Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English
Persian
To cancel ( an invitation , a passport, a cheque).
باطل کردن (دعوت ،گذرنامه ،چک )
Other Matches
overrides
باطل کردن باطل ساختن
override
باطل کردن باطل ساختن
void
باطل شدن باطل کردن
overrode
باطل کردن باطل ساختن
overridden
باطل کردن باطل ساختن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
an absurd notion
خیال باطل عقیده باطل
invites
دعوت کردن
asks
دعوت کردن
asking
دعوت کردن
ask
دعوت کردن
invited
دعوت کردن
invite
دعوت کردن
convocate
دعوت کردن
to invite
[to]
دعوت کردن
[به]
to call in
دعوت کردن
asked
دعوت کردن
call to order
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
to proffer an invitation
رسما دعوت کردن
propositions
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
proposition
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioning
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
propositioned
پیشنهاد کردن به دعوت بمقاربت جنسی کردن
invite to tender
دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
to throw down the glove
بجنگ تن بتن دعوت کردن
to fling down the gauntlet
بجنگ تن بتن دعوت کردن
overridden
باطل کردن
invalidate
باطل کردن
cancel
باطل کردن
override
باطل کردن
cancels
باطل کردن
disnnul
باطل کردن
overrides
باطل کردن
overrode
باطل کردن
revoke
باطل کردن
withdraw
باطل کردن
remit
باطل کردن
elide
باطل کردن
dissolve
باطل کردن
abolish
باطل کردن
abjure
باطل کردن
invalidates
باطل کردن
quashes
باطل کردن
over rule
باطل کردن
cancelling
باطل کردن
strike out
باطل کردن
nullify
باطل کردن
frustrates
باطل کردن
nulify
باطل کردن
nullified
باطل کردن
derogate
باطل کردن
annulled
باطل کردن
annul
باطل کردن
frustrate
باطل کردن
abrogate
باطل کردن
to knock the bottom out of
باطل کردن
quashed
باطل کردن
quash
باطل کردن
undoes
باطل کردن
undo
باطل کردن
knock on the head
باطل کردن
frustrating
باطل کردن
nullifying
باطل کردن
nullifies
باطل کردن
annuls
باطل کردن
dispensing
باطل کردن
annulling
باطل کردن
dispenses
باطل کردن
disannul
باطل کردن
dispensed
باطل کردن
dispense
باطل کردن
invalidated
باطل کردن
treat someone
<idiom>
پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
to take a rain check
[ raincheck]
on an offer
[American E]
رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
to bechon to a person to come
اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
have over
<idiom>
شخصی را به خانه خود دعوت کردن
daydreamed
خیال باطل کردن
daydream
خیال باطل کردن
void
بی ارزش باطل کردن
daydreaming
خیال باطل کردن
To annul
[abrogate]
a contract
قراردادی را باطل کردن
daydreams
خیال باطل کردن
convoke
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
franking
باطل کردن مصون ساختن
franks
باطل کردن مصون ساختن
set aside
باطل کردن تخصیص دادن
frank
باطل کردن مصون ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
to set a
اندازه گرفتن باطل کردن
franked
باطل کردن مصون ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
passports
گذرنامه
passport
گذرنامه
postmarks
تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
postmark
تمبر رابوسیله مهر باطل کردن
passes
جواز گذرنامه
passport of residence
گذرنامه اقامت
passed
جواز گذرنامه
pass
جواز گذرنامه
refugee travel document
گذرنامه پناهنده
passport number
شماره گذرنامه
refugee's travel document
گذرنامه پناهنده
dispels
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelled
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispel
دفع کردن طلسم را باطل کردن
dispelling
دفع کردن طلسم را باطل کردن
visas
روادید گذرنامه ویزادادن
visa
روادید گذرنامه ویزادادن
bid
امر کردن دعوت کردن
bids
امر کردن دعوت کردن
Your passport is no longer valid.
گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
Is your passport in order ?
آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
cancels
باطل کردن اقاله کردن
abrogates
باطل کردن منسوخ کردن
invalid
علیل کردن باطل کردن
aside
الغا کردن باطل کردن
cancel
باطل کردن اقاله کردن
invalids
علیل کردن باطل کردن
cancelling
باطل کردن اقاله کردن
asides
الغا کردن باطل کردن
invitations
دعوت
summoned
دعوت
summon
دعوت
bidding
دعوت
invitation
دعوت
summons
دعوت
summonsing
دعوت
calling
دعوت
summonses
دعوت
summonsed
دعوت
caller
دعوت کننده
challenged
دعوت بجنگ
invitation to tender
دعوت به مزایده
invitation to tender
دعوت به مناقصه
invitatory
متضمن دعوت
letter of invitation
رقعه دعوت
letter of invitation
دعوت نامه
invitation to treat
دعوت به معامله
challenge
دعوت بجنگ
invitation to treat
دعوت به مذاکره
uninvited
دعوت نشده
callers
دعوت کننده
unbidden
دعوت نشده
conference call
دعوت به سخنرانی
boarding call
دعوت به بازدید
convocator
دعوت کننده
challenges
دعوت بجنگ
defiance
دعوت به جنگ بی اعتنایی
tender notice
اگهی دعوت به مناقصه
invitee
شخص دعوت شده
I am invited tonight of all nights .
دعوت شدم آن هم امشب
gauntlets
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
rain check
نوید یا قول دعوت بعدی
to crash in
[to a party]
بدون دعوت وارد شدن
to barge in
بدون دعوت وارد شدن
gauntlet
دستکش اهنی دعوت بمبارزه
null
باطل
nulity
باطل
invalid
باطل
invalids
باطل
void
باطل
null and void
باطل
to withdraw the invitation to an event
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour .
دعوت شما را با منت قبول می کنم
call a metting
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
gantelope
باند برای دست دعوت به مبارزه
to disinvite somebody from an event
دعوت
[نامه]
کسی به جشنی را پس گرفتن
crash the gate
<idiom>
بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
gantlope
باند برای دست دعوت به مارزه
I'd like to ask her out.
من دوست داشتم او
[زن]
را به بیرون دعوت کنم.
revoker
باطل کننده
lapsable
باطل شدنی
void
باطل بی اثرکردن
thwarter
باطل کننده
nullifier
باطل کننده
countermand
باطل ساختن
lapsed ppa
باطل ملغی
diriment
باطل کننده
vain
باطل پوچ
cancel
[booking, reservation]
باطل ساختن
recision
باطل سازی
rescind
باطل ساختن
cancellation
باطل سازی
cancelation
[American]
باطل سازی
anullment
باطل سازی
rescinding
باطل ساختن
wastery
باطل ضایع
annulment
باطل سازی
annulation
باطل سازی
rescinds
باطل ساختن
wastry
باطل ضایع
nullification
باطل سازی
to be defected
باطل شدن
revocation
باطل سازی
defeasance
باطل سازی
null and void
باطل و بی اثر
daydreaming
خیال باطل
inoperative
باطل نامعتبر
invalid
باطل پوچ
extinctive
باطل کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com