English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (27 milliseconds)
English Persian
to cotton together باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton with each other باهم ساختن یارفاقت کردن
Other Matches
to set by the ears باهم بدکردن باهم مخالف کردن
to set at loggerheads باهم بد کردن باهم مخالف کردن
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
synchronize همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
interchanging باهم عوض کردن
interchange باهم عوض کردن
interchanged باهم عوض کردن
intercommon باهم شرکت کردن
sums باهم جمع کردن
sum باهم جمع کردن
symmetrize باهم قرینه کردن
to keep company باهم امیزش کردن
to set at variance با هم بد کردن باهم مخالف ت
interchanges باهم عوض کردن
cohabit باهم زندگی کردن
confuses باهم اشتباه کردن
chums باهم زندگی کردن
cohabits باهم زندگی کردن
chum باهم زندگی کردن
splicing باهم متصل کردن
cohabiting باهم زندگی کردن
splices باهم متصل کردن
cohabited باهم زندگی کردن
interwed باهم پیوند کردن
spliced باهم متصل کردن
confuse باهم اشتباه کردن
splice باهم متصل کردن
to spar at each other باهم مشت بازی کردن
disuniting باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
to come to an explanation درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
disunite باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
pace lap دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dump رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
make درست کردن ساختن اماده کردن
engineers اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody. با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
engineered اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineer اداره کردن طرح کردن و ساختن
get مجاب کردن ساختن
work up ترکیب کردن ساختن
getting مجاب کردن ساختن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
gets مجاب کردن ساختن
to lay it on thick نصب کردن ساختن
incapacitating ناتوان ساختن محجور کردن
fraternizing برادری کردن متفق ساختن
lane کوچه ساختن منشعب کردن
serializing نوبتی کردن پیاپی ساختن
incapacitated ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitates ناتوان ساختن محجور کردن
assimilate تلفیق کردن همانند ساختن
assimilate هم جنس کردن شبیه ساختن
pt down هرز اب ساختن منکوب کردن
localises محلی کردن موضعی ساختن
reproduces چاپ کردن دوباره ساختن
assimilating هم جنس کردن شبیه ساختن
admires متحیر کردن متعجب ساختن
localize محلی کردن موضعی ساختن
inculcates جایگیر ساختن تلقین کردن
avouch تضمین کردن مستقر ساختن
admired متحیر کردن متعجب ساختن
inculcated جایگیر ساختن تلقین کردن
redargue متهم ساختن تکذیب کردن
lanes کوچه ساختن منشعب کردن
franks باطل کردن مصون ساختن
fructify برومند کردن بارور ساختن
trump up <idiom> ساختن ،درمغز اختراع کردن
emboss مزین کردن پرجلوه ساختن
detects کشف کردن نمایان ساختن
fraternising برادری کردن متفق ساختن
assimilated هم جنس کردن شبیه ساختن
pleases خشنود ساختن کیف کردن
incapacitate ناتوان ساختن محجور کردن
indicated نمایان ساختن اشاره کردن بر
assimilating تلفیق کردن همانند ساختن
to bear with a person باکسی ساختن یاسازش کردن
indicates نمایان ساختن اشاره کردن بر
assimilates تلفیق کردن همانند ساختن
fraternised برادری کردن متفق ساختن
fraternises برادری کردن متفق ساختن
assimilates هم جنس کردن شبیه ساختن
obliged وادار کردن مرهون ساختن
obliges وادار کردن مرهون ساختن
fraternize برادری کردن متفق ساختن
fraternizes برادری کردن متفق ساختن
serializes نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized نوبتی کردن پیاپی ساختن
inculcate جایگیر ساختن تلقین کردن
serialize نوبتی کردن پیاپی ساختن
fraternized برادری کردن متفق ساختن
serialising نوبتی کردن پیاپی ساختن
detecting کشف کردن نمایان ساختن
serialises نوبتی کردن پیاپی ساختن
oblige وادار کردن مرهون ساختن
internalize باطنی ساختن داخلی کردن
serialised نوبتی کردن پیاپی ساختن
agonise معذب ساختن متاثر کردن
indicate نمایان ساختن اشاره کردن بر
please خشنود ساختن کیف کردن
assimilated تلفیق کردن همانند ساختن
internalised باطنی ساختن داخلی کردن
prey دستخوش ساختن طعمه کردن
violated بی حرمت ساختن مختل کردن
tumify اماس کردن متورم ساختن
surprise متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprises متعجب ساختن غافلگیر کردن
violate بی حرمت ساختن مختل کردن
spellbind مجذوب کردن مفتون ساختن
reproduced چاپ کردن دوباره ساختن
frank باطل کردن مصون ساختن
franked باطل کردن مصون ساختن
surprize متعجب ساختن غافلگیر کردن
retard کند ساختن معوق کردن
retarding کند ساختن معوق کردن
franker باطل کردن مصون ساختن
provides میسر ساختن تامین کردن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
preparing مهیا ساختن مجهز کردن
improvising انا ساختن تعبیه کردن
subdue مقهور ساختن رام کردن
prepare مهیا ساختن مجهز کردن
subdues مقهور ساختن رام کردن
illuminating درخشان ساختن زرنما کردن
entomb دفن کردن مقبره ساختن
internalises باطنی ساختن داخلی کردن
subduing مقهور ساختن رام کردن
prepares مهیا ساختن مجهز کردن
illuminates درخشان ساختن زرنما کردن
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
entombed دفن کردن مقبره ساختن
entombing دفن کردن مقبره ساختن
entombs دفن کردن مقبره ساختن
illuminate درخشان ساختن زرنما کردن
internalising باطنی ساختن داخلی کردن
violates بی حرمت ساختن مختل کردن
perpetuating دائمی کردن جاودانی ساختن
tepefy ولرم کردن ملول ساختن
discompose مضطرب ساختن پریشان کردن
detect کشف کردن نمایان ساختن
attracts جذب کردن مجذوب ساختن
improvise انا ساختن تعبیه کردن
destroy ویران کردن نابود ساختن
reproduce چاپ کردن دوباره ساختن
inculcating جایگیر ساختن تلقین کردن
improvises انا ساختن تعبیه کردن
attracting جذب کردن مجذوب ساختن
reproducing چاپ کردن دوباره ساختن
localising محلی کردن موضعی ساختن
proscribing ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes ممنوع ساختن تحریم کردن
detected کشف کردن نمایان ساختن
proscribed ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe ممنوع ساختن تحریم کردن
franking باطل کردن مصون ساختن
retards کند ساختن معوق کردن
internalizes باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing باطنی ساختن داخلی کردن
frankest باطل کردن مصون ساختن
destroys ویران کردن نابود ساختن
perpetuates دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuated دائمی کردن جاودانی ساختن
attract جذب کردن مجذوب ساختن
provide میسر ساختن تامین کردن
perpetuate دائمی کردن جاودانی ساختن
internalized باطنی ساختن داخلی کردن
destroying ویران کردن نابود ساختن
localizing محلی کردن موضعی ساختن
attracted جذب کردن مجذوب ساختن
localizes محلی کردن موضعی ساختن
mirrored دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
locates مستقر ساختن مکان یابی کردن
mirrors دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
engraves گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
located مستقر ساختن مکان یابی کردن
enables قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled قادر ساختن وسیله فراهم کردن
engraved گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
illume منور کردن روشن فکر ساختن
engrave گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
locating مستقر ساختن مکان یابی کردن
enable قادر ساختن وسیله فراهم کردن
mirror دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
recesses موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
locate مستقر ساختن مکان یابی کردن
recess موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
freezes ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freeze ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com