Dictiornary-Farsi | بازپرداخت سپرده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 89 (6 milliseconds)

English	Persian
appropriation refund	بازپرداخت سپرده


Other Matches

depositor	صاحب سپرده سپرده گذار
purchase price variance	سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
reimbursements	بازپرداخت
payback	بازپرداخت
refunds	بازپرداخت
kickbacks	بازپرداخت
kickback	بازپرداخت
reimbursement	بازپرداخت
repayments	بازپرداخت
repayment	بازپرداخت
refund	بازپرداخت
re payment	بازپرداخت
refunded	بازپرداخت
refunding	بازپرداخت
reimbursements	بازپرداخت وجه
reimbursement	بازپرداخت وجه
redemption	بازپرداخت استهلاک
tax refund	بازپرداخت مالیات
payback period	دوره بازپرداخت
annual payment factor	ضریب بازپرداخت سالیانه
paying off [clearing off] [repayment]	بازپرداخت [پرداخت کامل اقساط]
trust fund	سپرده
fiduciary	سپرده
depositary	سپرده
deposits	: سپرده
guarantees	سپرده
guaranteed	سپرده
guarantee	سپرده
deposit	: سپرده
deposits	سپرده
deposit	سپرده
guaranteed	وثیقه سپرده
fiduciary	امانتی سپرده
fixed term deposit	سپرده ثابت
foreign deposit	سپرده خارجی
guarantee fund	سپرده تضمینی
guarantee	وثیقه سپرده
deposit accounts	حساب سپرده
legal deposit	سپرده قانونی
deposit account	حساب سپرده
money on d.	پول سپرده
trust fund	سپرده امانی
idle deposit	سپرده بلااستفاده
money on deposit	پول سپرده
depositery	نگهدارنده سپرده
bank deposit	سپرده بانکی
certificate of deposit	گواهی سپرده
idle deposit	سپرده راکد
appropriation title	عنوان سپرده
demand deposit	سپرده دیداری
demand deposit	سپرده جاری
trust fund	وجوه سپرده
deposit ratio	نسبت سپرده
recognizance	سپرده التزامی
guarantees	وثیقه سپرده
quasi deposit	شبه سپرده
open allotment	حساب سپرده باز
deposit slip	اعلامیه پرداخت سپرده
banking deposit account	حساب سپرده بانکی
certificate of deposit	گواهی پول سپرده
appropriation reimbur sement	تامین سپرده یاوثیقه
depositery	محل نگهداری سپرده
appropriation receipt	رسید سپرده قانونی
certificate of deposits	گواهی نامه سپرده
depositary for a fund	سپرده برای یک صندوق
deposit multiplier	ضریب بهم فزاینده سپرده
Money entrusted to my care .	پولی که با مانت نزد من سپرده شد
loan on deposit	اعطای وام به وثیقه سپرده
army deposit fund	سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
foreclosing	فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
forecloses	فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclosed	فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclose	فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
demand deposit	سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
nursling or nurse	کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
pass book	برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
recoupment	قسطی پرداخت کردن یا بازپرداخت قسطی
inspectorates	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
inspectorate	رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
escrow	موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
upfront payment	پول بیعانه [پیش بها] [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
escrow	سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
forwarded <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
delivered <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
committed <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]
consigned <adj.> <past-p.>	سپرده شده [داده شده]

appropriation refund

بازپرداخت سپرده