Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
ram
بازوی انتقال نیرو سگدست
rammed
بازوی انتقال نیرو سگدست
rams
بازوی انتقال نیرو سگدست
Other Matches
transfer case
جعبه انتقال نیرو
shafts
محور انتقال دهنده نیرو
shaft
محور انتقال دهنده نیرو
propeller shaft
میل گردان محور انتقال نیرو
worked
انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان
work
انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان
hydraulic fluid
سیال ترکم ناپذیری برای انتقال و توزیع نیرو درسیستم
pivot arm
بازوی گردان بازوی اتصال
service peculiar
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
linchpin
سگدست
lynchpins
سگدست
bracket
سگدست
forelock
سگدست
cantilever
سگدست
spindles
سگدست
spindle
سگدست
linchpins
سگدست
axle pin
سگدست
forelocks
سگدست
bracket bearing
یاطاقان سگدست
cantilever
اهرم سگدست
cantilever extension
محور سگدست
cantilever extension
میله سگدست
bracket
طاقچه سگدست پرانتز
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
indeterminate change of station
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
transfers
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
string arm
بازوی زه کش
gatepost
بازوی در
gateposts
بازوی در
rocker arm
بازوی ننویی
gatepost
بازوی دروازه
boom
بازوی متحرک
jib
بازوی متحرک
boomed
بازوی متحرک
jibbed
بازوی متحرک
a broken arm
بازوی شکسته
jibbing
بازوی متحرک
rocker arm
بازوی اسبک
jibs
بازوی متحرک
shank
بازوی لنگر
yardarm
بازوی افقی
gateposts
بازوی دروازه
access arm
بازوی دستیابی
booming
بازوی متحرک
booms
بازوی بیل
booms
بازوی متحرک
boom
بازوی بیل
jib=boom
بازوی جرثقیل
drawbar
بازوی کشش
crank arm
بازوی لنگ
booming
بازوی بیل
lever arm
بازوی اهرم
access arm
بازوی دسترسی
boomed
بازوی بیل
moment arm
بازوی گشتاور
whip
بازوی بار
whipped
بازوی بار
whips
بازوی بار
upload
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
xmodem
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer rate
نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle
کفچه انتقال چمچمه انتقال
wiper arm
بازوی برف پاک کن
bottom boom
بازوی متحرک جراثقال
roadwheel arm
بازوی غلطک شنی
yardarm
بازوی دکل ناو
bracer
محافظ بازوی کمانگیر
crank web
بازوی میل لنگ
yard
بازوی افقی دکل ناو
yards
بازوی افقی دکل ناو
stockade
دودکش بازوی لنگر کشتی
stockades
دودکش بازوی لنگر کشتی
topping off
بازوی بلند کننده بوم جرثقیل
overarm
خارج شدن بازوی شناگر ازاب
hacks
ضربه خطای دست به بازوی حریف
hacked
ضربه خطای دست به بازوی حریف
hack
ضربه خطای دست به بازوی حریف
trucks
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
rosettes
گوشت قسمت پشت بازوی گاو طوقی
rosette
گوشت قسمت پشت بازوی گاو طوقی
truck
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
trucked
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
trucking
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
roadwheel arm
بازوی چرخ جاده اهرم موازنه شنی
drawbar pull
فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
armlock
گرفتن بازوی حریف و کشیدن ان با فشار به پشت ارنج
beat
تعدادضربات پا دریکسری ضربات بازوی شناگر ضربه زدن
beats
تعدادضربات پا دریکسری ضربات بازوی شناگر ضربه زدن
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
olympic lift and cross face
گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
catch
نیروی اولیه بازوی شناگر در شروع حرکت ماهی گرفتن
deceleration time
زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
turnstiles
تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
turnstile
تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
pull
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
line of force
خط نیرو
thrusts
نیرو
force
نیرو
letter of attorney
نیرو
powering
نیرو
life blood
نیرو
thrust
نیرو
thrusting
نیرو
blood
نیرو
pep
نیرو
fibreless
بی نیرو
equipotential
هم نیرو
forcing
نیرو
forces
نیرو
equipollent
هم نیرو
zips
نیرو
strengths
نیرو
strength
نیرو
vigor
نیرو
loads
نیرو
vim
نیرو
leverage
نیرو
powers
نیرو
tucks
نیرو
troop carrier
نیرو بر
load
نیرو
sinewless
بی نیرو
energy
نیرو
energies
نیرو
tonus
نیرو
sapless
بی نیرو
zip
نیرو
zipped
نیرو
zipping
نیرو
guts
نیرو
gut
نیرو
vis
نیرو
tucking
نیرو
materials
نیرو
material
نیرو
PR
نیرو
high-powered
پر نیرو
power
نیرو
powered
نیرو
gutting
نیرو
tuck
نیرو
puissance
نیرو
vigour
نیرو
entireforce
کلیه نیرو
tucking
نیرو روحیه
energizing
نیرو بخشیدن
weaken
کم نیرو شدن
superpower
ابر نیرو
superpowers
ابر نیرو
torque
گشتاور نیرو
breath
نیرو جان
emphasised
نیرو دادن به
weakens
کم نیرو شدن
breaths
نیرو جان
weakening
کم نیرو شدن
weakened
کم نیرو شدن
energy production
تولید نیرو
tucks
نیرو روحیه
couple
جفت نیرو
couple
زوج نیرو
emphasizes
نیرو دادن به
dynamometer
نیرو سنج
emphasized
نیرو دادن به
emphasize
نیرو دادن به
emphasising
نیرو دادن به
emphasises
نیرو دادن به
afforce
نیرو دادن
application of a force
کاربرد نیرو
impoverishing
بی نیرو کردن
application of a force
فرود نیرو
impoverishes
بی نیرو کردن
impoverished
بی نیرو کردن
impoverish
بی نیرو کردن
refreshments
نیرو بخشی
bandeung ryouic
نیرو- واکنش
emphasizing
نیرو دادن به
energised
نیرو بخشیدن
coupled
جفت نیرو
generations
تولید نیرو
generation
تولید نیرو
coupled
زوج نیرو
tuck
نیرو روحیه
energizes
نیرو بخشیدن
might
نیرو انرژی
energize
نیرو بخشیدن
couples
جفت نیرو
couples
زوج نیرو
invigorating
نیرو بخش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com