Dictiornary-Farsi | با آرامش خیال وخاطر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
With peace of mind.	با آرامش خیال وخاطر


Other Matches

keep one's wits about one <idiom>	حفظ آرامش
affray	سلب آرامش مردم
game	آنچه برای لذت و آرامش بازی شود
mind	خیال
minding	خیال
minds	خیال
spectrum	خیال
humouring	خیال
whim	خیال
whims	خیال
fancied	خیال
fancies	خیال
figments	خیال
figment	خیال
notional	خیال
humoured	خیال
humour	خیال
humours	خیال
fantasies	خیال
humors	خیال
humoring	خیال
humored	خیال
fantasy	خیال
apparition	خیال
apparitions	خیال
fanciest	خیال
phantasy	خیال
get off	بی خیال شدن
freewheeling	بی خیال
phantasma	خیال
inapprehensive	بی خیال
fancy	خیال
fancying	خیال
idealogy	خیال
conceptualization	خیال
doubleganger	خیال
fantasm	خیال
fata morgana	خیال
notion	خیال
design	خیال
phantom	خیال
plans	خیال
ideologies	خیال
notions	خیال
plan	خیال
phantoms	خیال
fictions	خیال
fiction	خیال
carefree	بی خیال
hallucinations	خیال
hallucination	خیال
wraiths	خیال
designs	خیال
dump	خیال
intention	خیال
wraith	خیال
ideology	خیال
intentions	خیال
forced fantasy	خیال فراخوانده
fanciers	خیال باز
futurism	خیال پرستی
ideas	فکر خیال
specter	خیال وفکر
supposable	خیال کردن
vision	خیال تصور
harebrained	بیفکرو خیال
whim wham	خیال وسواس
starry-eyed	خیال اندیش
fanciers	خیال باف
chimaera	خیال واهی
cloud castle	خیال خام
day dreaming	خیال پروری
daydreamer	خیال باف
abstracted	پریشان خیال
imaginative <adj.>	خیال آفرین
starry-eyed	خیال پرور
far away	پریشان خیال
fancy free	عاری از خیال
wool-gathering	خواب و خیال
starry eyed	خیال پرور
revery	خیال واهی
ideation	خیال اندیشی
idea	فکر خیال
sitting duck <idiom>	بی خیال نشستن
puzzleheaded	اشفته خیال
maya	خواب و خیال
absent-minded <idiom>	فراموش خیال
starry eyed	خیال اندیش
absent	پریشان خیال
i intend to stay here	خیال دارم که ...
flights of fancy	بال خیال
going to	خیال داشتن
he changed his mind	از ان خیال منصرف شد
scatter brained	پریشان خیال
revery	خیال خام
he thought	خیال می کرد
high flying	بلند خیال
high flying	خیال پرور
humor	خیال مزاح
visions	خیال تصور
an absurd notion	خیال بیهوده
daydreaming	خیال باطل
ghosts	جان خیال
ideate	خیال کردن
reverie	خیال واهی
reverie	خیال خام
reveries	خیال واهی
deemed	خیال کردن
reveries	خیال خام
imaginary	وهمی خیال
idealism	خیال اندیشی
deem	خیال کردن
deeming	خیال کردن
deems	خیال کردن
daydreams	خیال باطل
think	خیال کردن
thinks	خیال کردن
autism	خیال پرستی
ghost	جان خیال
daydream	خیال باطل
absent minded	پریشان خیال
spectres	خیال وفکر
chimeras	خیال واهی
thoughts	افکار خیال
fancier	خیال باف
fancier	خیال باز
impression	عقیده خیال
impressions	عقیده خیال
absentminded	پریشان خیال
abstractedly	با پریشانی خیال
abstractionism	خیال بافی
daydreamed	خیال باطل
chimera	خیال واهی
thought	افکار خیال
spectre	خیال وفکر
specters	خیال وفکر
uneasy	پریشان خیال
uneasily	پریشان خیال
Utopia	وهم و خیال
Utopias	وهم و خیال
absent-minded	پریشان خیال
absent-mindedly	پریشان خیال
fantasises	به خواب و خیال فرورفتن
fantasising	به خواب و خیال فرورفتن
fantasize	به خواب و خیال فرورفتن
fantasized	به خواب و خیال فرورفتن
to space out	پریشان خیال شدن
illusions	خیال باطل وهم
fantasizes	به خواب و خیال فرورفتن
fantasizing	به خواب و خیال فرورفتن
illusion	خیال باطل وهم
With an easy mind (conscience).	با خیال (وجدان ) راحت
fantasised	به خواب و خیال فرورفتن
daydreaming	خیال باطل کردن
dreamer	ادم خیال باف
dreamers	ادم خیال باف
bovarism	در هم امیزی خیال و واقعیت
cloud land	عالم خیال یافرض
he hasno notion of going	خیال رفتن ندارد
his intentions are good	خیال بدی ندارد
i gave up the idea	از ان خیال منصرف شدم
gawking	بی خیال نگاه کردن
intending	خیال داشتن فهمیدن
daydreamed	خیال باطل کردن
intend	خیال داشتن فهمیدن
intends	خیال داشتن فهمیدن
daydreams	خیال باطل کردن
gawk	بی خیال نگاه کردن
gawked	بی خیال نگاه کردن
gawks	بی خیال نگاه کردن
envision	خیال بافی کردن
envisioned	خیال بافی کردن
envisioning	خیال بافی کردن
envisions	خیال بافی کردن
daydream	خیال باطل کردن
incogitant	بی خیال فارغ البال
irreflexive	بی خیال بدون بازتاب
quixote	ادم خیال پرست
phantasm	حاصل خیال ووهم
simulacrum	صورت خیالی خیال
cloud-cuckoo-land	سرزمین خواب و خیال
To set someones mind at ease.	خیال کسی را راحت کردن
autistic	وابسته به خیال پرستی توهمی
He fabcies himself as a writer (author).	به خیال خودش نویسنده است
I am thinding of going to Europe.	خیال دارم به اروپ؟ بروم
undesigning	ساده صاف وساده بی خیال
to be under the i. ihat...	براین عقیده یا خیال بودن
to form a notion	اندیشه کردن خیال بستن
It lookes like rain.	هوا خیال باریدن دارد
iam inclined to think	متمایلم باینکه خیال کنم
it look like rain	گویا خیال باریدن دارد
i gave up the idea	ازان خیال صرف نظر کردم
to d. a way one's time	وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
featherbrain	ادم حواس پرت پریشان خیال
schmalz	موسیقی یااثر هنری خیال انگیزورویایی
schmaltzy	موسیقی یااثرهنری خیال انگیز ورویایی
schmaltz	موسیقی یااثرهنری خیال انگیز ورویایی
I feel relieved because of that issue!	خیال من را از این بابت راحت کردی!
I intend to buy a car .	خیال دارم یک ماشین ( اتوموبیل ) بخرم
idealism	خیال پرستی مسلک اصالت تصور