English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (7 milliseconds)
English Persian
over باقی
over- باقی
Other Matches
residue check بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
organzine ابریشم باقی
come through باقی ماندن
aliquant باقی اورنده
preserves باقی نگهداشتن
behinds باقی دار
preserving باقی نگهداشتن
impressing باقی گذاردن
impresses باقی گذاردن
impress باقی گذاردن
conservation force نیروی باقی
gleanings ریزه باقی
hold over باقی ماندن
left over باقی مانده
behinds باقی کار
reopen باقی بودن
reopened باقی بودن
debris باقی مانده
surplus باقی مانده
surpluses باقی مانده
behind باقی کار
storing می باقی می ماند
store می باقی می ماند
surviving باقی بودن
survives باقی بودن
survived باقی بودن
survive باقی بودن
behind باقی دار
reopens باقی بودن
reopening باقی بودن
impressed باقی گذاردن
otherworld عالم باقی
preserve باقی نگهداشتن
to be on the safe side باقی نباشد
to leave behind باقی گذاردن
holdover باقی مانده
holdovers باقی مانده
out of <idiom> باقی نمانده
extant باقی مانده
leaving باقی گذاردن
leave باقی گذاردن
remainder باقی مانده
to be in arrear باقی داربودن
remnant باقی مانده
dregs باقی مانده
scantling باقی مانده
remnants باقی مانده
remains باقی مانده
hang over اثر باقی مانده
residual value مقدار باقی مانده
memorizing باقی مانده در حافظه
memorizes باقی مانده در حافظه
the rest lies with you باقی ان با خودتان است
memorized باقی مانده در حافظه
to stay behind باقی ماندن جاماندن
nothing was left over چیزی باقی نماند
residve باقی مانده زیادتی
hold up <idiom> باجرات باقی ماندن
hold up <idiom> خوب باقی ماندن
residuary موصی له باقی مانده
trails اثرپا باقی گذاردن
odd come short زیادی باقی مانده
memorize باقی مانده در حافظه
trailed اثرپا باقی گذاردن
short کوچک باقی دار
shorter کوچک باقی دار
trailing اثرپا باقی گذاردن
shortest کوچک باقی دار
trail اثرپا باقی گذاردن
extant نسخهء موجود و باقی
residue قسمت باقی مانده
memorising باقی مانده در حافظه
bide درجایی باقی ماندن
residues قسمت باقی مانده
memorises باقی مانده در حافظه
memorised باقی مانده در حافظه
The would left a mark. جای زخم باقی ماند
for the rest اما در باره باقی مطالب
jars اثر نامطلوب باقی گذاردن
jarred اثر نامطلوب باقی گذاردن
remain in force به قوت خود باقی بودن
jar اثر نامطلوب باقی گذاردن
lie by غیر فعال باقی ماندن
much sugar was left قند زیادی باقی ماند
not a scrap is left ذرهای باقی نمانده است
to exclude doubt جای تردید باقی نگذاشتن
wrecked باقی مانده ازکشتی شکسته
denominator [bottom of a fraction] باقی مانده کسر [ریاضی]
hang over اثر باقی ازهر چیزی
scrape the bottom of the barrel <idiom> گرفتن چیزی که باقی مانده
cicatrize جای زخم باقی گذاردن
residual آنچه در پشت سر باقی می ماند
continue to be valid به قوت خود باقی بودن
to satnd good بقوت خود باقی بودن
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
sour apple ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
That way, it stays in suspension. به این صورت معلق باقی می ماند.
It remained intact. سالم ودست نخورده باقی مانده
He left a large fortuue. ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
modulus باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
it leaves no room for doubt جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
preserve حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
let it remain as it is بگذاری بحال خود باقی باشد
preserves حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserving حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
babbitt فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
mod باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
Between you , me and the gatepost. Between ourselves . میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
mods باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
tandems باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
permanently انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
worcester باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
candle ends باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
tandem باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
engram اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engramme اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
stay behind باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
Any reform of the pension law must be left to the future. هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future. هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
remedial maintenance باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
He died leaving nothing but debts . فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
salvo شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
strip حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
It is all over between them . They are thru with each other . بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
This is an elusive word . این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
plene administrative preter دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
hypothecate در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
fairness شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
salvoes شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
modulo arithmetic بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
switching خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
achalasia عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
regenerative memory رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
safety بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
antibiosis تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
holding در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
walkover برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
walkovers برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
carbon tracking باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
modulo arithmetic شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
maintenance of membership هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
rammed حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rams حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
ram حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
washouts باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washout باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
christmass tree ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com