتن
dominates	تفوق یافتن
terminated	خاتمه یافتن
to come to know	اگاهی یافتن
taper off	کاهش یافتن
transcend	برتری یافتن
to a greatness	بزرگی یافتن
to be prolonged	امتداد یافتن
deploying	گسترش یافتن
tensest	تشدید یافتن
ended	خاتمه یافتن
end	خاتمه یافتن
achieving	دست یافتن
achieves	دست یافتن
achieved	دست یافتن
achieve	دست یافتن
recvperate	بهبودی یافتن
luxuriating	شکوه یافتن
luxuriates	شکوه یافتن
luxuriated	شکوه یافتن
luxuriate	شکوه یافتن
recovers	بهبودی یافتن
recovering	بهبودی یافتن
break out	شیوع یافتن
recover	بهبودی یافتن
bunchout	برامدگی یافتن
outreach	برتری یافتن
ends	خاتمه یافتن
pull round	بهبودی یافتن
tenses	تشدید یافتن
tenser	تشدید یافتن
tensed	تشدید یافتن
outspread	گسترش یافتن
overmaster	برتری یافتن بر
overmatch	تفوق یافتن
scant	تخفیف یافتن
overspread	بسط یافتن
penetract	راه یافتن
perennate	دوام یافتن
shrinks	کاهش یافتن
shrinking	کاهش یافتن