English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (9 milliseconds)
English Persian
football club [British Englisch] باشگاه فوتبال
Other Matches
farm باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farmed باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farms باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
football توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
footballs توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
club باشگاه
clubbed باشگاه
clubbing باشگاه
clubs باشگاه
clup باشگاه
clubmate هم باشگاه
mess نهارخوری باشگاه
service club باشگاه سربازان
hunt club باشگاه شکارچیان
service club باشگاه افراد
mess president رئیس باشگاه
clubs خاج باشگاه
messes نهارخوری باشگاه
club خاج باشگاه
club sport باشگاه ورزشی
clubbed خاج باشگاه
common room باشگاه دانشجویان
clubbing خاج باشگاه
common rooms باشگاه دانشجویان
mess treasurer حسابدار باشگاه
waives رد ادعای باشگاه
steward خدمه باشگاه
waived رد ادعای باشگاه
steward پیشخدمت باشگاه
stewards خدمه باشگاه
waive رد ادعای باشگاه
general manager مدیر باشگاه
stewards پیشخدمت باشگاه
indian club باشگاه هندیها
country club باشگاه ورزشی وتفریحی
mess treasurer متصدی صندوق باشگاه
country club باشگاه خارج از شهر
country clubs باشگاه خارج از شهر
country clubs باشگاه ورزشی وتفریحی
pro shop فروشگاه باشگاه حرفهای
rotarian عضو باشگاه روتاری
jockey club باشگاه سوارکاران انگلستان
jockey club باشگاه سوار کاران
gymkhana ورزشگاه باشگاه ورزشی
hell fire club باشگاه جوانان بی پروا
wardroom باشگاه افسران ناو
option حق باشگاه در تمدید قرارداد
options حق باشگاه در تمدید قرارداد
pavilion باشگاه بازیگران در انگلستان
golf club باشگاه گلف بازان
mess غذاخوری باشگاه ناو
clubhouse محل باشگاه وانجمن
pavilions باشگاه بازیگران در انگلستان
clubhouses محل باشگاه وانجمن
gymkhanas ورزشگاه باشگاه ورزشی
messes غذاخوری باشگاه ناو
YMCA مخفف باشگاه جوانان مسیحی
YMCAs مخفف باشگاه جوانان مسیحی
glee club کلوب یا باشگاه اواز و سرود
unattached بدون وابستگی ورزشکار به باشگاه
YWCA مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
protection and indemnity club باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
YWCAs مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
soccer فوتبال
club :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubbed :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubbing :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubs :چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
to go clubbing به باشگاه [های] شب رفتن [برای رقص و غیره]
soccer fan [soccer supporter] [American English] طرفدار فوتبال
football fan [British English] طرفدار فوتبال
football game بازی فوتبال
football توپ فوتبال
soccer بازی فوتبال
footballer فوتبال بازی کن
association football اتحادیه فوتبال
canadian football فوتبال کانادایی
pigskin توپ فوتبال
gridiron زمین فوتبال
elevens تیم فوتبال
eleven تیم فوتبال
grid زمین فوتبال
boot کفش فوتبال
playing field زمین فوتبال
playing fields زمین فوتبال
football بازی فوتبال
footballs بازی فوتبال
footballers فوتبال بازی کن
gridition زمین فوتبال
grids زمین فوتبال
soccer field زمین فوتبال
left for ward در فوتبال پیشرو چپ
kick about فوتبال هردمبیل
man a bout town ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
goalkeeper دروازه بان فوتبال
rules of football قوانین یا قواعد فوتبال
to play soccer فوتبال بازی کردن
indoor soccer فوتبال داخل سالن
American football فوتبال آمریکایی [ورزش]
goalkeepers دروازه بان فوتبال
water polo بازی فوتبال ابی
touchline خط اطراف زمین فوتبال
soccer ball throw پرتاب توپ فوتبال
to finish the ball into the net با توپ گل زدن [فوتبال]
to play football فوتبال بازی کردن
six man football فوتبال دو تیم 6 نفره
signal caller مدافع 3/4 در فوتبال امریکایی
kick off شروع مسابقه فوتبال
football fan [American English] طرفدار فوتبال آمریکایی
football hooligan خرابگر پر سر و صدای فوتبال
p&l club club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
hockey چوگان بازی با اصول فوتبال
scrummage نوعی بازی فوتبال راگبی
scrums نوعی بازی فوتبال راگبی
Playing football is not my idea of fun . فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
speedball نوعی بازی شبیه فوتبال
lateral pass پاس توپ فوتبال از پهلو
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
scrum نوعی بازی فوتبال راگبی
yaght club باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
uprights تیرهای عمودی دروازه فوتبال امریکایی
football cleats کفش گل میخ دار فوتبال آمریکایی
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
he is a novice in football در بازی فوتبال تازه کار است
flag football نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
high ball شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
long ball [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
short ball شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
grey cup مسابقه قهرمانی و جایزه اتحادیه فوتبال کانادایی
punts توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
movement off-the-ball بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
punted توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punt توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
fielder بازیکن میدان فوتبال وغیره صحرا نورد
Football pool [British English] قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
team area محدوده بین دو خط 53 یاردی در هر دو طرف زمین فوتبال امریکایی
yardage تعداد یاردهای بدست امده بازیگر یا تیم فوتبال امریکایی
broomball نوعی هاکی روی یخ بدون کفش اسکیت با جارو و توپ فوتبال
lineup اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
yard marker خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard line خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
groundhopper [British English] طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
touch football نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
I am stiff with football. بعد از بازی فوتبال بدنم چوب شده ( خشک شده )
football توپ فوتبال آمریکایی [توپ بیضوی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com