English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (14 milliseconds)
English Persian
state bank بانک استان
Other Matches
rediscount rate نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
reserve requirement مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
giro روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giros روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
world bank بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
available cash موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
provinces استان
provice استان
province استان
counties استان
nomarchy استان
eparchy استان
shires استان
shire استان
county استان
massachusetts استان ماساچوست
courts of appeal دادگاه استان
court of appeal دادگاه استان
sectionalism استان گرایی
Moldavia استان ملداوی
Azerbaijan استان آذربایجان
manchuria استان منچوری
court of province دادگاه استان
massachusett استان ماساچوست
Zanjan استان زنجان
states دولت استان
stating دولت استان
state- دولت استان
state دولت استان
stated دولت استان
shire به استان تقسیم کردن
welch اهل استان ولزانگلستان
county magestrate قاضی دادگاه استان
shires به استان تقسیم کردن
pomeranian اهل استان "ژپومرانیا"
county town حاکم نشین استان
county towns حاکم نشین استان
maritime استان بحری یاساحلی
upstater اهل شمال استان
Nain شهر نائین در استان اصفهان
welcher اهل استان ولز انگلستان
Qainat منطقه قائنات در استان خراسان
state flower گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
welsher اهل استان ولز انگلستان
posse comitatus قدرت قانونی یک بخش یا یک استان
quebec استان " کبک " در مشرق کانادا
Welsh اهل استان ولز انگلستان
hawk eye کنیه اهل استان ایوا
sectionalism طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
the story is at an end استان به پایان رسیده است
hoosier لقب استان ومردم ایندیانا
jayhawker لقب اهالی استان کانزاس دراتازونی
tarheel اهل استان کارولینای شمالی امریکا
propretor کنسول فرماندار استان قدیم روم
texas استان تکزاس درکشورهای متحده امریکا
the principality استان WALES که اسما بران حکومت دارد
illinois استان >ایلی نویز< در ایالت متحده امریکا
the principality of wales استان WALES که اسما بران حکومت دارد
state attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state's attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
checked چک بانک
bank بانک
check چک بانک
checks چک بانک
banks بانک
bank بانک ضرابخانه
memory bank بانک حافظه
loan bank بانک استقراضی
bank در بانک گذاشتن
loan bank بانک وامی
banks در بانک گذاشتن
piggy bank <idiom> بانک کوچک
germplasm bank بانک گونه ها
banks بانک ضرابخانه
monopoly bank بانک انحصاری
mortgage bank بانک رهنی
clearing bank بانک پس انداز
remitting bank بانک واگذارنده
saving bank بانک پس انداز
shroff بانک دار
state bank بانک دولتی
clearing banks بانک پس انداز
banker بانک دار
national bank بانک ملی
world bank بانک جهانی
intermediary bank بانک میانجی
bankers بانک دار
data bank بانک داده ها
merchant banks بانک بازرگانی
bank rate نرخ بانک
bank of deposit بانک پس انداز
bank overdraft بدهی به بانک
bank stock سهام بانک
bankbill برات بانک
bank failures ورشکستگی بانک
authorized bank بانک مجاز
merchant bank بانک بازرگانی
bank asset دارائی بانک
bank bill برات بانک
bankbook کتابچه بانک
data bank بانک اطلاعاتی
development bank بانک توسعه
data banks بانک اطلاعاتی
data banks بانک اطلاعات
data banks بانک داده ها
central bank بانک مرکزی
bankroll سرمایه بانک
data bank بانک اطلاعات
to pay in بحساب بانک گذاشتن
to place money in the bank پول در بانک گذاشتن
Where is the nearest bank? نزدیکترین بانک کجاست؟
approved bank بانک تایید شده
croupiers کمک صاحب بانک
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
deposit in the bank در بانک به ودیعه گذاردن
issuing bank بانک صادر کننده
deposit به حساب بانک گذاشتن
accepting bank بانک قبول کننده
advising bank بانک ابلاغ کننده
bank balance sheet تراز نامه بانک
export import bank بانک صادرات واردات
bank of issue بانک ناشر اسکناس
bankable نقد شدنی در بانک
drawen on the national bank عهده بانک ملی
bankable قابل پذیرش در بانک
deposit with the bank در بانک ودیعه گذاردن
