Dictiornary-Farsi | بال بال زننده تپیدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 198 (9 milliseconds)

English	Persian
pit a pat	بال بال زننده تپیدن


Other Matches

concussive	ضربت زننده صدمه زننده
throb	تپیدن
pulse	تپیدن
throbbed	تپیدن
palpitates	تپیدن
palpitating	تپیدن
beats	: تپیدن
beat	: تپیدن
throbs	تپیدن
palpitated	تپیدن
pulsed	تپیدن
throbbing	تپیدن
palpitate	تپیدن
pulsate	جهند کردن تپیدن
pulsates	جهند کردن تپیدن
pulsating	جهند کردن تپیدن
pulsated	جهند کردن تپیدن
skips	جست وخیز کردن تپیدن
skipped	جست وخیز کردن تپیدن
skip	جست وخیز کردن تپیدن
staring	زننده
tarts	زننده
tart	زننده
acrimonious	زننده
nasty	زننده
nastiest	زننده
nasties	زننده
nastier	زننده
mordant	زننده
starring	زننده
vile	زننده
viler	زننده
repercussive	پس زننده
scabrous	زننده
shuffler	زننده
water repellent	پس زننده اب
unlovely	زننده
nauseam	زننده
repeller	زننده
pit a pat	زننده
percutient	زننده
vilest	زننده
bitten	زننده
wetter	نم زننده
loathsome	زننده
forbidding	زننده
hideous	زننده
applauder	کف زننده
beater	زننده
loathful	زننده
odoriferous	زننده
repellent	زننده
nippy	زننده
striker	زننده
striking	زننده
pungent	زننده
squalid	زننده
biting	زننده
poignant	زننده
pinching	زننده
stinking	زننده
prickling	زننده
garish	زننده
acrid	زننده
knocker	زننده
knockers	زننده
clappers	کف زننده
repellents	زننده
strikingly	زننده
strikers	زننده
clapper	کف زننده
staring red	قرمز زننده
estimator	تخمین زننده
spicily	بطور زننده
galssy	بی نور زننده
dozer	چرت زننده
sourish	به ترشی زننده
slumberer	چرت زننده
strider	گام زننده
tacker	کوک زننده
flagellator	شلاق زننده
tacker	میخ زننده
germinant	جوانه زننده
gasper	نفس زننده
flagellator	تازیانه زننده
flogger	تازیانه زننده
flogger	زننده شلاق
garishly	بطور زننده
shouter	فریاد زننده
inveigler	گول زننده
napper	چرت زننده
scintillant	جرقه زننده
scarifier	تیغ زننده
pacer	گام زننده
pertubative	برهم زننده
pricker	سیخ زننده
puddler	بهم زننده
caller	صدا زننده
malodor	بوی زننده
scintillator	جرقه زننده
kicker	زننده ضربه با پا
knotter	گره زننده
lasher n	سد شلاق زننده
seasoner	چاشنی زننده
libelant	تهمت زننده
libellant	تهمت زننده
shackler	بخو زننده
seasoner	ادویه زننده
callers	صدا زننده
disturber	برهم زننده
gaunt	زننده ساختن
harsher	ناگوار زننده
bubblier	جوش زننده
bubbliest	جوش زننده
bubbly	جوش زننده
scintillating	جرقه زننده
repugnant	تنفرانگیز زننده
harshest	ناگوار زننده
sharp	زننده زیرک
revolting	بهم زننده
harsh	ناگوار زننده
howler	جیغ زننده
repulsive	زننده تنفراور
pickier	ضربه زننده
pickiest	ضربه زننده
picky	ضربه زننده
gaunt	زننده بی ثمر
crying	جار زننده
howlers	جیغ زننده
sharpest	زننده زیرک
ad nauseam	بسیار زننده
cornerman	زننده کرنر
trudger	قدم زننده
catterer	چهچه زننده
calumnious	تهمت زننده
calumniator	افترا زننده
sharps	زننده زیرک
beater	کتک زننده
appellant	تهمت زننده
acrimoniousness	سخن زننده
accusant	تهمت زننده
glares	روشنایی زننده
accuser	تهمت زننده
coruscant	برق زننده
accusers	تهمت زننده
fizzy	جوش زننده
glared	روشنایی زننده
glare	روشنایی زننده
repulsively	بطور زننده یا دافع
swatter	ضربت سخت زننده
poignantly	بطور تیزیا زننده
sewers	اگو بخیه زننده
sewer	اگو بخیه زننده
trusser	چوب بست زننده
rankly	بطور زننده یابدبو
mawkish	بطور زننده احساساتی
inoffensively	بی انکه زننده باشد
rakish	فاجر جلف و زننده
indign	زننده بدون استحقاق
reddish	مایل بسرخی زننده
incisive speech	سخن تند یا زننده
hydromancer	تفال زننده بوسیله اب
greeny	بسبزی زننده سبزفام
luridly	کم رنگ وپریده زننده
invection	سخن سخت زننده
lurid	کم رنگ وپریده زننده
pungently	بطور زننده یا تند
fulsome	زننده اغراق امیز
boiling	جوش زننده خشمناک
fetid	دارای بوی زننده
stench	بوی زننده تعفن
stenches	بوی زننده تعفن
deceptive	گول زننده فریب امیز
stirring	بهم زننده هیجان اور
pranks	شوخی زننده تزئین کردن
smacking	سیلی زننده خوش طعم
prank	شوخی زننده تزئین کردن
wheeler	دور زننده چرخ دار
compound riposte	ضد حمله با یک یا دو حرکت گول زننده
sharp tongued	بکار برنده سخنان زننده
prankster	کسیکه شوخی زننده کند
pranksters	کسیکه شوخی زننده کند
nippingly	بطور زننده یا طعنه امیز
harsh color	رنگ تند و ناملایم و زننده
lunger	ضربت زننده جهش کننده
loathly	زننده بطور نفرت انگیز
smacker	سیلی زننده خوش طعم
inside of the foot kick	بغل پای ضربه زننده
out flanking	دور زننده احاطه کننده جناح
fanner	قرقی یا باز کوچک باد زننده
broiler	بهم زننده جوجه یا پرنده کبابی
volleyer	زننده توپ در هوا قبل ازبرخورد با زمین
tickler	بهم زننده تحریک کننده قمقمه کوچک
typeball	یک عنصر ضربه زننده ماشین تحریر که شامل تمام کاراکترهای قابل استفاده میباشد
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
incisively	بطور نافذ بطور زننده