Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
boisterously
باصدای زیاد
Search result with all words
high
تند زیاد باصدای زیر
highest
تند زیاد باصدای زیر
highs
تند زیاد باصدای زیر
Other Matches
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
loud
باصدای بلند
swish
باصدای فش فش زدن
swished
باصدای فش فش زدن
swishes
باصدای فش فش زدن
swishing
باصدای فش فش زدن
high
باصدای بلند
highs
باصدای بلند
plopping
باصدای تلپ
plunk
باصدای تلپ
plops
باصدای تلپ
aloud
باصدای بلند
plop
باصدای تلپ
plopped
باصدای تلپ
audibly
باصدای رسا
highest
باصدای بلند
louder
باصدای بلند
loudest
باصدای بلند
dirdum
توبیخ باصدای بلند
to laugh boisterously
باصدای بلند خندیدن
flip flop
باصدای چلپ چلوپ
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
haranguing
باصدای بلند نطق کردن
harangued
باصدای بلند نطق کردن
harangue
باصدای بلند نطق کردن
rasps
باصدای سوهان گوش راازردن
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
harangues
باصدای بلند نطق کردن
rasped
باصدای سوهان گوش راازردن
whish
باصدای هیس حرکت کردن
rasping
باصدای سوهان گوش راازردن
rasp
باصدای سوهان گوش راازردن
gaff
باصدای بلندخندیدن قلابدار کردن
whiff
باصدای پف حرکت دادن وزیدن
flops
صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
flop
صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
flopped
صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
ululate
باصدای بلند ناله وزاری کردن
flopping
صدای چلپ باصدای تلپ افتادن
declamatory
مربوط به قرائت مطلبی باصدای بلند وغرا
to ring the curtain up or down
پرده نمایش را باصدای زنگ بالاوپائین بردن
toll
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolling
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolls
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
stumped
بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumping
بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stumps
بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
stump
بیخ وبن صدای افتادن چیزسنگین سقوط باصدای سنگین
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
thunder
اسمان غرش کردن باصدای رعد اسا ادا کردن
thunders
اسمان غرش کردن باصدای رعد اسا ادا کردن
thundered
اسمان غرش کردن باصدای رعد اسا ادا کردن
slamming
صدای بستن دروامثال ان باصدای بلند دررا با شدت بهم زدن بهم کوفتن
slam
صدای بستن دروامثال ان باصدای بلند دررا با شدت بهم زدن بهم کوفتن
slammed
صدای بستن دروامثال ان باصدای بلند دررا با شدت بهم زدن بهم کوفتن
slams
صدای بستن دروامثال ان باصدای بلند دررا با شدت بهم زدن بهم کوفتن
touts
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touted
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
tout
بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
snuffled
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
thready
رشته رشته باصدای باریک
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
egregiously
زیاد
over and above
زیاد
very
زیاد
heartbreak
غم زیاد
extensive
زیاد
heavily
زیاد
quite a few
<idiom>
زیاد
widely
زیاد
plaguily
زیاد
plethoric
زیاد
greatest
زیاد
great-
زیاد
great
زیاد
outrageously
زیاد
rife
زیاد
effusively
زیاد
highly
زیاد
to a large extent
زیاد
copious
زیاد
overly
زیاد
glaring
زیاد
fulsome
زیاد
superabundant
زیاد
mickle or muckle
زیاد
mickle
زیاد
populous
زیاد
too much
زیاد
muckle
زیاد
not a lettle
زیاد
no end of
زیاد
intense
زیاد
profoundly
زیاد
too
زیاد
widest
زیاد
wider
زیاد
excessive
زیاد
wide
زیاد
greatly
زیاد
ranksack
زیاد
profusely
زیاد
for all the world
بی کم و زیاد
numerous
زیاد
large adv
زیاد
mortally
زیاد
thicker
زیاد
supererogatory
زیاد
intensely
زیاد
highs
زیاد
thickest
زیاد
in quantities
زیاد
high
زیاد
in excess
زیاد
immane
زیاد
highest
زیاد
intensively
زیاد
immoderate
زیاد
tremendously
زیاد
hugely
زیاد
thick
زیاد
late
زیاد
swingeing
زیاد
extortionate
زیاد
overmuch
زیاد
many
زیاد
much
زیاد
heart break
غم زیاد
vastly
زیاد
squeamishly
زیاد
extortionary
زیاد
squeamishness
زیاد
generous
زیاد
abound
زیاد بودن
prosternation
سستی زیاد
my grief was intensified
غصه من زیاد
punctiliousness
دقت زیاد
prosternation
ضعف زیاد
fixations
عشق زیاد
overstock
زیاد پر کردن
fixations
دلبستگی زیاد
heighten
زیاد کردن
heightening
زیاد کردن
queazy
زیاد دقیق
fixation
عشق زیاد
heightens
زیاد کردن
heightened
زیاد کردن
overloaded
زیاد پر کردن
oodles
خیلی زیاد
obstipation
یبوست زیاد
lots
خیلی زیاد
over issue
زیاد انتشاردادن
overwrite
زیاد نوشتن
polyuria
ادرار زیاد
polyphagia
اشتهای زیاد
over anxiety
دل واپسی زیاد
over anxious
زیاد دل واپس
overblown steel
فولاد با دم زیاد
over ripe
زیاد رسیده
particularity
دقت زیاد
polymathy
دانش زیاد
over blow
زیاد دمیدن
over confident
زیاد مطمئن
overloads
زیاد پر کردن
overvoltage
فشار زیاد
onding
بارندگی زیاد
overrider
حق دلالی زیاد
torrid
زیاد گرم
overmoke
زیاد سیگارکشیدن
profuse of gilfts
زیاد بخشنده
overlabour
زیاد کارکردن
overdrssed
زیاد اراسته
overload
زیاد پر کردن
profound interest
دلبستگی زیاد
pretentiousness
ادعایی زیاد
overbusy
زیاد مشغول
overburdensome
زیاد سنگین
pretentiously
با ادعای زیاد
over estimate
زیاد براوردکردن
musk cat
گریه زیاد
in large
بمقدار زیاد
high spin
چرخش زیاد
at a great penny worth
به بهای زیاد
at a great rat
بسرعت زیاد
at long intervals
بفواصل زیاد
augmenter
زیاد کننده
bad nip
تای زیاد
high pressure
فشار زیاد
high precison
دقت زیاد
carnosity
گوشت زیاد
high vacuum
خلاء زیاد
high yield
با بازده زیاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com