Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (12 milliseconds)
English	Persian
fist	بامشت گرفتن
fists	بامشت گرفتن
Other Matches
pounded	بامشت زدن
jab	ضربت بامشت
jabbed	ضربت بامشت
jabbing	ضربت بامشت
jabs	ضربت بامشت
pounding	بامشت زدن
pounds	بامشت زدن
pound	بامشت زدن
he hit me in the wind	بامشت نفس مرابرید
scuffing	بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuff	بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffed	بامشت حمله کردن مشت خوردن
scuffs	بامشت حمله کردن مشت خوردن
to knock down	زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
retaking	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
take	گرفتن
infold	در بر گرفتن
abate	اب گرفتن از
retreat	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
abating	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
retreating	پس گرفتن
retakes	پس گرفتن
abated	اب گرفتن از
takes	گرفتن
resume	از سر گرفتن
acclimatised	خو گرفتن
resumed	از سر گرفتن
resumes	از سر گرفتن
resuming	از سر گرفتن
to hunt out	گرفتن
get at	گرفتن
renovating	از سر گرفتن
acclimatising	خو گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
indwell	جا گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
retake	پس گرفتن
to get at	گرفتن
getting	گرفتن
gets	گرفتن
flea	کک گرفتن
get	گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
fleas	کک گرفتن
renovates	از سر گرفتن
holds	گرفتن
acquire	گرفتن
acquires	گرفتن
acquiring	گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
tithes	ده یک گرفتن از
capture	گرفتن
captures	گرفتن
overtakes	گرفتن
capturing	گرفتن
overtake	گرفتن
accompany	دم گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
raclaim	پس گرفتن
to catch on	گرفتن
to call back	پس گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompanied	دم گرفتن
hold	گرفتن
wed	گرفتن
catch	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
puddles	گل گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
puddle	گل گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
to break in	گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
to draw back	پس گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
retrieve	پس گرفتن
obturate	گرفتن
seizes	گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
cease	گرفتن
ceased	گرفتن
ceases	گرفتن
ceasing	گرفتن
break out	در گرفتن
pushing	گرفتن
renovated	از سر گرفتن
skims	کف گرفتن از
withdraw	پس گرفتن
catch on	گرفتن
unsay	پس گرفتن
lute	گل گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
to take up	گرفتن
tong	گرفتن
recapture	پس گرفتن
to shut off	را گرفتن
withdraws	پس گرفتن
nail	گرفتن
accustoming	خو گرفتن
detracts	گرفتن
accustom	خو گرفتن
wive	زن گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
skims	گرفتن کف
reclaims	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
grabs	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumber	گرفتن
skim	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
grabbing	گرفتن
skimmed	گرفتن کف
encumbering	گرفتن
skim	کف گرفتن از
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
lutes	گل گرفتن
grab	گرفتن
encumbers	گرفتن
overtaken	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
grabbed	گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
renovate	از سر گرفتن
corks	گرفتن
receives	گرفتن
situate	جا گرفتن
deglutinate	گرفتن
situates	جا گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
cork	گرفتن
receive	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
false grip	گرفتن
to lay a wager	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
devest	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
to take fast hold of	گرفتن
situating	جا گرفتن
reclaim	پس گرفتن
nailed	گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
detract	گرفتن
nails	گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
detracted	گرفتن
detracting	گرفتن
adeem	پس گرفتن
accustoms	خو گرفتن
to stand a. off	کناره گرفتن
to change ones condition	زن گرفتن شوهرکردن
differentiate	مشتق گرفتن
to catch fire	اتش گرفتن
to catch away	گرفتن وبردن
to catch hold of	محکم گرفتن
monopolizing	امتیازانحصاری گرفتن
monopolize	امتیازانحصاری گرفتن
differentiates	مشتق گرفتن
to catch up	گرفتن ربودن
accomplish	صورت گرفتن
wrestled	کشتی گرفتن
wrestle	کشتی گرفتن
accomplishes	صورت گرفتن
to split the d.	میانه را گرفتن
snares	با تله گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com