English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (8 milliseconds)
English Persian
lambently با تابندگی ملایم
Other Matches
luminance تابندگی
radiance تابندگی
lambencyr تابندگی
luminosity تابندگی
emissivity تابندگی
radiance تابندگی تشعشع
radiancy تابندگی تشعشع
irradiancy تابندگی لوستر
irradiance تابندگی لوستر
phosphorescence تابندگی فسفری
easy ملایم
easiest ملایم
easier ملایم
lamblkin ملایم
benign ملایم
self-possessed ملایم
meek ملایم
mildest ملایم
clement ملایم
softer ملایم
debonnaire ملایم
moderate ملایم
temperate ملایم
dolce ملایم
emolliate ملایم
good-natured ملایم
fair spoken ملایم
gentlest ملایم
gentler ملایم
gentle ملایم
soft ملایم
good natured ملایم
good tempered ملایم
milder ملایم
mild ملایم
selfpossessed ملایم
smoothe ملایم
sottovoce ملایم
softest ملایم
equable ملایم
moderating ملایم
smooths ملایم
bland ملایم
smoothest ملایم
restrained ملایم
smoothed ملایم
smooth ملایم
soft <adj.> ملایم
smooth <adj.> ملایم
good-tempered ملایم
pigeon livered ملایم
moderates ملایم
moderated ملایم
lambent ملایم
agreeable ملایم
blandest ملایم
sedate ملایم
lenis ملایم
breezy ملایم
lenitive ملایم
lentamente ملایم
sedated ملایم
blander ملایم
sedates ملایم
sedating ملایم
benignly ملایم
mild flavoured ملایم
benedict خوشحال ملایم
ash tire اتش ملایم
temperate climate اقلیم ملایم
attemper ملایم کردن
cooling off ملایم شدن
larghetto موزیک ملایم
larghetto حرکت ملایم
lento بطور ملایم
light breeze نسیم ملایم
milden ملایم کردن
od سوگند ملایم
peanoforte اهنگ ملایم
to tone down ملایم کردن
larghetto اهنگ ملایم
lambencyr با روشنائی ملایم
kindly climate اب وهوای ملایم
fail softly با خرابی ملایم
gar سوگند ملایم
genial heat گرمای ملایم
genialize ملایم کردن
gentle slope شیب ملایم
glacis سرازیری ملایم
glacis شیب ملایم
hand gallop تاخت ملایم
kindlity بطور ملایم
to tone down ملایم شدن
fail soft با خرابی ملایم
tempered ملایم کردن
tempers ملایم کردن
qualifier ملایم سازنده
qualifiers ملایم سازنده
odd :سوگند ملایم
softens ملایم کردن
softened ملایم کردن
soften ملایم کردن
odder :سوگند ملایم
suave ملایم مودب
downy ملایم نرم
shelving شیب ملایم
temper ملایم کردن
andante نسبتا ملایم
kindly دلپذیر ملایم
mildly بطور ملایم
lenient ملایم باگذشت
oddest :سوگند ملایم
approximations محاسبه ملایم
approximation محاسبه ملایم
lambent دارای روشنایی ملایم
reproofs ملامت توبیخ ملایم
reproof ملامت توبیخ ملایم
gentle اهسته ملایم کردن
tootle نی یا فلوت ملایم زدن
lentissimo خیلی ملایم واهسته
tootled نی یا فلوت ملایم زدن
tootles نی یا فلوت ملایم زدن
tootling نی یا فلوت ملایم زدن
ruggedly بطور ناهموار یا ملایم
gentler اهسته ملایم کردن
gentlest اهسته ملایم کردن
braising با اتش ملایم پختن
braises با اتش ملایم پختن
braised با اتش ملایم پختن
braise با اتش ملایم پختن
benignant خوش خیم ملایم
sweetened شیرین شدن ملایم کردن
sweetening شیرین شدن ملایم کردن
sweetens شیرین شدن ملایم کردن
cholerine اسهال وبایی وبای ملایم
recessions کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
recession کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
milden نرم کردن ملایم شدن
bask باگرمای ملایم گرم کردن
sweeten شیرین شدن ملایم کردن
lambency ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
basks باگرمای ملایم گرم کردن
basking باگرمای ملایم گرم کردن
basked باگرمای ملایم گرم کردن
espianade قطعه زمین هموار شیب ملایم
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
adagio آهسته و ملایم [اجرای آهنگ باهستگی]
to go easy on somebody [something] با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
playback rate scale factor نقط های که اجرای ویدیو در آن ملایم نیست و به علت فریمهای گم شده نامناسب به نظر می رسد
plenum chamber محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
aliasing افزودن سیگنالهای صوتی بین الگوهای صوتی برای ایجاد صدای ملایم تر
animations این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
animation این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
scroll متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
scrolls متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
tempers مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
temper مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempered مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
smoothest صاف شدن ملایم شدن
smooth صاف شدن ملایم شدن
dulcify ملایم کردن اصلاح کردن
smooths صاف شدن ملایم شدن
smoothed صاف شدن ملایم شدن
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
Susurrus صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com