Total search result: 205 (32 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
peep |
باچشم نیم باز نگاه کردن |
peeped |
باچشم نیم باز نگاه کردن |
peeping |
باچشم نیم باز نگاه کردن |
peeps |
باچشم نیم باز نگاه کردن |
|
|
Search result with all words |
|
keek |
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن |
Other Matches |
|
wink |
باچشم اشاره کردن |
winking |
باچشم اشاره کردن |
winks |
باچشم اشاره کردن |
winked |
باچشم اشاره کردن |
obliviously |
باچشم پوشی |
gloats |
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه |
gloat |
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه |
gloating |
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه |
gloated |
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه |
look at me |
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید |
to plagiarize |
در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن |
to copy |
در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن |
to crib |
در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن |
dirty look <idiom> |
چپ چپ نگاه کردن |
squints |
چپ نگاه کردن |
leer |
نگاه کج کردن |
regard |
نگاه کردن |
squinted |
چپ نگاه کردن |
squint |
چپ نگاه کردن |
leers |
نگاه کج کردن |
stares |
رک نگاه کردن |
stared |
رک نگاه کردن |
to look on with |
نگاه کردن |
squinny |
کج کج نگاه کردن |
leered |
نگاه کج کردن |
leering |
نگاه کج کردن |
to watch |
نگاه کردن |
To look askance. To give a dirty look. |
چپ چپ نگاه کردن |
see |
نگاه کردن |
to dwell on |
نگاه کردن |
eying |
نگاه کردن |
to set eyes on |
نگاه کردن |
eyes |
نگاه کردن |
eyeing |
نگاه کردن |
regards |
نگاه کردن |
eye |
نگاه کردن |
to look daggers |
چپ چپ نگاه کردن |
stare |
رک نگاه کردن |
regarded |
نگاه کردن |
sees |
نگاه کردن |
ogles |
نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن |
ogling |
نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن |
ogled |
نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن |
ogle |
نگاه عاشقانه کردن با چشم غمزه کردن |
gawking |
احمقانه نگاه کردن |
keek |
نگاه دزدانه کردن |
gape |
خیره نگاه کردن |
gawks |
بی خیال نگاه کردن |
glow |
نگاه سوزان کردن |
gawks |
احمقانه نگاه کردن |
gaping |
خیره نگاه کردن |
gaping |
باشگفتی نگاه کردن |
gaped |
باشگفتی نگاه کردن |
gapes |
باشگفتی نگاه کردن |
gaped |
خیره نگاه کردن |
gapes |
خیره نگاه کردن |
gawking |
بی خیال نگاه کردن |
pries |
فضولانه نگاه کردن |
pries |
بادقت نگاه کردن |
pried |
فضولانه نگاه کردن |
pried |
بادقت نگاه کردن |
to look at each other |
به یکدیگر نگاه کردن |
stare |
خیره نگاه کردن |
glare |
خیره نگاه کردن |
to look behind |
پشت سر را نگاه کردن |
to look a bout |
بهر سو نگاه کردن |
glared |
خیره نگاه کردن |
glares |
خیره نگاه کردن |
peering |
با دقت نگاه کردن |
peered |
با دقت نگاه کردن |
pry |
بادقت نگاه کردن |
pry |
فضولانه نگاه کردن |
gawked |
احمقانه نگاه کردن |
gawked |
بی خیال نگاه کردن |
thumb one's nose <idiom> |
با تنفر نگاه کردن |
gawk |
احمقانه نگاه کردن |
gawk |
بی خیال نگاه کردن |
to look through ones fingers |
نگاه دزدانه کردن |
stares |
خیره نگاه کردن |
to look forward |
نگاه کردن انتظارداشتن |
to look down |
با نگاه مطیع کردن |
stared |
خیره نگاه کردن |
look |
نگاه کردن نگریستن |
looked |
نگاه کردن نگریستن |
looks |
نگاه کردن نگریستن |
gape |
باشگفتی نگاه کردن |
peer |
با دقت نگاه کردن |
glim |
نگاه اجمالی کردن |
gazes |
خیره نگاه کردن |
gazes |
بادقت نگاه کردن |
gazing |
خیره نگاه کردن |
look up |
نگاه کردن مراجعهای |
peeks |
زیرچشمی نگاه کردن |
goggle |
چپ نگاه کردن گشتن |
goggled |
چپ نگاه کردن گشتن |
goggling |
چپ نگاه کردن گشتن |
gazing |
بادقت نگاه کردن |
to look at somebody askance |
به کسی چپ چپ نگاه کردن |
gazed |
بادقت نگاه کردن |
look about |
بهر سو نگاه کردن |
gazed |
خیره نگاه کردن |
to stael a look |
دزدانه نگاه کردن |
glower |
خیره نگاه کردن |
glowered |
خیره نگاه کردن |
squinny |
زیرچشمی نگاه کردن |
gorgonize |
خیره نگاه کردن |
gaze |
خیره نگاه کردن |
glowering |
خیره نگاه کردن |
glowers |
خیره نگاه کردن |
gaze |
بادقت نگاه کردن |
peeking |
زیرچشمی نگاه کردن |
skews |
منحرف کج نگاه کردن |
gloat |
خیره نگاه کردن |
gloats |
خیره نگاه کردن |
gloating |
خیره نگاه کردن |
