English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
drinking was his ruin باعث خرابی اوشد
Other Matches
it occasioned his death باعث مرگ اوشد
hitting دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود
hits دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود
hit دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود
pincushion distortion خطای صفحه نمایش که باعث خرابی تصویر نمایش داده شده میشود چون لبه ها به مرکز صفحه خم می شوند
posts بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
posted بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
post بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
post- بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
breakdowns خرابی
breakdown خرابی
ruining خرابی
ruin خرابی
failures خرابی
failure خرابی
malfunction خرابی
devastation خرابی
dilapidation خرابی
eversion خرابی
malfunctions خرابی
malfunctioned خرابی
rottenness خرابی
disrepair خرابی
wreckage خرابی
wreck خرابی
godsend خرابی
faulted خرابی
fault خرابی
wrecking خرابی
desolation خرابی
ruins خرابی
ruination خرابی
destruction خرابی
smashes خرابی
havoc خرابی
faults خرابی
smash خرابی
demolitions خرابی
demolition خرابی
wrecks خرابی
fail soft با خرابی تدریجی
the mischief of it is that' خرابی ان اینست که
crashingly شکستگی خرابی
fail soft با خرابی ملایم
crashing شکستگی خرابی
failure rate نرخ خرابی
fail softly با خرابی ملایم
fail softly با خرابی تدریجی
failure free بدون خرابی
car breakdown خرابی اتومبیل
failure rate میزان خرابی
insulation fault خرابی نارسانا
to do execution خرابی وارداوردن
transient failure خرابی گذرا
page fault خرابی صفحه
crashes شکستگی خرابی
decayed خرابی تنزل
crashed شکستگی خرابی
catastrophic failure خرابی فجیع
fault description توضیح خرابی
decay خرابی تنزل
wrack خرابی بدبختی
defect description توضیح خرابی
error description توضیح خرابی
description of error توضیح خرابی
collapse mechanism مکانیزم خرابی
fail-safe با خرابی امن
decays خرابی تنزل
power failures خرابی برق
power failure خرابی برق
equipment failure خرابی تجهیزاتی
fail safe با خرابی امن
decaying خرابی تنزل
disk crash خرابی دیسک
crash شکستگی خرابی
reliability ایمنی در برابر خرابی
non destructive test ازمایش بدون خرابی
failure safety ایمنی در برابر خرابی
ravages خرابی وارد اوردن
ravaging خرابی وارد اوردن
failure logcing ثبت وقوع خرابی
failure prediction پیش بینی خرابی
ravaged خرابی وارد اوردن
ravage خرابی وارد اوردن
mean time between failures زمان میانگین بین دو خرابی
cleans بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
cleanest بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
terminal خرابی که قابل تعمیر نیست
cleaned بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
wrackful خراب کننده مسبب خرابی
terminals خرابی که قابل تعمیر نیست
machine خطای ناشی از خرابی قطعه
machines خطای ناشی از خرابی قطعه
machined خطای ناشی از خرابی قطعه
bomb خرابی غیر عادی کامپیوتر crash
cabled ابزار بررسی قط عی یا خرابی در سیم کشی
cable ابزار بررسی قط عی یا خرابی در سیم کشی
machine خطای ناشی خرابی سخت افزار
on line fault tolerant system سیستم تحمل خرابی درون خطی
failure خرابی وسیله ناشی از اثرات جانبی
machines خطای ناشی خرابی سخت افزار
failures خرابی وسیله ناشی از اثرات جانبی
bombs خرابی غیر عادی کامپیوتر crash
machined خطای ناشی خرابی سخت افزار
detritus چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
standby که در صورت خرابی آماده استفاده است
bombed out خرابی غیر عادی کامپیوتر crash
autos تا از خرابی در صورت قط ع برق جلوگیری شود
auto تا از خرابی در صورت قط ع برق جلوگیری شود
bent اسم رمز برای خرابی وسایل
standbys که در صورت خرابی آماده استفاده است
destruct خرابی عمدی موشک قبل ازپرتاب ان
bombed خرابی غیر عادی کامپیوتر crash
