Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
boarding visit
بازدید پس دادن
Other Matches
physical inspection
بازدید سطحی از بدنه جنگ افزار یا وسیله بازدید بدنی بازدید تاسیسات
inspection arms
سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
examining
بازدید
inspection
بازدید
surveying
بازدید
reviewing
بازدید
examines
بازدید
control
بازدید
reviewed
بازدید
reviews
بازدید
visited
بازدید
visit
بازدید
visits
بازدید
reviewal
بازدید
revision
بازدید
examined
بازدید
review
بازدید
controls
بازدید
controlling
بازدید
revisions
بازدید
examine
بازدید
reconnoitred
بازدید کردن
home visit
بازدید خانواده
to return a visit
بازدید کردن
see over
بازدید کردن
visits
بازدید دیدار
location survey
بازدید در محل
reconnoitres
بازدید کردن
visited
بازدید دیدار
reconnoitre
بازدید کردن
visitor
بازدید کننده
inspection well
چاه بازدید
personnel monitoring
بازدید پرسنلی
survey
بازدید کردن
certificate of survey
گواهی بازدید
reconnoitered
بازدید کردن
reconnoitering
بازدید کردن
reconnoiters
بازدید کردن
inspection shaft
میله بازدید
visit
بازدید دیدار
inspection
بازدید معاینه
barrier inspection
بازدید ازموانع
reconnoiter
بازدید کردن
revisiting
بازدید کردن
revisited
بازدید کردن
examines
بازدید کردن
examined
بازدید کردن
revisit
بازدید کردن
visitors
بازدید کننده
spot check
بازدید در محل
spot checks
بازدید در محل
destination inspection
بازدید در مقصد
examine
بازدید کردن
revisits
بازدید کردن
boarding call
بازدید رسمی
reconnoitring
بازدید کردن
surveyed
بازدید کردن
boarding call
دعوت به بازدید
surveys
بازدید کردن
inspection gallery
دالان بازدید
examining
بازدید کردن
man hole
چاهک بازدید
perambulation
دور زنی بازدید
annual general inspection
بازدید عمومی سالیانه
check out equipment
وسایل بازدید محل
drop by
<idiom>
بازدید از کسی با جایی
man hole
دهانه بازدید ادم رو
visit of courtesy
بازدید رسمی نظامی
afterflight inspection
بازدید بعد از پرواز
monitors
بازدید کار دستگاه
before flight inspection
بازدید قبل از پرواز
reviewing
بازدید انتقاد کردن
reviewed
بازدید انتقاد کردن
review
بازدید انتقاد کردن
surveys
بررسی کردن بازدید
surveyed
بررسی کردن بازدید
survey
بررسی کردن بازدید
visitors from abroad
بازدید کنندگان خارجی
reviews
بازدید انتقاد کردن
to rehash something
وضعیتی را بازدید کردن
official visit
بازدید رسمی فرمانده
to revisit the situation
وضعیتی را بازدید کردن
barrier inspection
بازدید کنار جاده
monitor
بازدید کار دستگاه
to revisit an issue
مسئله ای را بازدید کردن
monitored
بازدید کار دستگاه
reconnaissance
بازدید مقدماتی اکتشاف
inspection gallery
دالان بازرسی گالری بازدید
referred
مراجعه کردن بازدید مجدد
refers
مراجعه کردن بازدید مجدد
refer
مراجعه کردن بازدید مجدد
man hole
دریچه بازدید سوراخ ادم رو
gam
گرد امدن بازدید کردن
to revisit something
بازدید کردن چیزی
[مجازی]
step in
بازدید مختصر وکوتاهی کردن
visit and search
بازدید و تجسس کردن ناو
check off list
برگ بازدید قسمتهای یک ناویا هواپیما
to revisit a subject of research
سوژه پژوهشی را دوباره بازدید کردن
to revisit a criminal case
[judicial proceedings]
یک پرونده جنایی
[رسیدگی قضائی]
را بازدید کردن
showdowns
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
muster roll
دفتر بازدید افسران وسربازان در یک یکان نظامی
showdown
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
saints
نوعی وسیله بازدید از وضع کار اقمار مصنوعی
saint
نوعی وسیله بازدید از وضع کار اقمار مصنوعی
rig the ship
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
overhauled
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
review
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed
بازدید رسمی یاسان رسمی
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
promulge
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organisations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
organizations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
inflight phase
مرحله بازدید حین پرواز مرحله عملیات حین پرواز
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
promoting
ترفیع دادن ترویج دادن
promoted
ترفیع دادن درجه دادن
individualizing
تمیز دادن تشخیص دادن
lends
عاریه دادن اجاره دادن
individualize
تمیز دادن تشخیص دادن
individualising
تمیز دادن تشخیص دادن
individualises
تمیز دادن تشخیص دادن
promoted
ترفیع دادن ترویج دادن
individualised
تمیز دادن تشخیص دادن
instructs
دستور دادن اموزش دادن
massaging
ماساژ دادن تغییر دادن
informs
اطلاع دادن گزارش دادن
lend
عاریه دادن اجاره دادن
individualized
تمیز دادن تشخیص دادن
promoting
ترفیع دادن درجه دادن
purging
غرامت دادن جریمه دادن
organising
سازمان دادن ارایش دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com