to have a look at something |
بچیزی نگاه کردن |
gloated |
خیره نگاه کردن |
glows |
نگاه سوزان کردن |
to run through |
نگاه اجمالی کردن در |
glowed |
نگاه سوزان کردن |
peeked |
زیرچشمی نگاه کردن |
peek |
زیرچشمی نگاه کردن |
skewing |
منحرف کج نگاه کردن |
to make eyes at |
عاشقانه نگاه کردن |
skew |
منحرف کج نگاه کردن |
peeps |
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن |
peeping |
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن |
peeped |
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن |
peep |
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن |
leer |
از گوشه چشم نگاه کردن |
gawping |
مات و احمقانه نگاه کردن |
glower |
اخم کردن نگاه خیره |
oeillade |
با کرشمه نگاه کردن غمزه |
glowered |
اخم کردن نگاه خیره |
give someone a black look |
با خشم به کسی نگاه کردن |
gawps |
مات و احمقانه نگاه کردن |
to look forward expectantly to the future |
با انتظار به آینده نگاه کردن |
gawped |
مات و احمقانه نگاه کردن |
glowers |
اخم کردن نگاه خیره |
gawp |
مات و احمقانه نگاه کردن |
to d. into a book |
نگاه مختصر بکتابی کردن |
leered |
از گوشه چشم نگاه کردن |
leering |
از گوشه چشم نگاه کردن |
retaining |
ابقاء کردن نگاه داشتن |
celebrating |
نگاه داشتن تقدیس کردن |
celebrates |
نگاه داشتن تقدیس کردن |
celebrate |
نگاه داشتن تقدیس کردن |
gazes |
چشم دوختن زل زل نگاه کردن |
gazing |
چشم دوختن زل زل نگاه کردن |
to drink in with ones eyes |
بچشم خریداری نگاه کردن |
snooping |
نگاه تجسس امیز کردن |
snoops |
نگاه تجسس امیز کردن |
retained |
ابقاء کردن نگاه داشتن |
retains |
ابقاء کردن نگاه داشتن |
teleview |
به برنامههای تلویزیونی نگاه کردن |
snooped |
نگاه تجسس امیز کردن |
gaze |
چشم دوختن زل زل نگاه کردن |
languishing |
باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن |
languished |
باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن |
glowering |
اخم کردن نگاه خیره |
leers |
از گوشه چشم نگاه کردن |
languish |
باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن |
retain |
ابقاء کردن نگاه داشتن |
keep tabs on <idiom> |
نگاه کردن ،زیر نظرگرفتن |
gazed |
چشم دوختن زل زل نگاه کردن |
languishes |
باچشمان پر اشتیاق نگاه کردن |
to look one up and down |
بالاوپایین کسیرا نگاه کردن |
snoop |
نگاه تجسس امیز کردن |
to look at |
نگاه کردن به [نگریستن به] [به نظر آمدن] |
filed |
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن |
to shut in |
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن |
pretty to look at [to watch] |
زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن |
to make eyes at |
به چشم خاطرخواهی یاخریداری نگاه کردن |
file |
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن |
to watch the clock |
[با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن |
stares |
از روی تعجب ویاترس نگاه کردن |
To look fondly at someone . |
با نظر خریداری بکسی نگاه کردن |
glance |
نگاه مختصرکردن نظر اجمالی کردن |
glanced |
نگاه مختصرکردن نظر اجمالی کردن |
glances |
نگاه مختصرکردن نظر اجمالی کردن |
stare |
از روی تعجب ویاترس نگاه کردن |
gange |
باسیم نازک نگاه داری کردن |
stared |
از روی تعجب ویاترس نگاه کردن |
to paint a rosy picture of something |
امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن |
to count |
بشماره مردم یا سپاهی لشگر نگاه کردن |
to look at somebody with contempt |
به کسی با اهانت [تحقیر آمیز] نگاه کردن |
memorialize |
برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن |
window shop |
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن |
flash blindness |
کوری حاصله از نگاه کردن به برق ترکش اتمی |
read |
1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2- |
reads |
1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2- |
to look up |
نگاه کردن جستجو کردن |
glanced |
نگاه نگاه مختصر |
glances |
نگاه نگاه مختصر |
glance |
نگاه نگاه مختصر |
to save ones face |
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن |
browsing |
نگاه کردن به فایلها یالیستهای کامپیوتر برای پیداکردن یک چیز جالب |
desert |
[طراحی محوطه سازی در قرن هجدهم میلادی با نگاه کردن به طبیعت وحشی و دست نخورده] |
c clamp |
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر |
intubation |
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان |