Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
candlesticks
بالانس بایک شانه روی چوب موازنه
Other Matches
english hand balance
بالانس ژیمناست روی چوب موازنه
shoulder balance
بالانس شانه
nemine contradicen te
بایک زبان
broadside
بایک شلیک
single address
بایک نشانی
broadsides
بایک شلیک
with one voice
بایک زبان متفقا
hackle
شانه مخصوص شانه کردن لیفهای کتان وابریشم کتان زن
epistrophe
ختم چندجمله بایک کلمه
go steady
<idiom>
همیشه بایک نفر قرارگذاشتن
reed
شانه
[وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
live out of a suitcase
<idiom>
تنها بایک چمدان زندگی کردن
too many irons in the fire
<idiom>
بایک دست چند هندوانه بلند کردن
single
ضربهای بایک امتیاز با تعویض محل دوتوپزن
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
despotic network
شبکهای که بایک ساعت یکنواخت و کنترل میشود
head to head
رقابت شانه به شانه
handstands
بالانس
headstand
بالانس سر
swan support
بالانس قو
headstands
بالانس سر
handstand
بالانس
swan balance
بالانس قو
torsional ballance
بالانس پیچشی
static balance
بالانس ایستا
armstand dive
بالانس برگشت
tiger balance
بالانس ببر
balances
بالانس کردن
peach basket
ویمیک بالانس
balance
بالانس کردن
inverted cross
بالانس صلیب
frog balance
بالانس قورباغهای
hand balance
بالانس روی دست
handstands
بالانس روی دست
set off
<idiom>
بالانس ایجاد کردن
handstand
بالانس روی دست
frog head balance
بالانس قورباغهای روی سر
moore
081 زیر بالانس
armstand dive
شیرجه توام با بالانس
eliza
برنامهای که مباحثه یک بیمار را بایک متخصص بیماریهای دماغی شبیه سازی میکند
forearm balance
بالانس روی ساقهای دست
strelli
غلت عقب بطرف بالانس
valdez
پرت بالانس از حالت نشسته
press up
از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press-up
از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press-ups
از حالت زاویه به بالانس کشیدن
hermaphroditus
پسر هرمس وافرودیت که وقتی در اب تنش را می شست بایک حوری دریایی متصل و دارای یک بدن شد
wide arm handstand
بالانس ژاپنی با دستهای فاصله دار
match foursome
مسابقه بین دو تیم دونفره بایک گوی برای هر تیم
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
equilibration
موازنه
equilibrator
موازنه
counterbalances
موازنه
counterbalanced
موازنه
equilibrium
موازنه
balance
موازنه
balances
موازنه
equilibrium
موازنه موازنه
counterbalance
موازنه
salomon damper
خفه کن دینامیکی برای بالانس میل لنگ و از بین بردن نیرهای نوسانی
balance of trade
موازنه تجاری
libratory
موازنه کننده
compensating reservoir
حوض موازنه
mass balance
موازنه جرم
material balance
موازنه مواد
charge balance
موازنه بار
balances of payments
موازنه پرداختها
equilibrate
موازنه کردن
equilibrium
موازنه و تعادل
counterbalanced
موازنه کردن
counterbalance
موازنه کردن
counterbalances
موازنه کردن
active balance
موازنه مثبت
trade balance
موازنه تجارتی
trade balance
موازنه تجاری
to strike a balance
موازنه دراوردن
to rule off
موازنه کردن
equilibrist
طرفدارسیاست موازنه
compensation level
تراز موازنه
compensation point
نقطه موازنه
balancing reservoir
حوض موازنه
balance of payments
موازنه پرداختها
adverse balance
موازنه منفی
balance
موازنه کردن تعادل
balance
موازنه تتمه حساب
stabilized
به حالت موازنه در اوردن
balance
موازنه صورت وضعیت
balances
موازنه کردن تعادل
balanced reaction
واکنش موازنه شده
balances
موازنه تتمه حساب
balances
موازنه صورت وضعیت
The policy of balance of power.
