Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (13 milliseconds)
English	Persian
soar	بالاروی اوج گرفتن
soared	بالاروی اوج گرفتن
soars	بالاروی اوج گرفتن
Other Matches
escalade	بالاروی
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
acclimatizing	خو گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
capturing	گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
flea	کک گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
takes	گرفتن
retake	پس گرفتن
infold	در بر گرفتن
retakes	پس گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
despumate	کف گرفتن از
retaken	پس گرفتن
raclaim	پس گرفتن
getting	گرفتن
gets	گرفتن
get	گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
resume	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovate	از سر گرفتن
disesteem	کم گرفتن
devest	گرفتن
capture	گرفتن
overtake	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
overtaken	گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
cork	گرفتن
renovates	از سر گرفتن
renovating	از سر گرفتن
to lay a wager	گرفتن
resumed	از سر گرفتن
resumes	از سر گرفتن
resuming	از سر گرفتن
captures	گرفتن
get at	گرفتن
to hunt out	گرفتن
fleas	کک گرفتن
false grip	گرفتن
corks	گرفتن
to draw back	پس گرفتن
ceasing	گرفتن
ceases	گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
ceased	گرفتن
cease	گرفتن
seize	گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
retrieve	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
obturate	گرفتن
break out	در گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
withdrawal	پس گرفتن
pushing	گرفتن
to get at	گرفتن
to catch on	گرفتن
retaking	پس گرفتن
take	گرفتن
seizes	گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
seized	گرفتن
abate	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
lutes	گل گرفتن
to break in	گرفتن
encumbering	گرفتن
skimmed	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
encumbered	گرفتن
encumber	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
detracts	گرفتن
accompany	دم گرفتن
skims	گرفتن کف
encumbers	گرفتن
grab	گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
skim	کف گرفتن از
detract	گرفتن
tong	گرفتن
grabbed	گرفتن
lute	گل گرفتن
detracted	گرفتن
skim	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
detracting	گرفتن
reclaims	پس گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
wed	گرفتن
catch	گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
accompanies	دم گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
holds	گرفتن
accompanied	دم گرفتن
hold	گرفتن
indwell	جا گرفتن
grabbing	گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
puddle	گل گرفتن
grabs	گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
puddles	گل گرفتن
to take up	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
adeem	پس گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
recapture	پس گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
receives	گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
receive	گرفتن
deglutinate	گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
accustom	خو گرفتن
nail	گرفتن
nailed	گرفتن
nails	گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustoms	خو گرفتن
catch on	گرفتن
overtakes	گرفتن
wive	زن گرفتن
resumption	از سر گرفتن
to call back	پس گرفتن
situating	جا گرفتن
situates	جا گرفتن
withdraws	پس گرفتن
recapturing	پس گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
recaptures	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
acquiring	گرفتن
to shut off	را گرفتن
acquires	گرفتن
unsay	پس گرفتن
acquire	گرفتن
withdraw	پس گرفتن
situate	جا گرفتن
to change ones condition	زن گرفتن شوهرکردن
monopolizes	امتیازانحصاری گرفتن
to catch hold of	محکم گرفتن
snatches	گرفتن مقدار کم
to d. oneself up	خودرا گرفتن
snatched	گرفتن مقدار کم
snatch	گرفتن مقدار کم
monopolises	امتیازانحصاری گرفتن
monopolising	امتیازانحصاری گرفتن
monopolize	امتیازانحصاری گرفتن
monopolized	امتیازانحصاری گرفتن
to catch up	گرفتن ربودن
embracing	دراغوش گرفتن
dissembled	نادیده گرفتن
differentiating	دیفرانسیل گرفتن
differentiating	مشتق گرفتن
weans	از پستان گرفتن
flood	سیل گرفتن
flooded	سیل گرفتن
floods	سیل گرفتن
dissemble	نادیده گرفتن
weaned	از پستان گرفتن
wean	از پستان گرفتن
dissembles	نادیده گرفتن
niggles	خرده گرفتن
dissembling	نادیده گرفتن
niggled	خرده گرفتن
niggle	خرده گرفتن
to catch fire	اتش گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com