Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
English
Persian
sit on a lead
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on the ball
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
Other Matches
delay line storage
یک دستگاه ذخیره که شامل یک خط تاخیری و وسیلهای برای درج مجدد اطلاعات بدرون خط تاخیری میباشد
delayed contact
چاشنی با تماس تاخیری سیستم پیش تنظیم تاخیری
dormant
عامل تاخیری مین دریایی چاشنی تاخیری
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
delayed action
وسیله با عمل تاخیری تاخیری
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Viewdata
سیستم محاورهای برای ارسال متن یا گرافیک ازپایگاه داده به ترمینال کاربر به وسیله خط وط تلفن . که باعث ایجاد امکاناتی برای بازیابی اطلاعات , تراکنش ها , تحصیلات , بازی ها و خلاقیت میشود
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
warm up
<idiom>
گرم کردن (برای بازی)
draught board
تخته شطرنجی برای بازی چکرز
speculative demand for money
تقاضای سفته بازی برای پول
game
آنچه برای لذت و آرامش بازی شود
ski run
سرازیری یا مسیر مناسب برای اسکی بازی
to pull strings
از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
cutbacks
بازی بدون توپ برای گریز ازچنگ مدافعان
par
حساب امتیاز استاندارد برای هر بخش از بازی گلف
cutback
بازی بدون توپ برای گریز ازچنگ مدافعان
speculative demand for money
تقاضا برای پول بمنظور انگیزه سفته بازی
alpha beta technique
روشی در هوش مصنوعی برای حل بازی ها و مشکلات استراتژیک
game
joystick و آداپتور نمایش فقط برای بازی کردن
best ball
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
lag
زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
beach balls
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
beach ball
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
lags
زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
lagged
زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
tee
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
teeing
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
tees
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
teed
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
delay line
خط تاخیری
retardatory
تاخیری
dilatory
تاخیری
retardative
تاخیری
safety
بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
delaying
عملیات تاخیری
sonic delay line
خط تاخیری صوتی
fuze delay
ماسوره تاخیری
delay action
عمل تاخیری
delay action
عملیات تاخیری
delay action fuse
فیوز تاخیری
delays
عملیات تاخیری
delay action voltage
ولتاژ تاخیری
delay arming
مکانیسم تاخیری
delay distortion
اعوجاج تاخیری
delay element
عنصر تاخیری
delaying action
عمل تاخیری
delay fuze
ماسوره تاخیری
lagging current
شدت تاخیری
delaying action
عملیات تاخیری
retarding effect
اثر تاخیری
delayed action
با ماسوره تاخیری
delay
عملیات تاخیری
delay position
موضع تاخیری
time delay relay
رله تاخیری
nickel celay line
خط تاخیری نیکلی
time-lag fuse
فیوز تاخیری
dormant
وسیله تاخیری
delay line register
ثبات با خط تاخیری
mercury delay line
خط تاخیری جیوهای
delay arming
مسلح کننده تاخیری
magnetic aftereffect
اثر تاخیری مغناطیسی
delayed elastic response
واکنش ارتجاعی تاخیری
delay equalizer
متعادل کننده تاخیری
magnetic creeping
اثر تاخیری مغناطیسی
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
soluble washer
ضامن تاخیری مین دریایی
delay position
موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری
away
بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
gini coefficient
شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
guards
چرم یا زه در قسمتی از چوب بازی لاکراس غلطاندن گوی به جلو یار برای محافظت ان از گوی حریف
guarding
چرم یا زه در قسمتی از چوب بازی لاکراس غلطاندن گوی به جلو یار برای محافظت ان از گوی حریف
guard
چرم یا زه در قسمتی از چوب بازی لاکراس غلطاندن گوی به جلو یار برای محافظت ان از گوی حریف
DirectSound
در ویندوز ماکروسافت استاندارد برنامه نویسی واسط ها برای کنترل نرم افزار بازی ها از سخت افزار صوتی
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
lacrosse
بازی بین دو تیم 01نفره مردان 21 نفره مردان با چوب دراز توردار کیسه مانند برای گرفتن و پرتاب گوی
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
bridges
دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridge
دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
bridged
دهنه اسب نوار یا چرم در انتهای چوب بازی لاکراس پل ساختن دست برای زدن گوی بیلیارد فاصله بین سوراخهای گوی بولینگ
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
all square
مساوی
equalise
مساوی
equivalents
مساوی
no set
مساوی
save off
مساوی
square
مساوی
draws
مساوی
euqal
مساوی
plus/equals key
مساوی
split
مساوی
bracketed
مساوی
all
مساوی
identic
مساوی
peel
مساوی
adequate
مساوی
equivalent
مساوی
all-
مساوی
squaring
مساوی
hikiwate
مساوی
even
<adj.>
مساوی
draw
مساوی
squares
مساوی
tie
مساوی
squared
مساوی
peels
مساوی
ties
مساوی
identical
مساوی
equalized
مساوی کردن
equalizes
مساوی کردن
equalize
مساوی کردن
On an equal footing.
