Dictiornary-Farsi | بازدهی متوسط | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
average productivity	بازدهی متوسط


Other Matches

payoff	بازدهی
productivity	بازدهی
payoffs	بازدهی
yields	بازدهی
yielded	بازدهی
yield	بازدهی
yield rate	نرخ بازدهی
rate of return	نرخ بازدهی
rate of yield	نرخ بازدهی
marginal productivity	بازدهی نهائی
return [on something]	نرخ بازدهی
total factor productivity	بازدهی کل عوامل
efficiency variance	اختلاف بازدهی
yield of lime	بازدهی اهک
factor productivity	بازدهی عوامل
return on capital	بازدهی سرمایه
productivity	قدرت تولید بازدهی
rate of productivity increase	نرخ افزایش بازدهی
labor productivity	بازدهی نیروی کار
rate of return over cost	نرخ بازدهی بر هزینه سرمایه
payoff matrix	ماتریس بازدهی در تئوری بازیها
marginal return of investment	بازدهی نهائی سرمایه گذاری
mean sea level	ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
marginal productivity law	قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
medium gravle	شن متوسط
moderates	متوسط
moderated	متوسط
moderate	متوسط
averaging	متوسط
moderating	متوسط
modal	متوسط
modals	متوسط
tolerable	متوسط
osculant	متوسط
mediums	متوسط
average limit of ice	حد متوسط یخ
medium	متوسط
life expectancy	سن متوسط
mediocre	متوسط
life expectancies	سن متوسط
mesne	متوسط
meant	متوسط
intermediate	متوسط
averaging	حد متوسط
averages	حد متوسط
intermedial	متوسط
meaner	متوسط
averaged	حد متوسط
averaged	متوسط
meanest	متوسط
averages	متوسط
average	حد متوسط
average	متوسط
mean	متوسط
m.f.	بسامد متوسط
average life	عمر متوسط
m.f.	فرکانس متوسط
mean income	درامد متوسط
mean life	عمر متوسط
average output	محصول متوسط
mean price	قیمت متوسط
average payment	پرداخت متوسط
average latency	تاخیر متوسط
average depth	عمق متوسط
average deviation	انحراف متوسط
sort of	بمقدار متوسط
average expense	هزینه متوسط
secondarily	بطور متوسط
average flow	جریان متوسط
mean deviation	انحراف متوسط
girder bridge	پل بیلی متوسط
mean daily	متوسط روزانه
average input	نهاده متوسط
averagly	بطور متوسط
average efficiency	بازده متوسط
mean chord	وتر متوسط
average latency	رکود متوسط
mean depth	عمق متوسط
sort of	بمیزان متوسط
medial	میانه متوسط
mean time	زمان متوسط
mean stress	خستگی متوسط
middlingly	بطور متوسط
averagely	بطور متوسط
average voltage	ولتاژ متوسط
average variable cost	هزینه متوسط
average value	مقدار متوسط
medium scale	در مقیاس متوسط
medium frequency	بسامد متوسط
medium cloud	ابرهای متوسط
medially	بطورمیانه یا متوسط
median gray	خاکستری متوسط
median income	درامد متوسط
mean velocity	سرعت متوسط
mediterranean sea	بحر متوسط
mean variation	تغییر متوسط
mean value	مقدار متوسط
medium artillery	توپخانه متوسط
medium carbon steel	فولادباکربن متوسط
intermediate contrast	تغایر متوسط
mean speed	سرعت متوسط
moderate speed	سرعت متوسط
monthly average	متوسط ماهیانه
intermediate pressure	فشار متوسط
on the a	بطور متوسط
average product	تولید متوسط
average product	محصول متوسط
intermediately	بطور متوسط
middle price	قیمت متوسط
average return	بازده متوسط
medium voltage	ولتاژ متوسط
intermediate high voltage line	خط فشار متوسط
intermediate hurdle	مانع متوسط
intermediate lampholder	سر پیچ متوسط
average speed	سرعت متوسط
mid range	برد متوسط
average revenue	درامد متوسط
average yield	بازده متوسط
average price	قیمت متوسط
above average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
above-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
averages	مقدار متوسط
averages	میانه متوسط
above average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
averaging	میانه متوسط
averaging	مقدار متوسط
thins	تیم متوسط
thinnest	تیم متوسط
thinners	تیم متوسط
thinned	تیم متوسط
thin	تیم متوسط
averaged	مقدار متوسط
above average <adj.>	بیش از حد متوسط
meanest	میانه متوسط
meaner	میانه متوسط
averaged	میانه متوسط
above-average <adj.>	بیش از حد متوسط
over-average <adj.>	بیش از حد متوسط
average	مقدار متوسط
average	میانه متوسط
mean	میانه متوسط
every Tom, Dick and Harry <idiom>	طبقه متوسط
mediums	مقدار متوسط
mediums	متوسط معتدل
average conditions	شرایط متوسط
medium	مقدار متوسط
mediocrity	اندازه متوسط
middle classes	طبقه متوسط
average total cost	هزینه متوسط کل
normal	میانه متوسط
midway	متوسط میانجی
life expectancies	عمر متوسط
life expectancy	عمر متوسط
a modest income	درآمدی متوسط
weighted average	متوسط وزنی
mean time	ساعت متوسط
true power	توان متوسط
average discharge	بده متوسط
over-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
medium wave	موج متوسط
a medium sized car	یک اتومبیل متوسط
duffers	بازیگر متوسط
halftone	رنگ متوسط
halftones	رنگ متوسط
subaverage	زیر حد متوسط
duffer	بازیگر متوسط
middle class	طبقه متوسط
average cost	هزینه متوسط
medium	متوسط معتدل
par	میزان متوسط
mean freepath	مسیر ازاد متوسط
mean high water neaps	متوسط ارتفاع اب دریا
middle-class person	عضو طبقه متوسط
working point	نقطه فشار متوسط
bourgeois <adj.>	عضوطبقه متوسط جامعه
mean horizontal candlepower	شمع افقی متوسط
man in the street <idiom>	مردم عادی یا متوسط
mean sea level	سطح متوسط دریا
medium range	با شعاع عمل متوسط
middle level management	مدیریت سطح متوسط
medium energy particle	ذره با انرژی متوسط
average daily traffic [ADT]	متوسط ترافیک روزانه
middle sized	دارای اندازه متوسط
median lethal dose	دوز متوسط کشنده
medium scale	نقشه مقیاس متوسط
member of the middle class	عضو طبقه متوسط
mean spherical candlepower	شمع کروی متوسط
mean solar time	زمان متوسط شمسی
mean solar day	روز متوسط خورشیدی
mean solar day	روز متوسط شمسی
mean free path	مسافت ازاد متوسط
mean	متوسط میانه روی
average heading	جهت متوسط هواپیما
average intensity	شدت جریان متوسط
average kinetic energy	انرژی متوسط جنبشی
average molecular speed	سرعت مولکولی متوسط
average net return	بازده خالص متوسط
average productivity	بهره دهی متوسط