Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (12 milliseconds)
English	Persian
cram	باشتاب یاد گرفتن
crammed	باشتاب یاد گرفتن
cramming	باشتاب یاد گرفتن
crams	باشتاب یاد گرفتن
Other Matches
summaries	باشتاب
summary	باشتاب
to do a thing in haste	باشتاب
hotfoot	باشتاب
in a hasty manner	باشتاب
hastily	باشتاب
scribbling	باشتاب نوشتن
apace	باشتاب بی درنگ
scribbles	باشتاب نوشتن
scribbled	باشتاب نوشتن
scribble	باشتاب نوشتن
to run rup	باشتاب ساختن
to run away with	باشتاب پذیرفتن
hurry skurry	باشتاب انجام شده
full drive	باشتاب هرچه بیشتر
hurry scurry	باشتاب انجام شده
hurries	بستوه اوردن باشتاب انجام دادن
hurry	بستوه اوردن باشتاب انجام دادن
hurrying	بستوه اوردن باشتاب انجام دادن
ventre a terre	سراسیمه باشتاب هرچه بیشتر شکم بزمین
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
catch	گرفتن
seize	گرفتن
seized	گرفتن
seizes	گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
acquire	گرفتن
acquires	گرفتن
acquiring	گرفتن
overtakes	گرفتن
overtaken	گرفتن
overtake	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
raclaim	پس گرفتن
cease	گرفتن
ceased	گرفتن
ceases	گرفتن
ceasing	گرفتن
to break in	گرفتن
takes	گرفتن
take	گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
retreats	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
getting	گرفتن
resume	از سر گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
indwell	جا گرفتن
infold	در بر گرفتن
retreat	پس گرفتن
blinded	گرفتن
blinds	گرفتن
obturate	گرفتن
break out	در گرفتن
retrieves	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieve	پس گرفتن
blind	گرفتن
pushing	گرفتن
abating	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abate	اب گرفتن از
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
to get used to	خو گرفتن [به]
to begin again	از سر گرفتن
situating	جا گرفتن
reclaims	پس گرفتن
lute	گل گرفتن
to take up	گرفتن
lutes	گل گرفتن
grabs	گرفتن
grabbing	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
to shut off	را گرفتن
grabbed	گرفتن
grab	گرفتن
tong	گرفتن
unsay	پس گرفتن
accustom	خو گرفتن
accustoms	خو گرفتن
wive	زن گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
situates	جا گرفتن
situate	جا گرفتن
detract	گرفتن
detracted	گرفتن
detracting	گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
detracts	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
withdraws	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
encumbers	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumber	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
renovate	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
to catch on	گرفتن
captures	گرفتن
capture	گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
tithe	ده یک گرفتن از
to catch a fly	بل گرفتن
to call back	پس گرفتن
puddle	گل گرفتن
puddles	گل گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
accompanied	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompany	دم گرفتن
holds	گرفتن
wed	گرفتن
capturing	گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
renovates	از سر گرفتن
renovating	از سر گرفتن
flea	کک گرفتن
fleas	کک گرفتن
to lay a wager	گرفتن
to hunt out	گرفتن
retake	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
retakes	پس گرفتن
to get at	گرفتن
retaking	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
to draw back	پس گرفتن
hold	گرفتن
gets	گرفتن
cork	گرفتن
accustoming	خو گرفتن
get at	گرفتن
devest	گرفتن
skim	کف گرفتن از
acclimatised	خو گرفتن
adeem	پس گرفتن
skim	گرفتن کف
nailed	گرفتن
skims	گرفتن کف
acclimatising	خو گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
false grip	گرفتن
resumption	از سر گرفتن
deglutinate	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
nail	گرفتن
recapture	پس گرفتن
despumate	کف گرفتن از
recaptured	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
corks	گرفتن
recapturing	پس گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
resumes	از سر گرفتن
skimmed	گرفتن کف
acclimatizing	خو گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
skims	کف گرفتن از
receive	گرفتن
get	گرفتن
resumed	از سر گرفتن
catch on	گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
receives	گرفتن
resuming	از سر گرفتن
nails	گرفتن
to fall into a habit	عادتی گرفتن
wrings	با شکنجه گرفتن
understatement	دست کم گرفتن
to fold in ones arms	دراغوش گرفتن
to fall into a habit	خویی گرفتن
to follow up the scent	بابوردشکار را گرفتن
to express the juice of lemon	اب لیمو گرفتن
wreaks	انتقام گرفتن
scallop	حلزون گرفتن
scallops	حلزون گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com