English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (19 milliseconds)
English Persian
churn بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churned بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churns بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
Other Matches
begat بوجود اوردن
give birth to بوجود اوردن
give brith to بوجود اوردن
makes بوجود اوردن
make بوجود اوردن
father موجد بوجود اوردن
fathers موجد بوجود اوردن
arise بوجود اوردن برامدن
to procreate an heir وارثی بوجود اوردن
arises بوجود اوردن برامدن
arising بوجود اوردن برامدن
fathering موجد بوجود اوردن
fathered موجد بوجود اوردن
ingenerate احداث کردن بوجود اوردن
begetting بوجود اوردن ایجاد کردن
begets بوجود اوردن ایجاد کردن
inbreed موجب شدن بوجود اوردن
beget بوجود اوردن ایجاد کردن
generates بوجود اوردن تناسل کردن
generated بوجود اوردن تناسل کردن
generate بوجود اوردن تناسل کردن
generating بوجود اوردن تناسل کردن
intellectualize بصورت فکری در اوردن
masculinize شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
theorising فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorised فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorises فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorized فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizing فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorize فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
make good <idiom> بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
apomict کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
i am p to know him بوجود او افتخار می کنم بوجود او سرافراز یا مفتخرم
ply yarn نخ چندلا [در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
to give reasons for a thing دلیل برای چیزی اوردن
nep پرز [تل] [گلوله ای کوچک از الیاف که در سطح پارچه یا فرش بوجود می آید. این عارضه هنگامی که الیاف طول بلندتری داشته باشند به علت پیچ خوردن آنها به یکدیگر بوجود می آید.]
to tease a person for a thing کسیرابرای دادن چیزی بستوه اوردن
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
bobs ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobbing ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bob ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
forced cooling خنک سازی چیزی
aspects روش فاهر سازی چیزی
aspect روش فاهر سازی چیزی
poundage وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
rectification یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
zygotic بوجود اید
To bring into existence . بوجود آوردن
zygote بوجود اید
To come into existence . بوجود آمدن
regenarate از نو بوجود اورنده
inchoate تازه بوجود امده
vampirism اعتقاد بوجود vampire
self born از خود بوجود امده
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
triune اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
mental فکری
excogitative فکری
intellectual فکری
braininess فکری
irreflection بی فکری
incogitance بی فکری
incogitancy بی فکری
intellectuals فکری
inconsiderateness بی فکری
conceptual فکری
cerebral فکری
notional فکری
reflectional فکری
gangrene فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
obsessive rumination نشخوار فکری
reflective فکری بازتابی
caprice تمایل فکری
caprices تمایل فکری
provincialism کوته فکری
mechanical غیر فکری
heartsease اسایش فکری
perspectives جنبه فکری
ideo motor فکری- حرکتی
dyslogia گفتارپریشی فکری
visualization تجسم فکری
perspicuity روش فکری
indoctrination تلقین فکری
ideational shield سپر فکری
ideological war جنگ فکری
perspective جنبه فکری
head work کار فکری
captivity گفتاری فکری
insularism کوته فکری
infantilism of thought کوته فکری
obsession وسواس فکری
narrow minddedness کوتع فکری
fanaticism کوته فکری
obsessions وسواس فکری
notions ادراک فکری
intellectual capital سرمایه فکری
notion ادراک فکری
sentience زندگی فکری
prudery کوته فکری
provinciality کوته فکری
brain work کار فکری
mental work کار فکری
enlightenment روشن فکری
calculating دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
brainstorms اشفتگی فکری موقتی
brainstorm اشفتگی فکری موقتی
psychopathy اختلالات فکری وروانی
he thought out a plan فکری بنظرش رسید
equanimity تعادل فکری انصاف
absolute آزاد از قیود فکری
He is an inconderate person . آدم بی فکری است
that is a good idea خوب فکری است
ideo motor act عمل فکری- حرکتی
thoughtless لاقید ناشی از بی فکری
habiliment جامه استعداد فکری
gametocyte سلولی که تقسیم شده و از ان سلول جنسی بوجود میاید
copper mordant دندانه سولفات مس جهت بوجود آوردن رنگ سبز
plastics مواد مصنوعی که عمدتا ازترکیب پلیمرها بوجود می ایند
electrostatic charge بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
efflore scence قشر سفید رنگی که در سطح بتن بوجود میاید
sympathizer طرفدار همفکر پشتیبان فکری
pixilated دارای عدم تعادل فکری
moron فرد فاقد رشد فکری
(have a) bee in one's bonnet <idiom> فکری که مکررا به ذهن میآید
sympathizers طرفدار همفکر پشتیبان فکری
morons فرد فاقد رشد فکری
sympathetically ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
She's quite a back number. <idiom> او [زن] آدم کهنه فکری است.
