Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
rough and tumble
<idiom>
با خشونت تمام جنگیدن
Other Matches
militates
جنگیدن
fight
جنگیدن
militated
جنگیدن
fights
جنگیدن
militate
جنگیدن
militating
جنگیدن
take up arms
<idiom>
آماده جنگیدن
come to grips with
<idiom>
با نظریهای جنگیدن
combated
رزم جنگیدن با
at loggerheads
<idiom>
باهم جنگیدن
stand up for
<idiom>
جنگیدن برای
combat
رزم جنگیدن با
combating
رزم جنگیدن با
combats
رزم جنگیدن با
lay about one
سخت جنگیدن
in arms
<idiom>
آماده جنگیدن
come to blows
<idiom>
شروع به جنگیدن کردن
fight tooth and nail
<idiom>
با چنگ و دندان جنگیدن
they itch for a fight
کرم جنگیدن دارند
bone of contention
<idiom>
دلیل برای جنگیدن
fight tooth and nail
<idiom>
باچنگ ودندان جنگیدن
tactic
روش جنگیدن در میدان جنگ
campaigned
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaign
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigning
رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigns
رزم نبرد کردن جنگیدن
cast the first stone
<idiom>
همیشه آماده جنگیدن است
roughness
خشونت
violence
خشونت
rowdiness
خشونت
harshly
به خشونت
truculence
خشونت
raggedness
خشونت
violation
خشونت
hoarseness
خشونت
severity
خشونت
truculency
خشونت
loath loth
خشونت
stricture
خشونت
strictures
خشونت
asperity
خشونت
rigorism
خشونت
huskiness
خشونت
raucity
خشونت
gruffness
خشونت
harshness
خشونت
close ranks
<idiom>
برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
cheap shot
خشونت عمدی
non-violence
احتراز از خشونت
brusqurie
خشونت در رفتار
act of violence
عمل خشونت
burliness
زبری خشونت
unnecessary roughness
خشونت بی مورد
incivility
خشونت وحشیگری
discourtesy
خشونت تندی
blatancy
خودنمایی خشونت
astingency
درشتی خشونت
grossness
خشونت کلفتی
rigor
سختگیری خشونت
rigors
سختگیری خشونت
headhunting
خشونت در بازی
rigour
سختگیری خشونت
rigours
سختگیری خشونت
indelicacy
خشونت بی نزاکتی
force
خشونت نشان دادن
forces
خشونت نشان دادن
forcing
خشونت نشان دادن
cocks
:مثل خروس جنگیدن گوش ها را تیز وراست کردن
cock
:مثل خروس جنگیدن گوش ها را تیز وراست کردن
cocking
:مثل خروس جنگیدن گوش ها را تیز وراست کردن
slam bang
بی ادبانه وبا خشونت رفتارکردن
violence
شدت و تندی و سختی خشونت
beta software
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminates
تمام شدن تمام کردن
terminate
تمام شدن تمام کردن
terminated
تمام شدن تمام کردن
to lager-lout
[British E]
در جشن مست شدن و با خشونت داد و بیداد کردن
[اصطلاح روزمره]
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lapped
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panoramas
تمام نما اینه تمام نما
panorama
تمام نما اینه تمام نما
full track
تمام شنی خودرو تمام شنی
satyagraha
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
bandit
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
raider
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
robber
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
brigand
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
preyer
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
heister
[American E]
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
fullest
تمام
all night
در تمام شب
out-and-out
تمام
through
تمام
full-length
تمام قد
out and out
تمام
whole length
تمام قد
incomplete
نا تمام
thorough
تمام
full
تمام
thru
تمام
rounded
پر تمام
completing
تمام
lion's share
تمام
complete
تمام
completed
تمام
whole
تمام
full length
تمام قد
it is all up
تمام شد
yame
تمام
off
تمام
entire
تمام
full-face
تمام رخ
full face
تمام رخ
It's over.
تمام شد.
completes
تمام
fulfil
تمام کردن
fulfilled
تمام کردن
full
تمام قدرت
full
تمام تکمیل
fulfilling
تمام کردن
fullest
تمام تکمیل
integrating
تمام کردن
integrates
تمام کردن
integrate
تمام کردن
fullest
تمام قدرت
peter
تمام شدن
to see through
تمام کردن
fulfills
تمام کردن
fulfils
تمام کردن
wrap up
تمام شدن
full-time
تمام وقت
yean round
در تمام سال
yearlong
یکسال تمام
through
تمام شده
dyed-in-the-wool
به تمام معنی
dyed-in-the-wool
تمام عیار
use up
تمام کردن
par excellence
به تمام معنی
full-page
تمام صفحه
over with
تمام شده
spring-clean
تمام وکمالتمیزکردن
A whole week
یک هفته تمام
full screen
تمام صفحه
lie-in
تمام شدن
dyed-in-the-wool
تمام و کمال
lie in
تمام شدن
whole hog
تمام راه
mast high
تمام افراشته
full wave
تمام موج
full view
نمای تمام رخ
full tracked
تمام زنجیر
full tracked
تمام شنی
full time
تمام روز
full subtractor
تمام کاهشگر
full scale
تمام عیار
full pay
مواجب تمام
full pay
حقوق تمام
full orbed
تمام روشن
full mouthed
تمام دندان
full moon
ماه تمام
full duplex
تمام دو رشتهای
full blown
تمام کامل
full blown
تمام شکفته
full automatic
تمام اتوماتیک
full adder
تمام افزایشگر
full word
تمام کلمه
fullmouthed
تمام دندان
payment in full
پرداخت تمام
processor
تمام کننده
pucka
تمام عیار
pukka
تمام عیار
in full fig
درلباس تمام
in full
تمام وکمال
holosymmetric
تمام وجه
holohedron
تمام وجهی
holohedral
تمام وجه
he is fifty
تمام دارد
hade
شیب تمام
give out
تمام شدن
get through
تمام کردن
fully automatic machine
تمام اتومات
fully automatic
تمام اتوماتیک
fullword
تمام کلمه
fulfill
تمام کردن
finisher
تمام کننده
all risks
تمام خطرات
all out
باشدت تمام
all d.
در تمام روز
defunct
تمام شده
thoro
کامل تمام
thoro
تمام وکمال
thorough going
تمام وکمال
three whole years
سه سال تمام
depletable
تمام شدنی
to blow over
تمام شدن
to draw to an end
تمام شدن
to eat up
تمام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com