Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (25 milliseconds)
English
Persian
examine
بازرسی کردن معاینه کردن
examined
بازرسی کردن معاینه کردن
examines
بازرسی کردن معاینه کردن
examining
بازرسی کردن معاینه کردن
Other Matches
examinations
بازرسی معاینه
examination
بازرسی معاینه
inspection
بازرسی بازدید کردن بازرسی کردن
tested
معاینه کردن
test
معاینه کردن
auscultate
معاینه کردن
look over
معاینه کردن
examinations
معاینه کردن
tests
معاینه کردن
observing
معاینه کردن
observes
معاینه کردن
seach
معاینه کردن
observed
معاینه کردن
check up
معاینه کردن
examination
معاینه کردن
observe
معاینه کردن
to see into
تحقیق کردن معاینه کردن
go over
<idiom>
تست کردن ،معاینه کردن
observations
معاینه وبررسی کردن
observation
معاینه وبررسی کردن
look over
بازرسی کردن صرف نظر کردن
inspected
بازرسی کردن تفتیش کردن
proctor
نظارت کردن بازرسی کردن
sight
بازرسی کردن رویت کردن
sights
بازرسی کردن رویت کردن
inspect
بازرسی کردن تفتیش کردن
inspects
بازرسی کردن تفتیش کردن
inspecting
بازرسی کردن تفتیش کردن
examining
بازرسی کردن
examines
بازرسی کردن
surveyed
بازرسی کردن
checked
بازرسی کردن
survey
بازرسی کردن
check
بازرسی کردن
control
بازرسی کردن
examine
بازرسی کردن
seach
بازرسی کردن
examined
بازرسی کردن
controlling
بازرسی کردن
checks
بازرسی کردن
to browse through
بازرسی کردن
controls
بازرسی کردن
inspect
بازرسی کردن
to rummage
بازرسی کردن
searchingly
بازرسی کردن
searches
بازرسی کردن
search
بازرسی کردن
to search after
بازرسی کردن
inspected
بازرسی کردن
inspecting
بازرسی کردن
surveys
بازرسی کردن
to look over
بازرسی کردن
look over something
<idiom>
بازرسی کردن
inspects
بازرسی کردن
searched
بازرسی کردن
to pick over
بازرسی کردن و برگزیدن
checks
امتحان کردن بازرسی
check
امتحان کردن بازرسی
cargo checking
بازرسی کردن محمولات
checked
امتحان کردن بازرسی
check register
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
espying
جاسوس بودن بازرسی کردن
espied
جاسوس بودن بازرسی کردن
tests
شهادت گواهی بازرسی کردن
espies
جاسوس بودن بازرسی کردن
espy
جاسوس بودن بازرسی کردن
test
شهادت گواهی بازرسی کردن
tested
شهادت گواهی بازرسی کردن
geologize
ازنظر زمین شناسی بازرسی کردن
interrogating
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogated
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogate
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogates
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
inspector general
بازرسی بازرسی کل ارتش
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
cancel check firing
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
examinations
معاینه
inspection
معاینه
inspect
معاینه
observations
معاینه
observation
معاینه
examination
معاینه
inspects
معاینه
observantion
معاینه
inspecting
معاینه
inspected
معاینه
postmortem
معاینه پس از مرگ
examination
رسیدگی معاینه
palpate
معاینه بساوشی
mental examination
معاینه روانی
palp
معاینه بساوشی
abdominoscopy
معاینه شکم
checkup
معاینه عمومی
retinoscopy
معاینه شبکیه
site inspection
معاینه محل
to see eye to eye
معاینه دیدن
gastroscopy
معاینه معده
otoscopy
معاینه گوش
examinations
رسیدگی معاینه
visit
مسافرت معاینه
visited
مسافرت معاینه
radiographic inspection
معاینه رونتگن
psychiatric examination
معاینه روانپزشکی
visits
مسافرت معاینه
inspection
بازدید معاینه
palpation
معاینه با دست
introspectively
بطریق معاینه نفس
technical inspection
معاینه فنی
[خودرو]
ophthalmoscopy
معاینه چشم و شبکیه
super visum corporis
گزارش معاینه جسد
rhinoscopy
معاینه بینی و حنجره
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
laryngoscope
دستگاه مخصوص معاینه حنجره
roentgenoscopy
معاینه بوسیله اشعه مجهول
stethoscopy
معاینه بوسیله گوشی طبی
proctoscope
الت معاینه روده راست
roentgenoscope
دستگاه معاینه بوسیله اشعه مجهول
hepatoscopy
معاینه کبد غیبگویی بادیدن جگر
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Never look a gift horse in the mouth.
<proverb>
دهان اسب پیشکشى را هرگز معاینه نکن .
tromsillumination
معاینه اندامی بوسیله انداختن روشنایی زیاد بر روی ان
speculum
اینه طبی یاسپکولوم وسیله معاینه از طریق سوراخهای بدن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
inspects
بازرسی
inspected
بازرسی
check
بازرسی شد
control
بازرسی
visit
بازرسی
examining
بازرسی
visited
بازرسی
examines
بازرسی
inspection
بازرسی
inspect
بازرسی
controlling
بازرسی
cross examination
بازرسی
inspectorship
بازرسی
checks
بازرسی شد
controls
بازرسی
surveys
بازرسی
inspecting
بازرسی
controllership
بازرسی
visits
بازرسی
checked
بازرسی شد
surveyed
بازرسی
perambulation
بازرسی
inquiries
بازرسی
visitation
بازرسی
visitations
بازرسی
inquiry
بازرسی
survey
بازرسی
examined
بازرسی
examine
بازرسی
examen
بازرسی
auditing
بازرسی
audits
بازرسی
audit
بازرسی
examinations
بازرسی
examination
بازرسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com