Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (11 milliseconds)
English
Persian
behind
باقی کار
behinds
باقی کار
Search result with all words
walkover
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkovers
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
over
باقی
over-
باقی
remainder
باقی مانده
leave
باقی گذاردن
leaving
باقی گذاردن
ram
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rammed
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rams
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
extant
باقی مانده
extant
نسخهء موجود و باقی
washout
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washouts
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
strip
حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
permanent
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
salvo
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
salvoes
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
fairness
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
trail
اثرپا باقی گذاردن
trailed
اثرپا باقی گذاردن
trailing
اثرپا باقی گذاردن
trails
اثرپا باقی گذاردن
dregs
باقی مانده
short
کوچک باقی دار
shorter
کوچک باقی دار
shortest
کوچک باقی دار
switching
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
remnant
باقی مانده
remnants
باقی مانده
remains
باقی مانده
mod
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
mods
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
residue
قسمت باقی مانده
residues
قسمت باقی مانده
jar
اثر نامطلوب باقی گذاردن
jarred
اثر نامطلوب باقی گذاردن
jars
اثر نامطلوب باقی گذاردن
safety
بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
tandem
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
tandems
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
impress
باقی گذاردن
impressed
باقی گذاردن
impresses
باقی گذاردن
impressing
باقی گذاردن
preserve
باقی نگهداشتن
preserve
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserves
باقی نگهداشتن
preserves
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserving
باقی نگهداشتن
preserving
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
reopen
باقی بودن
reopened
باقی بودن
reopening
باقی بودن
reopens
باقی بودن
bide
درجایی باقی ماندن
survive
باقی بودن
survived
باقی بودن
survives
باقی بودن
surviving
باقی بودن
store
می باقی می ماند
storing
می باقی می ماند
wrecked
باقی مانده ازکشتی شکسته
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
memorised
باقی مانده در حافظه
memorises
باقی مانده در حافظه
memorising
باقی مانده در حافظه
memorize
باقی مانده در حافظه
memorized
باقی مانده در حافظه
memorizes
باقی مانده در حافظه
memorizing
باقی مانده در حافظه
debris
باقی مانده
surplus
باقی مانده
surpluses
باقی مانده
holding
در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
behind
باقی دار
behinds
باقی دار
achalasia
عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
aliquant
باقی اورنده
antibiosis
تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
babbitt
فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
candle ends
باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
carbon tracking
باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
christmass tree
ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
cicatrize
جای زخم باقی گذاردن
come through
باقی ماندن
conservation force
نیروی باقی
continue to be valid
به قوت خود باقی بودن
remain in force
به قوت خود باقی بودن
engram
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engramme
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
for the rest
اما در باره باقی مطالب
gleanings
ریزه باقی
hang over
اثر باقی مانده
hang over
اثر باقی ازهر چیزی
hold over
باقی ماندن
hypothecate
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
Other Matches
residue check
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
organzine
ابریشم باقی
left over
باقی مانده
otherworld
عالم باقی
to be on the safe side
باقی نباشد
to leave behind
باقی گذاردن
holdover
باقی مانده
holdovers
باقی مانده
out of
<idiom>
باقی نمانده
to be in arrear
باقی داربودن
scantling
باقی مانده
residual value
مقدار باقی مانده
the rest lies with you
باقی ان با خودتان است
to stay behind
باقی ماندن جاماندن
nothing was left over
چیزی باقی نماند
residve
باقی مانده زیادتی
hold up
<idiom>
باجرات باقی ماندن
hold up
<idiom>
خوب باقی ماندن
residuary
موصی له باقی مانده
odd come short
زیادی باقی مانده
The would left a mark.
جای زخم باقی ماند
lie by
غیر فعال باقی ماندن
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
not a scrap is left
ذرهای باقی نمانده است
to exclude doubt
جای تردید باقی نگذاشتن
denominator
[bottom of a fraction]
باقی مانده کسر
[ریاضی]
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
گرفتن چیزی که باقی مانده
to satnd good
بقوت خود باقی بودن
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
sour apple
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
That way, it stays in suspension.
به این صورت معلق باقی می ماند.
It remained intact.
سالم ودست نخورده باقی مانده
He left a large fortuue.
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
modulus
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
it leaves no room for doubt
جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
let it remain as it is
بگذاری بحال خود باقی باشد
Between you , me and the gatepost. Between ourselves .
میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
worcester
باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
stay behind
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
Any reform of the pension law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
remedial maintenance
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
He died leaving nothing but debts .
فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
It is all over between them . They are thru with each other .
بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
This is an elusive word .
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
plene administrative preter
دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
modulo arithmetic
بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
regenerative memory
رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
white flag
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
modulo arithmetic
شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
plene administravit
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
maintenance of membership
هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com