Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
commissure
بافت عصبی رابط
Search result with all words
commissurotomy
برداشتن بافت عصبی رابط
Other Matches
commissural fibres
رشتههای عصبی رابط
nerve tissue
بافت عصبی
anterior commissure
بافت رابط قدامی
neurogenic
ایجاد کننده بافت عصبی
gray matter
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
mixd weave
بافت ترکیبی
[هرگاه در بافت یک فرش از چند روش بافت استفاده شود.]
neuritis
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
principal line
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
neuralgia
درد عصبی مرض عصبی
nervation
ساختمان عصبی شبکه عصبی
plain weave
بافت ساده زیر و رو
[معمولا قسمت گلیم بافت فرش را به این صورت می بافند.]
Soumak
بافت سوماک
[سوماخ]
[این روش بافت که نوعی از گلیم بافی است به سه صورت ساده، ضربیو برعکس بافته شده و در ابتدا و انتهای فرش استفاده می شود. این روش در بافت پارچه، کیسه، پتو و زیر انداز استفاده می شود.]
board weave
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
compound weave
بافت ترکیبی که بجز تار و پود اجزا دیگری نیز مثل دانه مروارید و یا اجسام تزیینی در بافت بکار گرفته شود
motif
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
greige carpet
فرش خود رنگ
[فرشی که الیاف آن پیش از بافت رنگرزی نشده باشد. این نوع بافت در بین بافندگان محلی و خصوصا در افغانستان و کشورهای تازه استقلال یافته روسیه دیده می شود.]
Sarouk
ساروق
[حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.]
Sarab
سراب
[حوزه بافت سراب در آذربایجان است که بیشتر به بافت کناره مشهور استرنگ زمینه عموما شتری و گره آن ترکی است.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
v , series
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
nervous
عصبی
neural
عصبی
overwrought
عصبی
neurotic
عصبی
keyed up
<idiom>
عصبی
uptight
عصبی
twitchy
عصبی
engram
رد عصبی
nervelessness
بی عصبی
on pins and needles
<idiom>
عصبی
neurogram
رد عصبی
abnerval
عصبی
wiring connector
رابط
interface
رابط
go between
رابط
point of intersection
رابط
internuncial
رابط
liaison
رابط
link
رابط
liaisons
رابط
adapter
رابط
interfaces
رابط
copulative
رابط
connective
رابط
connector
رابط
fitting
رابط
nervous systems
دستگاه عصبی
nerves
رشته عصبی
anorexia nervosa
بی اشتهایی عصبی
shocks
حمله عصبی
nerve
رشته عصبی
nervous system
دستگاه عصبی
neural arc
قوس عصبی
lose temper
<idiom>
عصبی شدن
sweat bullets/blood
<idiom>
عصبی بودن
ganglion
غده عصبی
neurons
یاخته عصبی
causalgia
سوزش عصبی
neuron
یاخته عصبی
shocked
حمله عصبی
nerve block
وقفه عصبی
neurofibril
تار عصبی
nerve impulse
تکانه عصبی
nerve path
گذرگاه عصبی
psychochemical agent
عامل عصبی
nerve plexus
شبکه عصبی
neuroplexus
شبکه عصبی
neurocyte
یاخته عصبی
psychochemical agent
گاز عصبی
nerve fibre
تار عصبی
nerve ending
پایانه عصبی
nerve cell
یاخته عصبی
Relax!
عصبی نشو!
