English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
with fingers interlocked با انگشتان در هم افتاده
Other Matches
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
yohan nukite ضربه با انگشتان
hirake مفصلهای انگشتان
palicoot نوک انگشتان پا
pyon son keut نوک انگشتان
interdigital واقع در میان انگشتان
press فشار دادن با انگشتان
interdigitate واقع در میان انگشتان
presses فشار دادن با انگشتان
finger dexterity test ازمون چالاکی انگشتان
cat's cradle ساختن طرحهای مختلف با نخ و انگشتان
athlete's foot نوعی مرض قارچی انگشتان
toho اعضای انگشتان نشانه و شست
athlete's foot ترک خوردن بین انگشتان پا
touches تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touch تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
trap فاصله چرمی بین شست انگشتان دستکش
keilo ضربهای در کاراته بانوک انگشتان جمع شده
span فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
Can count on the fingers of one hand <idiom> رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست [اتفاق نادر و به دفعات محدود]
spanning فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
spanned فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
spans فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
home row ردیفی از کلیدها روی صفحه کلید که انگشتان شخص درحالت عادی روی انها قرارمی گیرد
ripe جا افتاده
riper جا افتاده
low افتاده
fallen افتاده
ripest جا افتاده
old fashioned از مد افتاده
elliptic افتاده
unassuming افتاده
meek افتاده
out of date از مد افتاده
crest fallen افتاده
footworn از پا افتاده
downfallen افتاده
mellows جا افتاده
mellowing جا افتاده
archaic <adj.> از مد افتاده
whacked <adj.> از پا افتاده
the meshes of a sieve mesh در هم افتاده
whacked از پا افتاده
flagging افتاده
old hat از مد افتاده
mellowed جا افتاده
mellow جا افتاده
modest افتاده
nutant پایین افتاده
decurrent پایین افتاده
deferred credits درامد پس افتاده
cyma recta موجی افتاده
dowm از کار افتاده
demimonde عقب افتاده
compromised به خطر افتاده
compromised در خطراکتشاف افتاده
hors de combat از کار افتاده
installed از کار افتاده
arrear بدهی پس افتاده
occurred <past-p.> اتفاق افتاده
happened <past-p.> اتفاق افتاده
back rent اجاره پس افتاده
backrent اجارهء پس افتاده
long face لب و لوچه افتاده
mity کزم افتاده
noneffective از کار افتاده
not operationally ready از کار افتاده
obvolute رویهم افتاده
short winded از نفس افتاده
out of order از کار افتاده
short of breath از نفس افتاده
outland دور افتاده
proleptic پیش افتاده
jugate روی هم افتاده
unassertive افتاده حال
hanging gale اجاره پس افتاده
he fell prone دمر افتاده
out-of-date <idiom> از مد افتاده (دمد)
winded از نفس افتاده
impassionate بهوس افتاده
in register روی هم افتاده
tatty پیش پا افتاده
old hat پیش پا افتاده
copybook پیشپا افتاده
unregarded ازقلم افتاده
protrudent بیرون افتاده
recluse دور افتاده
trite پیش پا افتاده
deadlines از کار افتاده
deadline از کار افتاده
obsolete ازکار افتاده
commonplace پیش پا افتاده
deferred عقب افتاده
banal پیش پا افتاده
backs بدهی پس افتاده
back بدهی پس افتاده
outlying دور افتاده
slacks جای افتاده یا شل
slackest جای افتاده یا شل
prostrating بخاک افتاده
recluses دور افتاده
ordinary پیش پا افتاده
outstanding عقب افتاده
outstandingly عقب افتاده
prostrated بخاک افتاده
overlapping رویهم افتاده
overlapping روی هم افتاده گی
slack جای افتاده یا شل
prostrate بخاک افتاده
retarded عقب افتاده
seedy از کار افتاده
lowly صغیر افتاده
prostrates بخاک افتاده
lame ducks از کار افتاده
lame duck از کار افتاده
remotely دور افتاده
lowliest صغیر افتاده
backward عقب افتاده
delayed عقب افتاده
delayed به تاخیر افتاده
backwards عقب افتاده
lowlier صغیر افتاده
meshed درهم جا افتاده
out of gear ازدنده بیرون افتاده
to be out of luck <idiom> از اسب افتاده بودن
to have bad luck <idiom> از اسب افتاده بودن
defeature از شکل افتاده گی بیقوارگی
remote site محل دور افتاده
self-effacing باحیا افتاده فروتن
outfield مزرعه دور افتاده
logjam کارهای عقب افتاده
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
Underdeveloped ( backward) countries . کشورهای عقب افتاده
The coin is at the bottom of the pond . سکه افتاده کف حوض
sear خشکیده از کار افتاده
seared خشکیده از کار افتاده
sears خشکیده از کار افتاده
stalled tank تانک از کار افتاده
slothful دیرپای عقب افتاده
serotine عقب افتاده دیر رس
outback جای دور افتاده
leading current شدت پیش افتاده
inferior ovary تخمدان پایین افتاده
pulled شکسته شده افتاده
back pay حقوق عقب افتاده
allopatric جداگانه اتفاق افتاده
outpost پاسگاه دور افتاده
well worn پیش پا افتاده معمولی
well-worn پیش پا افتاده معمولی
seedy بتخم افتاده مندرس
outposts پاسگاه دور افتاده
evader دور افتاده از یکان
quotidian روزمره پیش پا افتاده
arrear دین عقب افتاده
arrears بدهیهای عقب افتاده
inferior calyx کاسه پایین افتاده
back rent کرایه عقب افتاده
interjacent میانی در میان افتاده
platitudinous تکراری و پیش پا افتاده کردن
My name has been left out . اسم من از قلم افتاده است
a quiet backwater محل آرام و عقب افتاده
a rural backwater محل روستایی عقب افتاده
My rent has been postponed. اجاره ام عقب افتاده است
The show has been postponed. نمایش عقب افتاده است
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
impassioned تهییج شده بهوس افتاده
dead tired <idiom> خیلی خسته واز پا افتاده
The first line is left out. سطر اول جا افتاده است
orphaned جدا افتاده در صفحه اخر
unfrequented دور افتاده تکرار نشدنی
dead mines مینهای بی اثر و از کار افتاده
orphans جدا افتاده در صفحه اخر
retards بتعویق انداختن عقب افتاده
orphan جدا افتاده در صفحه اخر
toddles کودک تازه براه افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
toddle کودک تازه براه افتاده
islets جای پرت ودور افتاده
islet جای پرت ودور افتاده
toddlers کودک تازه براه افتاده
bay چه قبل اتفاق افتاده است
toddling کودک تازه براه افتاده
deadlined equipment لوازم و تجهیزات از کار افتاده
retard بتعویق انداختن عقب افتاده
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
toddler کودک تازه براه افتاده
demode ازمد افتاده کهنه شده
down میله افتاده واخراج توپزن
retarding بتعویق انداختن عقب افتاده
podunk شهر کوچک ودور افتاده
advanced ترقی کرده پیش افتاده
accidental آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
dead wood میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
shibboleth امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
cumulative preferential سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
shibboleths امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
i am behind in my rent کرایه خانه ام عقب افتاده است
lap joint لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
The date of the meeting has been advanced. تاریخ جلسه جلو افتاده است
underdeveloped رشد کافی نیافته عقب افتاده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com