sympathisers طرفدار همفکر پشتیبان فکری
to be i. with an idea فکری در کسی تاثیر نمودن
obsessive compulsive state حالت وسواس فکری- عملی
A penny for your thoughts . Whats exactly on your mind ? به چی؟ فکر می کنی ؟چرا در فکری ؟
To dismiss something from ones thoughtl . فکری را از سر خود بیرون کردن
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
jagger الت کنگره سازی یادندانه سازی
ordnance plant کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
ideologies روش فکری فرد یا طبقه خاص
He is most suitable for brain work . خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
obsessive compupsive disorer روان رنجوری وسواسی فکری- عملی
idological parties احزاب دارای روش فکری خاص
masterminding دارای نبوغ فکری ابداع کردن
ideology روش فکری فرد یا طبقه خاص
tabula rasa مرحله فرضی فکری خالی ازافکاروتخیلات
radicalism اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
masterminded دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminds دارای نبوغ فکری ابداع کردن
mastermind دارای نبوغ فکری ابداع کردن
jelling ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
gels ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
gel ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
gelling ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
jelled ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
gelled ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
jells ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
orthopsychiatry تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
psychomotor ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
psychokinesis عملیات جنون امیز در اثراختلالات فکری وروانی
Mentally retarded children. کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
Marxism روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
bump حالتی در پرواز که هنگام افزایش ناگهانی سرعت افقی باد بوجود می اید
aeolist انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
radicalism روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
cults هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
cult هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
To work on someone کسی را پختن [از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
evolutionism روش فکری کسانی که در جمیع امورمعتقد به سیر تکاملی هستند
feel out <idiom> صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
stalinism سیستم فکری مارکسیسم به نحوی که استالین ان را تعبیر و تفسیرکرده است
parochialism محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
pre-treatment عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
one level address سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
imagery مجسمه سازی شبیه سازی
frustrations خنثی سازی محروم سازی
formularization کوتاه سازی ضابطه سازی
ouster بی بهره سازی محروم سازی
frustration خنثی سازی محروم سازی
subjugation مقهور سازی مطیع سازی
irritancy پوچ سازی باطل سازی
single yarn نخ یک لا [این نخ از تابیده شدن الیاف در یک جهت بوجود می آید و قبل از مرحله چندلا تابی است.]
tin mordent دندانه قلع [در رنگرزی] [که بیشتر اثر سفیدکنندگی داشته و رنگ های روشن را بوجود می آورد.]
prepossess تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
trotskism سیستم فکری تروتسکی همکار لنین که به وسیله استالین از روسیه طرد شد
dialectic البته باتفاوتهایی که ناشی از روش فکری خاص هر یک بود به کار می بردند
outside agency شخصی که مجاز نیست درزمین گلف به بازیگر کمک فکری کند
egalitaire روش فکری است که طرفدارمساوات ابناء بشر در جمیع شئون میباشد
erasable 1-رسانه ذخیره سازی که قابل استفاده مجدد است . 2-ذخیره سازی موقت
say's law عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
escapism هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
idealism روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
poomse نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
save ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com