Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 205 (10 milliseconds)
English	Persian
remonstrate	با تعرض ونکوهش گفتن
remonstrated	با تعرض ونکوهش گفتن
remonstrates	با تعرض ونکوهش گفتن
remonstrating	با تعرض ونکوهش گفتن
remostrate	با تعرض ونکوهش گفتن
Other Matches
disturbances	تعرض
disturbance	تعرض
aggression	تعرض
offence	تعرض
invasion	تعرض
remonstrance	تعرض
offenses	تعرض
agression	تعرض
invasions	تعرض
remonstrating	تعرض کردن
remonstratingly	تعرض کنان
remostrate	تعرض کردن
remonstrates	تعرض کردن
remonstrate	تعرض کردن
remonstrated	تعرض کردن
remonstrance	تعرض اعتراض
non aggression pact	قرارداد عدم تعرض
pact of non aggression	قرار دادعدم تعرض
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
greet	درود گفتن تبریک گفتن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
counteroffensive	تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
expostulatory	سرزنش امیز تعرض امیز
bubbled	گفتن
rehearsing	گفتن
mouth	گفتن
mouthed	گفتن
mouthing	گفتن
mouths	گفتن
rehearses	گفتن
rehearse	گفتن
rehearsed	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
let out <idiom>	گفتن
utter	گفتن
uttered	گفتن
utters	گفتن
says	گفتن
viyuperate	بد گفتن
vituperate	بد گفتن
bubbling	گفتن
tell	گفتن
telling-off	گفتن
tells	گفتن
utterances	گفتن
utterance	گفتن
relates	گفتن
bubbles	گفتن
relate	گفتن
informs	گفتن
informing	گفتن
inform	گفتن
bubble	گفتن
to tell a story	گفتن
to weep out	گفتن
say	گفتن
get out	گفتن
iteration	گفتن
pshaw	اه گفتن
to give utterance to	گفتن
saith	گفتن
adduse	گفتن
twadle	چرند گفتن
overstated	اغراق گفتن در
overstate	اغراق گفتن در
ad-libbed	فیالبداهه گفتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
ad-libs	فیالبداهه گفتن
bullshit	مزخرف گفتن
speaks	سخن گفتن
speak	سخن گفتن
reviles	ناسزا گفتن
reviled	ناسزا گفتن
revile	ناسزا گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
overstates	اغراق گفتن در
overstating	اغراق گفتن در
rejoin	در پاسخ گفتن
unbosom	اسراردل را گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
to yell out	با نعره گفتن
walk out on	ترک گفتن
ad-lib	فیالبداهه گفتن
outvoice	موثرترسخن گفتن از
speak the trurh	راست گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
panegyrize	مدح گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
observe	گفتن برپاداشتن
belying	دروغ گفتن
belies	دروغ گفتن
belied	دروغ گفتن
belie	دروغ گفتن
extemporizing	بالبداهه گفتن
extemporizes	بالبداهه گفتن
rime	شعر گفتن
extemporized	بالبداهه گفتن
extemporize	بالبداهه گفتن
extemporising	بالبداهه گفتن
extemporises	بالبداهه گفتن
extemporised	بالبداهه گفتن
abandons	ترک گفتن
observed	گفتن برپاداشتن
observes	گفتن برپاداشتن
observing	گفتن برپاداشتن
interject	بطورمعترضه گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
commiserates	تسلیت گفتن بر
commiserated	تسلیت گفتن بر
commiserate	تسلیت گفتن بر
come clean <idiom>	راست گفتن
confide	محرمانه گفتن
crack a joke <idiom>	جوک گفتن
to say a word	سخن گفتن
say a word	سخن گفتن
unreel	باز گفتن
abandoning	ترک گفتن
salutes	تهنیت گفتن
call bad names	ناسزا گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
confides	محرمانه گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
doxologize	ستایش گفتن
confided	محرمانه گفتن
to take the floor	سخن گفتن
screams	ناگهانی گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
to blunder out	جویده گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
enounce	به صراحت گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن
bootlick	تملق گفتن از
to spoke the t.	راست گفتن
saluted	تهنیت گفتن
to make a remark	سخن گفتن
salute	تهنیت گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
to pull	اغراق گفتن
to put it on	اغراق گفتن
adulate	مدح گفتن
allegorize	مثل گفتن
weasel	دروغ گفتن
whiff	دروغ گفتن
twaddle	چرند گفتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
avouch	اشکارا گفتن
saluting	تهنیت گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
fabulize	افسانه گفتن
to bid a	وداع گفتن
giggle	سخن گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن
take leave of	بدرود گفتن با
to tell the truth	راست گفتن
swears	ناسزا گفتن
weasels	دروغ گفتن
tack tall	گزاف گفتن
sweet talk	تملق گفتن
lay to	دروغ گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
mammer	بالکنت گفتن
mant	با لکنت گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
misstate	غلط گفتن
giggled	سخن گفتن
giggles	سخن گفتن
scream	ناگهانی گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
to talk nonsense	چرند گفتن
communing	راز دل گفتن
communes	راز دل گفتن
communed	راز دل گفتن
commune	راز دل گفتن
to bid a	بدرود گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
tallyho	اهای گفتن
giggling	سخن گفتن
swear	ناسزا گفتن
avow	اشکارا گفتن
restating	باز گفتن
restates	باز گفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com