English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (2 milliseconds)
English Persian
refractorily باسر سختی
Other Matches
neck and crop باسر
to do make or pay obeisance to بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
temper درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
aggravation سختی
arduousness سختی
astingency سختی
sternness سختی
steeliness سختی
buckram سختی
strictness سختی
toughness سختی
tenacity سختی
stiffness سختی
duress سختی
adamancy سر سختی
adamancy سختی
soreness سختی
roughing سختی
rigorousness سختی
long suffering سختی کش
intractability سختی
intolerableness سختی
intension سختی
impenetrableness سختی
intenseness سختی
inexpiableness سختی
implacability سختی
hardness of water سختی اب
hardily به سختی
hard lines سختی
rigorism سختی
rigor سختی
induration سختی
flintiness سختی
inexorability سختی
oppressiveness سختی
odburacy سختی
grievousness سختی
inclemency سختی
rigours سختی
privations سختی
austerity سختی
hardiness سختی
rigour سختی
rigors سختی
privation سختی
violence سختی
severity سختی
intensity سختی
difficulties سختی
hardship سختی
hardships سختی
inflexibility سختی
heavily به سختی
rigidity سختی
seriously به سختی
hardness سختی
terribleness سختی
difficulty سختی
hardly any به سختی هیچ [هر]
tenacity coefficient ضریب سختی
irreconcilableness سختی در عقیده
irreconcilability سختی در عقیده
I hardly ate من تو را سختی خوردم
water hardness درجه سختی آب
strain hardness سختی کشی
narrow circumstances تنگی سختی
temporary hardness سختی موقت
strain hardness سختی درجه
thermosetting سختی پذیر
softener کاهنده سختی اب
sclerometer سختی سنج
life of privation زندگی در سختی
permanent hardness of water سختی دایم اب
permanent hardness سختی دائمی
painfulness زحمت سختی
to suffer hardship سختی کشیدن
rebound hardness سختی جهشی
imperviousness سختی بی اعتنائی
graveness عبوسی سختی
gameness جان سختی
soften سختی را گرفتن
softened سختی را گرفتن
solidity استواری سختی
eburnation عاجی سختی
addle سختی گرفتاری
depth of case عمق سختی
durometer سختی سنج
softens سختی را گرفتن
hardenability قابلیت سختی
resistance سختی مخالفت
hardness test ازمایش سختی
impact hardness سختی برخورد
acataposis سختی بلع
stubbornly از روی سر سختی
depth of hardening zone عمق سختی
granite سختی استحکام
asperity سختی ترشی
duration سختی بقاء
stubbornness سر سختی لجاجت
to rub through or along با سختی بسر بردن
the violence of a wind سختی یاتندی باد
thrust hardness درجه سختی فشاری
thermoset پلاستیک سختی ناپذیر
vickers hardness test ازمایش سختی ویکرز
quenching ترساندن درجه سختی
to escape with life and limb سختی رهایی جستن
It was raining hard. باران سختی می با رید
stress سختی پریشان کردن
stresses سختی پریشان کردن
stressing سختی پریشان کردن
thermoplastics پلاستیک سختی ناپذیر
to start with difficulty به سختی روشن شدن
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
go for broke <idiom> به سختی تلاش کردن
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
hardly a child anymore دیگر به سختی بچه ای
rockwell hardness test ازمایش سختی راک ول
red hardness سختی گرم سرخ
drop hardness test ازمایش سختی سقوطی
scleroscope hardness دستگاه سختی سنج
scratch hardness درجه سختی خراش
scratch hardness tester ازمایشگر سختی خراش
rebound hardness test ازمایش سختی جهشی
brinell hardness number ضریب سختی برینل
hardness testing machine دستگاه ازمایش سختی
heavy fighting is in progress جنگ سختی جریان
let (someone) have it <idiom> شخصی را به سختی صدمه زدن
violence شدت و تندی و سختی خشونت
pull through در سختی بکسی کمک کردن
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
hardness tester ازمایش کننده یا تستر سختی
to plow [one's way] through something [American English] با سختی در کاری جلو رفتن
footed سر تیر ماده سختی راقراردادن
water softener [کاهش دهنده درجه سختی آب]
to get off cheaply بدون سختی رها یافتن
to get off easy بدون سختی رها یافتن
joming test ازمایش تعیین سختی فلزات
to get off lightly بدون سختی رها یافتن
pressed for time <idiom> با اشکال وبه سختی وقت
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
charley horse سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
dark horse <idiom> کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
serverance allowance حق پوشاک برای سختی هوا
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
English is not a hard language . انگلیسی زبان سختی نیست
thermoplast پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
vicker's diamond hardness tester دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
dutch uncle کسی که به سختی دیگری راملامت کند
He is hard nut to crack . آدم سختی (سخت گیری )است
irresistibleness غیر قابل مقاومت بودن سختی
brinell hardness test طریقه اندازه گیری سختی برینل
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
give (someone) a hard time <idiom> لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
dimension stock چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
to take the bull by the horns دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
durometer اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
lignum vi tae یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
nerds شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerd شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
multipoundage syatem روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
temper brittleness شکنندگی حالت سختی شکنندگی بازپخت
aviation pay معاش هوایی سختی خدمت هوایی
brinell hardness سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com