nerve cell
سلول عصبی
plexus
شبکه عصبی
neuralgia
درد عصبی
nerve current
جریان عصبی
nerve deafness
کری عصبی
nervelessly
از روی بی عصبی
willies
حمله عصبی
neuritis
التهاب عصبی
nerve center
مرکز عصبی
neural satiation
اشباع عصبی
neural reverbration
ارتعاش عصبی
neural network
شبکه عصبی
neural lesion
ضایعه عصبی
shock
حمله عصبی
interneural
داخل عصبی
neural induction
القای عصبی
interneuron
داخل عصبی
neural discharge
تخلیه عصبی
neural conduction
رسانش عصبی
neural circuit
مدار عصبی
neural bond
پیوند عصبی
bay
پل رابط در پل شناور
connecting rod
میله رابط
bent adaptor
رابط خمیده
connecting cable
کابل رابط
centronics interface
رابط موازی
connecting tube
لوله رابط
box connector
رابط جعبه
parallel interface
رابط موازی
fuse link
رابط فیوز
internuncio
رابط پیک
internuncial neuron
نورون رابط
interneuron
نورون رابط
ground liaison
رابط زمینی
standard interface
رابط استاندارد
high fidelity receiver
گیرنده رابط
high line
پل رابط اصلی
interface card
کارت رابط
serial interface
رابط سری
inductor hose
لوله رابط
reducing adaptor
رابط کاهنده
push rod
میل رابط
reducer
لوله رابط
feeder canal
نهر رابط
trunk line
رابط ترانک
enlarging adapter
رابط فزاینده
patch cord
سیم رابط
connector plug
دوشاخه رابط
logical connector
رابط منطقی
connector switch
کلید رابط
logical connective
رابط منطقی
link chain
زنجیر رابط
continuity equation
رابط پیوستگی
link belt
تسمه رابط
liaison officer
افسر رابط
lead in wire
سیم رابط
lamp connector
رابط لامپ
cylinderical fit
رابط استوانهای
edge connector
رابط لبه
ediswan connector
رابط ادیسوان
push rod
میله رابط
connections
میلههای رابط
bayed
پل رابط در پل شناور
bays
پل رابط در پل شناور
baying
پل رابط در پل شناور
journals
شفت رابط
journal
شفت رابط
leads
رابط برق
link
شاخه رابط
lead
رابط برق
fuse wire
رابط فیوز
neuropath
دچار اختلالات عصبی
anorexic
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
neurogenic
دارای ریشه عصبی
visceral nervous system
دستگاه عصبی احشایی
vegetative nervous system
دستگاه عصبی نباتی
conceptual nervous system
دستگاه عصبی فرضی
jittery
وحشت زده و عصبی
unipolar
سلولهای عصبی یک قطبی
neuromuscular coordination
هماهنگی عصبی- عضلانی
neuroptera
حشرات عصبی الجناح
neuropsychiatric
مرض روانی و عصبی
sympathetic nervous system
دستگاه عصبی سمپاتیک
neuroblast
یاخته رویانی عصبی
neuropsychiatric
درمان روانی عصبی
hysteria
هیستری حمله عصبی
cns
دستگاه عصبی مرکزی
tensed
عصبی وهیجان زده
tensing
عصبی وهیجان زده
neurotransmitter
انتقال دهنده عصبی
discharge
شلیک عصبی تخلیه
reciprocal innervation
تحریک عصبی تقابلی
tensest
عصبی وهیجان زده
autonomic nervous system
دستگاه عصبی نباتی
parabiosis
وقفه رسانش عصبی
nerve agent
عامل شیمیایی عصبی
discharges
شلیک عصبی تخلیه
on edge
<idiom>
خیلی عصبی وخشمگین
tracts
دسته تار عصبی
neurotic
دچار اختلال عصبی
bradyarthria
کندگویی عصبی- ماهیچه یی
tenses
عصبی وهیجان زده
preganglionic
قبل از عقده عصبی
tense
عصبی وهیجان زده
tenser
عصبی وهیجان زده
tract
دسته تار عصبی
parasympathetic nervous system
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
liaise
رابط نظامی بودن
triatic stay
بکسل رابط ناو
crawl trench
خطوط رابط سنگرها
cross-tree
[رابط عرضی دکلها]
test lead
رابط برق ازمایش
expressions
فرمول یا رابط ه ریاضی
liaised
رابط نظامی بودن
liaises
رابط نظامی بودن
switch position
موضع رابط دفاعی
relay post
پست رابط ستون
flared fitting
رابط قیفی شکل
expression
فرمول یا رابط ه ریاضی
intervening variable
متغیر فرضی رابط
machine address
محل یک شی در رابط ه با مبدا
liaising
رابط نظامی بودن
command liaison
شبکه رابط یکان
battery connector
رابط پیل باتری
cell connector
رابط پیل باتری
artillery liaison officer
افسر رابط توپخانه
apple desktop interface
رابط رومیزی اپل
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...