English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
it is to be noted that باید ملتفت بود که
Other Matches
recogizant ملتفت
attentive ملتفت
he takes no notice of it ملتفت
mined your eye ملتفت باش
mind your eye ملتفت باشید
aware ملتفت موافب
conscious باخبر ملتفت
beware ملتفت بودن
understand ملتفت شدن
mindful of anything ملتفت چیزی
he takes no notice of it ملتفت نمیشود
to come to know ملتفت شدن
to take notice ملتفت شدن
learnt ملتفت شدن
see through ملتفت شدن
see-through ملتفت شدن
understands ملتفت شدن
i took no notice of him ملتفت او نشدم
sensible of a peril ملتفت خطر
caveat venditor ملتفت بودن فروشنده
noticing ملتفت شدن دیدن
notices ملتفت شدن دیدن
to find out ملتفت شدن فهمیدن
take heed of what you say ملتفت باشیدکه چه می گویید
to take care باحذربودن ملتفت بودن
the baby takes notice بچه ملتفت است
notice ملتفت شدن دیدن
noticed ملتفت شدن دیدن
minding موافبت کردن ملتفت بودن
coscious هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
mind موافبت کردن ملتفت بودن
minds موافبت کردن ملتفت بودن
to take notice ملتفت بودن توجه کردن
to not be [any] the wiser <idiom> ملتفت نشدن [با وجود نشانه ها و توضیحات]
to stay on the ball <idiom> تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
in due f. باید
to have to باید
the f. of a table باید
should باید
shall باید
there is a rule that... که باید.....
outh باید
must باید
maun باید
ought باید
ought باید وشاید
as it deserves چنانکه باید
i ougth to go باید رفت
how shall we proceed چه باید کرد
We have to go as well. ما هم باید برویم .
i ougth to go باید بروم
i ought to go باید بروم
i must go باید بروم
it is to be noted that باید دانست که
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
you must know باید بدانید
one must go باید رفت
it is necessary to go باید رفت
it is necessary for him to go باید برود
meetly چنانکه باید و شاید
he must have gone باید رفته باشد
comme il faut چنانکه باید وشاید
he needs must go ناچار باید برود
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
I must leave at once. باید فورا بروم.
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
you might have come باید امده باشید
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
shall i go? ایا باید بروم
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
you must go شما باید بروید
the needful انچه باید کرد
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
enow بسنده انقدرکه باید
prettily بخوبی چنانکه باید
it is to be noted that باید توجه کردکه
chicane مانعی که باید دور زد
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
loads کاری که باید انجام شود
load کاری که باید انجام شود
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
you shoud rinse it in lukewarm water. در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. بااین حقوق کم باید بسازم
do the necessary انچه باید کرد بکنید
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
I must be going now. الان دیگه باید بروم
backlogs کاری که باید انجام شود
backlog کاری که باید انجام شود
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
he is much to be pitted بحالش باید رحم کرد
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
if i know what to do اگر میدانستم چه باید کرد
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
Do I have to change busses? آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
A bitter pI'll to swallow. چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
One must take the bad with the good . باید خوب وبدش راقبول کرد
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
operand که باید توسط عملگرا اجرا شود
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
We must settle the price first. اول باید قیمت راطی کرد
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
why need he say that چرا باید این سخن را بگوید
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
Do I have to change trains? آیا باید قطار عوض کنم؟
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
blankest فضایی در فرم که باید کامل شود
blank فضایی در فرم که باید کامل شود
Why should I take the blame? چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
unauthorized آنچه باید مجوز داشته باشد
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
I must think things over. باید راجع به این چیز ها فکر کنم
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
I don't know what to do with that. من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
make hay while the sun shines تا تنور گرم است باید نان راپخت
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
wickets دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wicket دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
reportable incident اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
current liabilities بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
to have to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
tasks کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
Do I have to pay a supplement? آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
qualifying shares سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
jobs مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
I'd مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
you must a for that conduct باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
strike while the iron is hot تا تنور گرم است باید نان پخت
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
load تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
loads تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
job مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
task کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
I must get hold of her at all costs. بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
notify party فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
makeweight مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
Babies should be classified as antidepressants. نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
multiple نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
You can't refuse me that ! این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
scale of weights جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
round vowel حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
You have to listen to me. شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
We ought to (should)examineit in all itsaspects. باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
proportional tax مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
I must make an early morning start. باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
entry موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
process تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com