English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
sporting بازی دوست
Other Matches
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you. من دوست دارم با تو دوست باشم.
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
I am [have] finished with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
Bureaucracy . Red tape . کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
chum دوست
buddy دوست
buddies دوست
friends دوست
amicable دوست
friend دوست
allying دوست
ally دوست
unfriended بی دوست
leal دوست
formalist دوست
bozo دوست
philogynist زن دوست
dienophile دی ان دوست
chums دوست
friendless بی دوست
schoolmate دوست
schoolmates دوست
heart-to-heart دوست
heart-to-hearts دوست
hydrophilic compound اب دوست
heart to heart دوست
hydrophilic اب دوست
philoginous زن دوست
germanophil المان دوست
negrophil سیاه دوست
gallophile فرانسه دوست
patriotic میهن دوست
hand and glove دوست همراز
friendly state کشور دوست
patriots وطن دوست
negrophil زنگی دوست
necrophilous لاشه دوست
francophile فرانسه دوست
isophilic همجنس دوست
francophil فرانسه دوست
nucleophile هسته دوست
patriot وطن دوست
hail fellow دوست صمیمی
myrmecophilous مورجه دوست
friend دوست کردن
halophilous نمک دوست
hand and glove دوست یک دل ویکزبان
cobber دوست صمیمی
his friend's murder قتل دوست او
dendrophilous درخت دوست
phihellenic یونانی دوست
electrophile الکترون دوست
liked دوست داشتن
warlike جنگ دوست
culturist فرهگ دوست
phiadelphian نوع دوست
humanitarian بشر دوست
philanthrope بشر دوست
kissing kind باهم دوست
dislikeable دوست نداشتنی
dislikable دوست نداشتنی
philhellenic دوست یونان
philobiblic کتاب دوست
philhellene دوست یونان
philotechnic صنعت دوست
philotechnic صناعت دوست
loyalists دولت دوست
oxyphile اسید دوست
oxyphil اسید دوست
ornithophilous مرغ دوست
fraternizing دوست بودن
likes دوست داشتن
to make a friend of دوست شدن با
chessist شطرنج دوست
peaceable صلح دوست
loyalist دولت دوست
patiot میهن دوست
intimado دوست صمیمی
like دوست داشتن
acidophile اسید دوست
acidophile ترشی دوست
friends دوست کردن
girlfriends دوست دختر
cronies دوست صمیمی
humansit انسان دوست
crony دوست صمیمی
girlfriend دوست دختر
saprophytic پوده دوست
family men زن و بچه دوست
pen pal دوست قلمی
pen pal دوست مکاتبهای
dislike دوست نداشتن
disliked دوست نداشتن
dislikes دوست نداشتن
disliking دوست نداشتن
likable دوست داشتنی
unlovely دوست نداشتنی
anglophile انگلیسی دوست
amativeness دوست داشتن
pen pals دوست مکاتبهای
pen pals دوست قلمی
family man زن و بچه دوست
humnanist همنوع دوست
boyfriends دوست پسر
lovely دوست داشتنی
loveliest دوست داشتنی
lovelier دوست داشتنی
xenophile بیگانه دوست
rats دوست بی وفا
boyfriend دوست پسر
sweet tooth شیرینی دوست
loveable دوست داشتنی
lovable دوست داشتنی
solomon صلح دوست
zoophilic حیوان دوست
hydrophile اب دوست علاقمند به اب
hydrophilic اب دوست علاقمند به اب
liquorish نوشابه دوست
careerists حرفه دوست
careerist حرفه دوست
lithophilous سنگ دوست
social جمعیت دوست
hydrophilic ترکیب اب دوست
hydrophilic compound ترکیب اب دوست
zoophilous حیوان دوست
likeable دوست داشتنی
hemophile خون دوست
fraternises دوست بودن
bibliophil کتاب دوست
lipophilic چربی دوست
take kindly to <idiom> دوست داشتن
pornerastic جنده دوست
hand in glove دوست یک دل ویکزبان
affects دوست داشتن
gregarious گروده دوست
hand in glove دوست همراز
I need my e من دوست دارم
affect دوست داشتن
philanthropist بشر دوست
expressionist حالت دوست
cater cousin دوست صمیمی
expressionism حالت دوست
social گروه دوست
fraternized دوست بودن
fraternizes دوست بودن
fraternised دوست بودن
fraternising دوست بودن
fraternize دوست بودن
heliophilous افتاب دوست
philanthropists بشر دوست
psychrophilic سرما دوست
celibatarian عزب یاتجرد دوست
loves معشوقه دوست داشتن
amiable مهربان دوست داشتنی
loved معشوقه دوست داشتن
xerophylus plant گیاه خشک دوست
love معشوقه دوست داشتن
A steadfast(firm, staunch) friend. دوست پر وپا قرص
This is my friend. این دوست من است.
snake in the grass خطر نزدیک دوست دو رو
saprophytic دوست دار موادگندیده
savoured فهمیدن دوست داشتن
A steadfast (constant) friend. دوست ثابت وپابر جا
savouring فهمیدن دوست داشتن
He is a close friend of mine . دوست نزدیک من است
to be good pax باهم دوست بودن
savours فهمیدن دوست داشتن
endearing دوست داشتنی کننده
family man مرد خانواده - دوست
family men مرد خانواده - دوست
savor فهمیدن دوست داشتن
I don't like this. من این را دوست ندارم.
gregarious جمعیت دوست گروه جو
to keep friends باهم دوست ماندن
savour فهمیدن دوست داشتن
I like to be friends with you. من می خوام با تو دوست بشم.
i remain yours truly دوست صمیمی شما
dressy متداول لباس دوست
dressiest متداول لباس دوست
dressier متداول لباس دوست
lyophilic colloid کلویید حلال دوست
electrophilic reagent واکنشگر الکترون دوست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com