English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
considered با اندیشه صحیح
Other Matches
Hear hear! صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
rational number عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
rollover صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
by rote بی اندیشه
devisal اندیشه
reflexion اندیشه
rapt in meditation اندیشه
excogitation اندیشه
solicitude اندیشه
ponderation اندیشه
on the impluse of the moment بی اندیشه
idea اندیشه
incogitant بی اندیشه
ideas اندیشه
thoughts اندیشه
thought اندیشه
extemporal بی اندیشه
offhanded بی اندیشه
offhandedly بی اندیشه
extemporarily بی اندیشه
conception اندیشه
brainchild اندیشه
anxieties اندیشه
afterthought پس اندیشه
anxiety اندیشه
notional اندیشه
afterthoughts پس اندیشه
mentality اندیشه
meditation اندیشه
second thoughts اندیشه
concept اندیشه
mentalities اندیشه
internal conception اندیشه
ideas اندیشه ها
concepts اندیشه ها
notions اندیشه فکر
cogitation اندیشه وتفکر
opinion رای اندیشه
mentalities شیوه اندیشه
pondered اندیشه کردن
ponder اندیشه کردن
pondering اندیشه کردن
mentality شیوه اندیشه
speculative مربوط به اندیشه
deliberations اندیشه تامل
ponders اندیشه کردن
deliberation اندیشه تامل
plan تدبیر اندیشه
plans تدبیر اندیشه
mused اندیشه کردن
brooder اندیشه کننده
opinions رای اندیشه
worries اندیشه نگرانی
meditate اندیشه کردن
meditated اندیشه کردن
forethought اندیشه قبلی
meditates اندیشه کردن
meditating اندیشه کردن
muses اندیشه کردن
muse اندیشه کردن
telepathy اندیشه خوانی
bubble اندیشه پوچ
bubbled اندیشه پوچ
bubbles اندیشه پوچ
bubbling اندیشه پوچ
an absurd notion اندیشه پوچ
association of ideas تداعی اندیشه ها
economic thought اندیشه اقتصادی
cerebrotonic اندیشه ورز
devisable شایسته اندیشه
delib erator اندیشه کننده
conspiratress اندیشه کردن در
cogitativeness قوه اندیشه
cogitable اندیشه پذیر
cerebrotonia اندیشه ورزی
cogitate اندیشه کردن
cogitated اندیشه کردن
cogitates اندیشه کردن
cogitating اندیشه کردن
bethink اندیشه کردن
worry اندیشه نگرانی
ponderingly اندیشه کنان
premeditatedly با اندیشه قبلی
prenotion پیش اندیشه
thought reading اندیشه خوانی
refelectingly اندیشه کنان
syntaxic thought اندیشه منطقی
to set one's affection اندیشه کردن
to bethink oneself اندیشه کردن
thought stopping technique فن بازداری اندیشه
overwhelmed with reflection مستغرق اندیشه
otherworldiness اندیشه عاقبت
musingly در حال اندیشه
ideality اندیشه گرایی
ideation اندیشه پردازی
ideational fluency سیالی اندیشه
reflection بازتاب اندیشه
thinkable اندیشه پذیر
woriless بی غم اسوده بی اندیشه
idiographic اندیشه نگار
immersed in thinking غرق اندیشه
trow اندیشه کردن
intellectual history تاریخ اندیشه ها
notion اندیشه فکر
cogitative مربوط به اندیشه وتفکر
the seat thought مرکز اندیشه یا فکر
pursuance of a plan تعقیب اندیشه یا نقشهای
homo sapiens انسان اندیشه ورز
to r.over something درچیزی اندیشه کردن
thinking type سنخ اندیشه ورز
ideographs حروف اندیشه نگاری
ruminated اندیشه کردن دوباره جویدن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
ruminate اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminates اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminating اندیشه کردن دوباره جویدن
to ruminate on something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to meditate on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
conceptualize تصور یا اندیشه چیزی راکردن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to form a notion اندیشه کردن خیال بستن
to go off half بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
to contemplate about/on/over something اندیشه کردن [در باره چیزی]
to take counsel of one'spillow شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to open one's mind اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to consult one's pillow هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
to speak one's mind اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
integer صحیح
exact <adj.> صحیح
integers صحیح
correct <adj.> صحیح
true <adj.> صحیح
proper صحیح
Quite [so] ! صحیح!
good صحیح
real <adj.> صحیح
proper <adj.> صحیح
fea صحیح
in order صحیح
simon pure صحیح
accurate [correct] <adj.> صحیح
authentical صحیح
indecorous نا صحیح
well advised صحیح
all right صحیح
i see ها! صحیح !
exacted صحیح
righting صحیح
exacts صحیح
authentic صحیح
integral صحیح
corrects صحیح
valid صحیح
judiciously صحیح
correct صحیح
accurate صحیح
correcting صحیح
exact صحیح
righted صحیح
right صحیح
intrusive thoughts اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
righted به طور صحیح حق
ok صحیح است
proper fraction کسر صحیح
righting به طور صحیح حق
aright <adv.> بصورت صحیح
righting درست صحیح
whole number عدد صحیح
righted درست صحیح
rightly <adv.> بطور صحیح
rightfully <adv.> بطور صحیح
properly <adv.> بطور صحیح
justly <adv.> بطور صحیح
duly <adv.> بطور صحیح
incorrupt صحیح و بی عیب
correctly <adv.> بطور صحیح
indue order به ترتیب صحیح
integer variable متغیر صحیح
integral number عدد صحیح
integer number عدد صحیح
aright <adv.> بطور صحیح
right به طور صحیح حق
true خالصانه صحیح
truer خالصانه صحیح
valid transaction معامله صحیح
to be proper for صحیح بودن
spot-on دقیقا صحیح
A correct answer. جواب صحیح
truest خالصانه صحیح
up front <idiom> روراست ،صحیح
true complement مکمل صحیح
affirmative صحیح است
right you are صحیح است
that is right صحیح است
right درست صحیح
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com