English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
man down بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
Other Matches
disqualifications اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualification اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
red card علامت اخراج اخراج بازیگر
outed اخراج بازیگر
out اخراج بازیگر
send-offs اخراج بازیگر
send-off اخراج بازیگر
send off اخراج بازیگر
out- اخراج بازیگر
shorthanded ادامه با بازیگر کمتر
major penalty اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
exclusion اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
delayed penalty چشمپوشی از پنالتی وقتی تعداد بازیگر کمتر چهار نفردر یک تیم شود
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
ice time مجموع مدت بازی بازیگر دریک مسابقه یا در یک فصل
to play up to another actor بدانگونه درنمایش بازی کردن که بازیگر دیگر سر ذوق آید
slants بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slant بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
scorecards کارت نشان دهنده تعداد ضربات بازیگر در هر بخش بازی گلف
scorecard کارت نشان دهنده تعداد ضربات بازیگر در هر بخش بازی گلف
handball بازی بین دو تیم هفت نفره با شش بازیگر ویک دروازه بان
slanted بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
statue of liberty play بازی تهاجمی از بازیگر گوش که با بلندکردن دست خودحریف را گول می زند
played شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
fouled فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouls فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
mats زیرپایی یا تشک مخصوصی که بازیگر باگذاشتن پای خودروی ان بازی بولینگ روی چمن را اغاز میکند
mat زیرپایی یا تشک مخصوصی که بازیگر باگذاشتن پای خودروی ان بازی بولینگ روی چمن را اغاز میکند
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
outed اخراج کردن اخراج شدن
out- اخراج کردن اخراج شدن
out اخراج کردن اخراج شدن
undesireable discharge اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
due to بعلت
owing to بعلت
by reason of بعلت
on account of بعلت
on بعلت بطرف
whenas بعلت اینکه
posteriori با پی بردن ازمعلول بعلت
guardian by nurture قیم بعلت پرورش
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
conk out <idiom> بعلت خستگی به خواب رفتن
time honored مورد احترام بعلت قدمت
seized گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seize گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seizes گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
finality اعتقاد بعلت نهایی در گیتی قطعیت
buckets جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
bucket جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
cenogenesis تغییراتی که بعلت عادت به محیط وهمزیستی درجنس یانژاد
aposteriori از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
hydrogen embrittleness فقدان چقرمگی بعلت وجودهیدروژن در داخل جسم میباشد
blow ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
take over بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
power play وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
blows ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
aphonia فقدان صدا یا خفگی ان بعلت فلج تارهای صوتی
avianize ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
nominative subject اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد
frozen assets دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
nominative appositive اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
season cracking ترکی که بعلت عمر زیاد دروسایل یا مهمات تولید میشود
attaint محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
bronchial asthma تنگی نفس که بعلت انقباض عضلات جدارقصبه الریه ایجاد میشود
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
striking off the roll اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
bumpers توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumper توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
bedsore زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
walkover برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkovers برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
stagnation thesis فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
less کمتر
minus کمتر
lesser کمتر
infrequently کمتر
minor کمتر
less than کمتر از
in a less degree کمتر
much less کمتر
Lt کمتر از
shorter کمتر
short کمتر
shortest کمتر
Bureaucracy . Red tape . کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
low price قیمت کمتر
cut back <idiom> استفاده کمتر
A smaller number . Fewer . تعداد کمتر
inside of a week در یک هفته کمتر
he would not accept less دو روز کمتر
inside of a week کمتر از یک هفته
sub- در معنای کمتر
minorities بخش کمتر
minority بخش کمتر
foreclose فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclosed فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
amnesia ضعف حافظه بعلت ضعف یا بیماری مغزی فراموشی
foreclosing فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
forecloses فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
deported اخراج
excomminucation اخراج
expulsions اخراج
out lawry اخراج
exclusion اخراج
expulsion اخراج
deporting اخراج
deports اخراج
deportation اخراج
extrusion اخراج
rustication اخراج
banishment اخراج
lay off اخراج
deport اخراج
dismissals اخراج
ejection اخراج
eviction اخراج
disqualifying اخراج
deposal اخراج
disqualify اخراج
disqualifies اخراج
disqualified اخراج
the boot اخراج
dislodgement اخراج
firing اخراج
ouster اخراج
evacuation اخراج
dismissal اخراج
evictions اخراج
foul out اخراج
underexpose کمتر از حد لزوم در معرض
stroke راندن کمتر از فرفیت
stroked راندن کمتر از فرفیت
ammo minus مهمات کمتر از نصف
strokes راندن کمتر از فرفیت
below par کمتر از ارزش اسمی
below par کمتر از بهای اسمی
stroking راندن کمتر از فرفیت
short-changing کمتر پول دادن
underquote کمتر مظنه دادن
less than container load کمتر از فرفیت کانتینر
le to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
short-changed کمتر پول دادن
shoat خوک کمتر از یک سال
short-changes کمتر پول دادن
under پایین تراز کمتر از
hypotrophy رشد کمتر ازمعمول
under- پایین تراز کمتر از
short-change کمتر پول دادن
underprice قیمت کمتر از رقیب
dismissal اخراج از شغل
dismissal انفصال اخراج
avaunt دستور اخراج
dismissal اخراج از خدمت
suspension اخراج موقت
suspensions اخراج موقت
bad conduct discharge اخراج از خدمت
swaps اخراج کردن
swapped اخراج کردن
swap اخراج کردن
dismission انفصال اخراج
deportee اخراج شده
deportees اخراج شده
eviction اخراج کردن
dismissals اخراج از خدمت
dismissals انفصال اخراج
deportation اخراج از کشور
clearing out [of a place] اخراج [از مکانی]
expellable قابل اخراج
evictions اخراج کردن
exorcise اخراج کردن
expels اخراج کردن
reseau اخراج اشعه
excommunicable سزاوارتکفیریا اخراج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com