سیاست موازنه قدرت
strike a balance
موازنه بدست اوردن
stabilizes
به حالت موازنه در اوردن
stabilizes
بحالت موازنه دراوردن
stabilises
بحالت موازنه دراوردن
stabilized
بحالت موازنه دراوردن
stabilised
بحالت موازنه دراوردن
stabilize
به حالت موازنه در اوردن
stabilised
به حالت موازنه در اوردن
stabilize
بحالت موازنه دراوردن
stabilising
به حالت موازنه در اوردن
stabilising
بحالت موازنه دراوردن
stabilises
به حالت موازنه در اوردن
balance of international payment
موازنه پرداختهای بین المللی
mercantilism
سیاست موازنه بازرگانی کشور
mercantilist
طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
skid fin
باله موازنه در هواپیمای دوباله
deficit
کسر موازنه کمبود سرمایه
deficits
کسر موازنه کمبود سرمایه
birling
مسابقه موازنه روی تیرشناور در اب
poise
وزنه متحرک بحالت موازنه دراوردن
roadwheel arm
بازوی چرخ جاده اهرم موازنه شنی
favorable balance of trade
موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
long run equilibrium
موازنه بلند مدت قیمتها قیمت عادی
deficits
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
swan scale
تعادل ژیمناست روی یک پاروی چوب موازنه
deficit
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
thermostatics
اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
dish rag
حالت افقی بدن ژیمناست درامتداد چوب موازنه
tiger press
حرکت از بالانس ساق دست به روی کف دست
favourble balance of trade
تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
balance
تراز کردن متعادل کردن بالانس
balances
تراز کردن متعادل کردن بالانس
scapula
شانه
shouldered
شانه
shoulder
شانه
combings
دم شانه
shoulders
شانه
shouldering
شانه
harrower
شانه زن
epaule
شانه
pitchfork
شانه
boek bou
شانه
omoplate
شانه
combed
شانه
comb
شانه
master slave manipulator
یک شانه
beater
شانه
iekke
شانه ها
scapulas
شانه
combing
شانه
pitchforks
شانه
ctenoid
شانه مانند
hard shouder
شانه راست
epauliere
زره شانه
ctenophore
شانه داران
ctenophora
شانه داران
epauliere
شانه پوش
flax comb
شانه کتان
shoulder of road
شانه راه
flush shoulder
شانه همسطح
shoulder brace
شانه بند
Comb ( brush ) your hair .
موهایت را شانه کن
soft shoulder
شانه هموار
rake comb
شانه شیاری
cop-outs
شانه خالی
teazle
شانه چوپان
teazle
شانه زدن
cop-out
شانه خالی
scaular
استخوان شانه
raised shoulder
شانه برجسته
raised shoulder
شانه سکویی
flush shoulder
شانه همکف
fly comb
شانه ارهای
hackle
شانه کردن
hatchel
شانه کتان
honey comb
شانه عسل
hoopoe
شانه بسر
rack type cutter
شانه رنده
teazel
شانه زدن
neck and neck
شانه بشانه
pectinated
شانه دار
brushed
شانه خورده
heckling
شانه کردن
honeycomb
شانه عسل
teasel
شانه چوپان
lapwings
شانه بسر
boughs
شانه حیوان
verge
شانه نااستوار
verges
شانه راه
clippings
شانه فشنگ
verges
شانه نااستوار
harness
بند شانه
shoulder
شانه راه
honeycombs
شانه عسل
verge
شانه راه
harnessing
بند شانه
shoulder blade
استخوان شانه
shoulder blades
استخوان شانه
heckles
شانه کردن
harnessed
بند شانه
hard shoulder
شانه استوار
heckled
شانه کردن
lapwing
شانه بسر
heckle
شانه کردن
teasels
شانه چوپان
shouldered
شانه راه
curry
شانه یا قشوکردن
clip laten
شانه گیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com