maintainability ویژگی مربوط به جداسازی وتعمیر یک خرابی
corrective maintenance جداسازی وتصحیح خرابی ها پس ازوقوع انها
it spells ruin to the workmen متضمن خانه خرابی کارگران است
degradation کمبود توانایی پردازش به علت خرابی
incentives باعث
author باعث
incentive باعث
causes باعث
cause باعث
causing باعث
cacogenics رشتهای از علم درباره فسادو خرابی نژاد
mtbf زمان میانگین بین دو خرابی Failures Between eanTime
fails سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
structural damage خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
failed سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
fail سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
it will give rise to a quarrel باعث دعواخواهد شد
makes باعث شدن
take its toll <idiom> باعث ویرانی
vibratory باعث ارتعاش
touch off <idiom> باعث انفجارشدن
vibrative باعث ارتعاش
to give rise to باعث شدن
motive محرک باعث
motives محرک باعث
author باعث شدن
productive of annoyance باعث زحمت
to give birth to باعث شدن
set off <idiom> باعث انفجارشدن
make باعث شدن
give rise to باعث شدن
glitches خرابی تصادفی یا موقتی در سخت افزار گیر در برنامه
glitch خرابی تصادفی یا موقتی در سخت افزار گیر در برنامه
redundancies تامین قط عات اضافی در سیستم در صورت بروز خرابی
redundancy تامین قط عات اضافی در سیستم در صورت بروز خرابی
maintenance مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
standby قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
maintainability توانایی ترمیم سریع و کارا در صورت بروز خرابی
MTF متوسط زمانی که یک وسیله تا پیش از خرابی کار میکند
it tends to ruin him وسائل خانه خرابی یاهلاکت اورافراهم میکند منجرمیشودبهلاکت او
standbys قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
contingency plan برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
shut off mechanism وسیلهای که در صورت بروز خرابی فرایند را متوقف میکند
occasioned تصادف باعث شدن
occasion تصادف باعث شدن
occasioning تصادف باعث شدن
occasions تصادف باعث شدن
With pleasure. باعث افتخار من است.
My pleasure. باعث افتخار من است.
knock oneself out <idiom> باعث تلاش فراوان
to cavse to see باعث دیدن شدن
put through the wringer <idiom> باعث استرسزیاد شدن
turn one's stomach <idiom> باعث حال به هم خوردگی
it provokes laughter باعث خنده است
It is to our credit. باعث روسفیدی ماست
do out of <idiom> باعث از دست دادن
get (someone) down <idiom> باعث ناراحتی شدن
step on one's toes <idiom> باعث رنجش شدن
give rise to <idiom> باعث کاری شدن
serviced توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
service توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
rerun محلی دربرنامه که اجرا ازآنجا شروع میشود پس از توقف یا خرابی
odder روش بررسی صحت و عدم خرابی داده دودویی ارسالی
oddest روش بررسی صحت و عدم خرابی داده دودویی ارسالی
meanest مدت زمان متوسط ی که یک قطعه بین دو خرابی کار میکند
meaner مدت زمان متوسط ی که یک قطعه بین دو خرابی کار میکند
mean مدت زمان متوسط ی که یک قطعه بین دو خرابی کار میکند
odd روش بررسی صحت و عدم خرابی داده دودویی ارسالی
put on the map <idiom> باعث معروف شدن مکانی
allergen مادهای که باعث حساسیت میشود
knock the living daylights out of someone <idiom> باعث غش کردن کسی شدن
make out <idiom> باعث اعتماد،اثبات شخص
get through to <idiom> باعث فهمیدن کسی شود
give to understand <idiom> باعث فهم کسی شدن
occasions سبب موقعیت باعث شدن
occasioning سبب موقعیت باعث شدن
throw back باعث تاخیر شدن رجعت
occasioned سبب موقعیت باعث شدن
occasion سبب موقعیت باعث شدن
shut up باعث وقفه در تکلم شدن
give pause to <idiom> باعث توقف وفکر شدن
casus belli عمل خصمانه باعث جنگ
have باعث انجام کاری شدن
make باعث شدن وادار یا مجبورکردن
having باعث انجام کاری شدن
swirl گشتن باعث چرخش شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com