بر پایه مساوی
equalises
مساوی کردن
equalising
مساوی کردن
equalised
مساوی کردن
equally
<adv.>
به طور مساوی
nonpareil
غیر مساوی
just as well
<adv.>
به طور مساوی
equalizing
مساوی کردن
adequate
مساوی ساختن
go halves
<idiom>
تقسیم مساوی
equalling
برابر مساوی
even
تراز مساوی
measure up
<idiom>
مساوی بودن
moiety
قسمت مساوی
equalled
برابر مساوی
equaled
برابر مساوی
equal
برابر مساوی
equaling
برابر مساوی
part
جزء مساوی
equals
برابر مساوی
paripassu
مساوی همدرجه
equidistance
مسافت مساوی
dead even
کاملا مساوی
tie vote
اراء مساوی
Bureaucracy . Red tape .
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
equates
برابرگرفتن مساوی پنداشتن
equidistant
دارای مسافت مساوی
homographic
مساوی از حیث املاء
equated
برابرگرفتن مساوی پنداشتن
stand-off
مساوی یاهیچ به هیچ
stand-offs
مساوی یاهیچ به هیچ
stand off
مساوی یاهیچ به هیچ
isoelectric
دارای فشارالکتریکی مساوی
equate
برابرگرفتن مساوی پنداشتن
isodiametric
دارای قطر مساوی
chronologer
مساوی است بازاقخگخمخلهسف
equiangular
دارای زوایای مساوی
isodiametric
دارای ابعاد مساوی
equaliser
امتیاز مساوی کننده
three square
دارای سه ضلع مساوی
isotonic
دارای کشش مساوی
tie break
بهم خوردن وضع مساوی
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
equalling
: برابر شدن با مساوی بودن
to add equals
اعداد مساوی را با هم جمع کردن
equally
بیک درجه بطور مساوی
equimolal
دارای غلظت ملکولی مساوی
equicaloric
دارای کالری و نیروی مساوی
equalled
: برابر شدن با مساوی بودن
equaling
: برابر شدن با مساوی بودن
fair play
<idiom>
عدالت ،مساوی ،عمل درست
isodynamic
دارای نیروی مغناطیسی مساوی
tie-break
بهم خوردن وضع مساوی
tie-breaks
بهم خوردن وضع مساوی
equal
: برابر شدن با مساوی بودن
equaled
: برابر شدن با مساوی بودن
equalizing
مساوی یاهم شکل کردن
equals
: برابر شدن با مساوی بودن
equalize
مساوی یاهم شکل کردن
aliquot
بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
isotonic
دارای اهنگ مساوی هم توان
equalising
مساوی یاهم شکل کردن
deuce
مساوی در امتیاز 41 که به 61 ختم میشود
spacing
در فواصل مساوی تقسیم بندی
like as we lie
طرفین دارای ضربات مساوی
equalised
مساوی یاهم شکل کردن
equalized
مساوی یاهم شکل کردن
ana
ازهر کدام بمقدار مساوی
amortization
پرداخت بدهی به اقساط مساوی
equalizes
مساوی یاهم شکل کردن
equalises
مساوی یاهم شکل کردن
skittering
ماهیگیری با نخ و چوب به میزان مساوی
coursed rubble masonry
سنگ بادبر با ارتفاع مساوی در یک رگ
furlongs
واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
furlong
واحد درازا مساوی با یک هشتم میل
trisect
بسه بخش مساوی تقسیم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com