Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (6 milliseconds)
English
Persian
abstractedly
با تفرقه حواس
Search result with all words
abstractedness
تفرقه حواس
aprosexia
تفرقه حواس
Other Matches
schismatic
تفرقه انداز تفرقه جویانه
schismatical
تفرقه انداز تفرقه جویانه
I simply cant concentrate.
حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
dispersal airfield
فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
retreating
به تفرقه
divorcement
تفرقه
retreats
به تفرقه
scatter
تفرقه
scatters
تفرقه
dispersal
تفرقه
divorce
تفرقه
divorced
تفرقه
divorces
تفرقه
divorcing
تفرقه
schism
تفرقه
concision
تفرقه
schisms
تفرقه
retreat
به تفرقه
scissor
تفرقه
schismatist
تفرقه جو
retreated
به تفرقه
sequester
تفرقه
divisions
اختلاف تفرقه
deployment
تفرقه گسترش
division
اختلاف تفرقه
divisive
تفرقه انداز
dispersion
تفرقه گسترش یکان
deployment
به کاربردن نیرو تفرقه
schismatism
ایجاد جدایی تفرقه
separations
حکم تفرقه ابدان زوجین
schismatize
جدا شدن از تفرقه انداختن
separation
حکم تفرقه ابدان زوجین
distract
حواس
distracts
حواس
stalking horse
کاندیدای نامزدشده برای ایجاد تفرقه در رای دهندگان
collectedness
جمعی حواس
wool-gathering
حواس پرتی
wackiness
حواس پرتی
preoccupiedly
با حواس پریشان
the five senses
حواس پنجگانه
sensuousness
وابستگی به حواس
mental defectives
اختلال حواس
wackier
حواس پرت
absent-mindedly
حواس پرت
absent-minded
حواس پرت
absent minded
حواس پرت
preoccupied
پریشان حواس
sense
حواس پنجگانه
attentions
خاطر حواس
whackiest
حواس پرت
whackier
حواس پرت
wacky
حواس پرت
distraught
پریشان حواس
wackiest
حواس پرت
attention
خاطر حواس
senses
حواس پنجگانه
sensed
حواس پنجگانه
distraction
حواس پرتی
distractions
حواس پرتی
absentminded
حواس پرت
to space out
پرت شدن حواس
nitwits
ادم پریشان حواس
wool gather
حواس پرت بودن
sensuous
وابسته به حواس یااحساسات
sensuously
وابسته به حواس یااحساسات
haptics
علم حواس پوستی
supersensible
ماوراء عالم حواس
collected
دارای حواس جمع
dysaesthesia
اختلال حواس جسمانی
nitwit
ادم پریشان حواس
sensorium
مرکز حواس اعضای حس
off-putting
حواس پرت کننده
light-headed
گیج حواس پرت
light headed
گیج حواس پرت
featherhead
شخص پریشان حواس
preoccupiedly
با داشتن حواس در جای دیگر
featherhead
ادم حواس پرت سبکسر
woolly headed
مغشوش گیج و حواس پرت
self collected
دارای کف نفس حواس جمع
featherbrain
ادم حواس پرت پریشان خیال
have eyes only for
<idiom>
همه حواس وتوجه را به چیزی دادن
telesthesia
احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
to listen with rapt attention
با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
mysticism
مسائلی که فهم انها از حدود توانایی حواس فاهر خارج باشد
to p off an awkward situation
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
Two is company , three is none .
<proverb>
دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
distract
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distracts
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
dispersal lays
محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...