English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
centre game بازی مرکزی
Search result with all words
danish gambit گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
Other Matches
cpu time مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
central postal directory دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
Bureaucracy . Red tape . کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
centrical مرکزی
axial مرکزی
cl خط مرکزی
central pumping station مرکزی
cores مرکزی
centre pocket مرکزی
core مرکزی
focal line خط مرکزی
central مرکزی
focal مرکزی
centerline خط مرکزی
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
central government حکومت مرکزی
central head فشار مرکزی
central limit theorem قضیه حد مرکزی
central city شهر مرکزی
centralized plan پلان مرکزی
central fissure شیار مرکزی
central station نیروگاه مرکزی
concourse تالار مرکزی
central تلفن چی مرکزی
central sulcus شیار مرکزی
central canal مجرای مرکزی
central gyrus شکنج مرکزی
central کامپیوتر مرکزی
central convolution شکنج مرکزی
central control desk میزفرمان مرکزی
central load بار مرکزی
spherical angle زاویه مرکزی
three centred curve منحنی سه مرکزی
three center bonding پیوند سه مرکزی
directrix خط تیر مرکزی
eccentricity برون مرکزی
eccentricities برون مرکزی
subcentral زیر مرکزی
head office دفتر مرکزی
head office اداره مرکزی
state government دولت مرکزی
fore and aft center line خط مرکزی سراسری
fovea centralis فرورفتگی مرکزی
nuclei لب هسته مرکزی
centrum جسم مرکزی
centrosymmetric متقارن مرکزی
centrically بطور مرکزی
central office دفتر مرکزی
centrifugal گریز از مرکزی
central focusing wheel چرخهزوم مرکزی
central position قرارگاه مرکزی
central position وضعیت مرکزی
central processing unit واحدپردازنده مرکزی
central processor پردازنده مرکزی
holding company شرکت مرکزی
central processor پردازشگر مرکزی
central site سایت مرکزی
central terminal پایانه مرکزی
centralism مرکزی نگری
nucleus لب هسته مرکزی
center distance فاصله مرکزی
center گروه مرکزی
center base میدان مرکزی
central heating گرمایش مرکزی
axial pressure فشار مرکزی
central heating حرارت مرکزی
centralist مرکزی نگر
mainframe پردازنده مرکزی
central bank بانک مرکزی
boost coil کوئل مرکزی
centralists مرکزی نگر
mainframes پردازنده مرکزی
centripetal جانب مرکزی
GHQ مخفف ستاد مرکزی
inner city بخش مرکزی شهر
heartlands منطقه مرکزی وحیاتی
centre counter defence دفاع متقابل مرکزی
measures of central tendency اندازههای گرایش مرکزی
downtown قسمت مرکزی شهر
heartland منطقه مرکزی وحیاتی
centre وسط ونقطه مرکزی
inner cities بخش مرکزی شهر
center وسط ونقطه مرکزی
one shot pump پمپ روغن مرکزی
precentral gyrus شکنج پیش مرکزی
central tendency measures اندازههای گرایش مرکزی
nave تالار مرکزی صحن
naves تالار مرکزی صحن
centers وسط ونقطه مرکزی
vertical center line illusion خطای خط قائم مرکزی
unit central processing واحد پردازش مرکزی
gold دایره مرکزی هدف
centered وسط ونقطه مرکزی
conurbation شهر مهم مرکزی
golds دایره مرکزی هدف
axis of the bore محور مرکزی لوله
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
post office اداره مرکزی پست
statolatry حمایت ازقدرت مرکزی
the middlands استانهای مرکزی انگلستان
post offices اداره مرکزی پست
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
heliocentric system دستگاه خورشید مرکزی
conurbations شهر مهم مرکزی
central processing unit واحد پردازش مرکزی
centred وسط ونقطه مرکزی
centre pawns پیادههای مرکزی شطرنج
core هسته مرکزی مفتول
cento سازمان پیمان مرکزی
central control panel تابلوی مرکزی کنترل
central heating system دستگاه حرارت مرکزی
geocentric system دستگاه زمین مرکزی
geocentric دوران زمین مرکزی
cores هسته مرکزی مفتول
rimland حومه ناحیه مرکزی
scandinavian defence دفاع متقابل مرکزی
central planning برنامه ریزی مرکزی
center of gravity axis محور ثقل مرکزی
central mass storage انباره انبوه مرکزی
multicenter binding پیوند چند مرکزی
cns دستگاه عصبی مرکزی
pecans درخت گردوی امریکای مرکزی
geothermic وابسته به حرارت مرکزی زمین
pecan درخت گردوی امریکای مرکزی
keels ستون عرضی مرکزی ناو
sweet spot قسمت مرکزی راکت یا چوب
x ring دایره مرکزی هدف تیراندازی
directrix خط مرکزی منطقه اتش توپ
umbilical واقع در نزدیکی ناف مرکزی
keel ستون عرضی مرکزی ناو
osset اریایی نژادان قفقاز مرکزی
radian زاویه مرکزی قوس دایره
king's yellow مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
Ivory Coast کرانهی مرکزی و غربی افریقا
geocentric دارای مرکزی در زمین زمینی
central railway station ایستگاه مرکزی راه اهن
general posr office اداره مرکزی پست در لندن
central planning team تیم طرح ریزی مرکزی
organization of central american states سازمان دول امریکای مرکزی
high asia قسمت بلند و مرکزی امریکا
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
geothermal وابسته به حرارت مرکزی زمین
central food preparation facility کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
central air data مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
totalitarianism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
totalism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
wing section بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
statism تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
centralized آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
abneural واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
round robin (tournament or contest) <idiom> بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
slovak نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
centre شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
C.I.A مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
cpu Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
balkline spot نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
crom قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
objecting که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objected که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
logs بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
log بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
collection ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
collections ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
tulip design طرح گل لاله [گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
parnassian نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
multistation access unit buH مرکزی برای اتصال کابلهای شبکه Token Ring
microprocessor مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
peripheral قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
integrated محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
star network topology شبکهای از چندین ماشین که هر گره آن به hub مرکزی وصل است
bank rate مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
microprocessors مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com