English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (46 milliseconds)
English Persian
lazier باکندی حرکت کردن
laziest باکندی حرکت کردن
lazy باکندی حرکت کردن
Other Matches
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbered چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumber چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbering چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
move on ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
loiters معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
waggles حرکت کردن
skewing کج حرکت کردن
inch حرکت کردن
departures حرکت کردن
waggle حرکت کردن
whir حرکت کردن
skew کج حرکت کردن
moves حرکت کردن
waggling حرکت کردن
to bear oneself حرکت کردن
sailed حرکت کردن
sailings حرکت کردن
move حرکت کردن
skews کج حرکت کردن
departure حرکت کردن
to weigh anchor حرکت کردن
moved حرکت کردن
get under way حرکت کردن
have way on حرکت کردن
waggled حرکت کردن
sail حرکت کردن
counter clockwise حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transferring حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transfers حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
streaks بسرعت حرکت کردن
zigzagging حرکت زیگزاگی کردن
zigzags حرکت زیگزاگی کردن
crab به پهلو حرکت کردن
sailed با نازوعشوه حرکت کردن
zigzag حرکت زیگزاگی کردن
streaking بسرعت حرکت کردن
zigzagged حرکت زیگزاگی کردن
lug سنگین حرکت کردن
range سیر و حرکت کردن
lugged سنگین حرکت کردن
ranged سیر و حرکت کردن
ranges سیر و حرکت کردن
spiral بطورمارپیچ حرکت کردن
crabs به پهلو حرکت کردن
to move on واداربه حرکت کردن
whirry بعجله حرکت کردن
spiraled بطورمارپیچ حرکت کردن
to bolt ناگهانی حرکت کردن
spiraling بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralled بطورمارپیچ حرکت کردن
spiralling بطورمارپیچ حرکت کردن
spank با سرعت حرکت کردن
spanked با سرعت حرکت کردن
spanks با سرعت حرکت کردن
spirals بطورمارپیچ حرکت کردن
infile به ستون دو حرکت کردن
trails بدنبال حرکت کردن
streaked بسرعت حرکت کردن
crawfish به پشت حرکت کردن
darted بسرعت حرکت کردن
submarines زیردریا حرکت کردن
pule باصدا حرکت کردن
underway در حال حرکت کردن
darting بسرعت حرکت کردن
sail با نازوعشوه حرکت کردن
trances باچالاکی حرکت کردن
trance باچالاکی حرکت کردن
to make an early start زود حرکت کردن
sailings با نازوعشوه حرکت کردن
sneaks دزدکی حرکت ه کردن
sneak دزدکی حرکت ه کردن
skeet باسرعت حرکت کردن
larrup سنگین حرکت کردن
submarine زیردریا حرکت کردن
dart بسرعت حرکت کردن
trailing بدنبال حرکت کردن
streak بسرعت حرکت کردن
trailed بدنبال حرکت کردن
trail بدنبال حرکت کردن
to tail to the tide باجزرومد حرکت کردن
jink بسرعت حرکت کردن
make leeway حرکت پهلویی کردن
lugging سنگین حرکت کردن
sneaked دزدکی حرکت ه کردن
lugs سنگین حرکت کردن
skulk گروه دزدکی حرکت کردن
ripples بطور موجی حرکت کردن
to outgo حرکت کردن [به مقصدی] [کشتی]
leapfrog باجست وخیز حرکت کردن
skulks گروه دزدکی حرکت کردن
troupes بصورت دسته حرکت کردن
sway away رد کردن ضربه با حرکت بدن
maneuver حرکت دادن یاحرکت کردن
to tailgate the motorist in front سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
skulking گروه دزدکی حرکت کردن
skulked گروه دزدکی حرکت کردن
jibing ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
leapfrogging باجست وخیز حرکت کردن
draw away جلوتر از دیگران حرکت کردن
jibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
leapfrogged باجست وخیز حرکت کردن
choking مسدود کردن از حرکت بازداشتن
leapfrogs باجست وخیز حرکت کردن
jibed ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
maneuver حرکت جنگی مانور کردن
troupe بصورت دسته حرکت کردن
jibe ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
freewheels با ازادی حرکت وجنبش کردن
belts باشدت حرکت یا عمل کردن
belted باشدت حرکت یا عمل کردن
belt باشدت حرکت یا عمل کردن
hulks باسنگینی ورخوت حرکت کردن
skips رقص کنان حرکت کردن
zooms با صدای وزوز حرکت کردن
skipped رقص کنان حرکت کردن
proceed رهسپار شدن حرکت کردن
zoomed با صدای وزوز حرکت کردن
freewheeled با ازادی حرکت وجنبش کردن
freewheel با ازادی حرکت وجنبش کردن
starboard بطرف راست حرکت کردن
to bolt با سرعت زیاد حرکت کردن
whish باصدای هیس حرکت کردن
gibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
skip رقص کنان حرکت کردن
ripple بطور موجی حرکت کردن
rippled بطور موجی حرکت کردن
proceeded رهسپار شدن حرکت کردن
rippling بطور موجی حرکت کردن
zoom با صدای وزوز حرکت کردن
galvanize تحریک کردن به حرکت واداشتن
criss-crossing بهطور متقاطع حرکت کردن
shuffle این سو وان سو حرکت کردن
criss-crosses بهطور متقاطع حرکت کردن
wriggling حرکت کرم وار کردن
paddling با باله شنا حرکت کردن
move حرکت کردن تکان خوردن
depart روانه شدن حرکت کردن
departing روانه شدن حرکت کردن
cannonball سریع السیر حرکت کردن
accost در امتداد چیزی حرکت کردن
accosted در امتداد چیزی حرکت کردن
shuffling این سو وان سو حرکت کردن
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
shuffles این سو وان سو حرکت کردن
lob با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobbed با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobbing با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
lobs با تنبلی وسنگینی حرکت کردن
hulk باسنگینی ورخوت حرکت کردن
to fall down the river باجریان رودخانه حرکت کردن
accosting در امتداد چیزی حرکت کردن
moved حرکت کردن تکان خوردن
paddles با باله شنا حرکت کردن
shuffled این سو وان سو حرکت کردن
To move backwards and forwards. عقب وجلو حرکت کردن
accosts در امتداد چیزی حرکت کردن
criss-crossed بهطور متقاطع حرکت کردن
slug مثل حلزون حرکت کردن
slugged مثل حلزون حرکت کردن
to flounce حرکت تند و ناگهانی کردن
slugs مثل حلزون حرکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com