confirming bank بانک تائید کننده
accepting bank بانک قبولی نویس
federal reserve bank بانک فدرال رزرو
presenting bank بانک ارائه کننده
deposits به حساب بانک گذاشتن
stakeholder نگهدارنده بانک در قمار
collecting bank بانک وصول کننده
paying bank بانک پرداخت کننده
negotiating bank بانک معامله کننده
issuing bank بانک گشاینده اعتبار
account حساب داشتن در بانک
croupier کمک صاحب بانک
accepting bank بانک پذیرنده حواله یابرات
blood bank بانک جمع اوری خون
blood banks بانک جمع اوری خون
bankbook دفترحساب بانک دفترچه بانکی
Which bank do you bank with? با کدام بانک کار می کنید؟
Which bank do you bank with? در کدام بانک حساب دارید؟
bank for international settlements بانک پرداختهای بین المللی
bank رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
bank capital requirement سرمایه مورد نیاز بانک
banks رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
stop payment دستور عدم پرداخت چک به بانک
depositor کسیکه پول در بانک میگذارد
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
opening bank بانک باز کننده اعتبار
time deposits مطالبه نقدی موجل از بانک
faro نوعی بازی قمار شبیه بانک
banks انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
Bank for International Settlements [BIS] بانک تسویه پرداخت بین المللی
bank انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
This check is on bank Melli . این چه بعهده بانک ملی است
cashier's check چکی که بانک عهده خود بکشد
general grant کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
Does the bank acknowledge your signature ? آیا بانک امضای شما را قبول دارد ؟
counter check چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
cancelled cheque چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
electronic استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
big five پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند
lombard street خیا بان صرافان و بانک دارهادر شهر لندن
bank giro همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
fractional reserve banking بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
inclearing همه چکهایی که در بانک درمعاملات پایاپای بایدپول انهارابپردازد
opening hours ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
bank rate مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
break the bank <idiom> بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
eft سیستمی که در آن کامپیوتر ها برای ارسال و دریافت پول به بانک استفاده میشوند
reserve مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserving مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave. اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
reserves مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
atm ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
Rudbar شهر رودبار [این شهر در استان قزوین به بافت فرش در اندازه های مختلف و استفاد از پود سفید یا خاکستری یا صورتی شناخته شده است.]
lion rug فرش شیری [این طرح بیشتر مربوط به استان فارس و عشایر آن منطقه بوده و گاه در طرح از شتر و یا حیوانات دیگر نیز استفاده می شود.]
sideways ROM نرم افزاری که امکان انتخاب یک بانک حافظه مشخص یا قطعه ROM را فراهم میکند
legal reserves مقدار وجهی که بانکهای تجارتی طبق قانون باید نزد بانک مرکزی داشته باشند
Farahan فراهان [این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
Reihan ریحان [شهری در استان مرکزی و نزدیک اراک که به بافت طرح های هراتی و افشان یا زمینه قرمز شهرت داشته و اکثر فرش های آن بصورت تک پودی بافته می شوند.]
Sarouk ساروق [حوزه بافت ساروق در استان مرکزی با شهرت جهانی در بافت فرش های پر تراکم با زمینه قرمز و حاشیه آبی، پرز بلند و طرح افشان بته ای و گل خشتی است.]
international finance corporation شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
international development association مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
rashwan medallion ترنج رشوان [این شهر در استان کردستان قرار داشته و به بافت قالیچه های خورجینی، گلیم و فرش های هندسی با ترنج مخصوص به این ناحیه شهرت دارد. ترنج این فرش ها بصورت لوزی بزرگ به همراه اشکال هندسی می باشد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com