Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
to swerve a car
<idiom>
با خودرو ویراژ دادن
[اصطلاح روزمره]
Other Matches
She swerved sharply to avoid hitting a dog.
او
[زن]
ویراژ تندی داد تا با خودرو به سگ نزند.
four by two
خودرو چهارچرخی که فقط دوچرخ ان نیرو داشته باشد خودرو چهار در دو
adventive
خودرو
automobiles
خودرو
four by four
خودرو 4 در 4
self propelled
خودرو
self grown
خودرو
self driven
خودرو
autos
:خودرو
auto
:خودرو
self propelling
خودرو
vehicles
خودرو
vehicle
خودرو
automotive
خودرو
locomobile
خودرو
motor vehicle
خودرو
automobile
خودرو
wildwood
جنگل خودرو
locomobile
گردونه خودرو
escalator
پلکان خودرو
moving staircase
پلکان خودرو
tank vehicle
خودرو تانکرسوخت
weedy
هرز خودرو
tank transporter
خودرو مازتانک بر
deep jeep
خودرو زیرابی
motor vehicle
خودرو موتوری
motorcar
خودرو سواری
liftruck
خودرو بالابر
escalator
پلکان خودرو
to turn
[to turn off]
[to make a turn]
پیچیدن
[با خودرو]
escalators
پلکان خودرو
vehicular
مربوط به خودرو
tank vehicle
خودرو تانکر
bumper bar
سپر خودرو
scout car
خودرو دیده ور
moving stairway
پلکان خودرو
to use the car
با خودرو رفتن
automobiles
ماشین خودرو
chasis
شاسی خودرو
drive screw
پیچ خودرو
to ride in the car
با خودرو رفتن
propeller
گاردان خودرو
personnel carrier
خودرو نفربر
motor car
گردونه خودرو
truck vehicle
خودرو نظامی
motor cars
گردونه خودرو
automobile
ماشین خودرو
ammunition carrier
خودرو مهمات کش
caterpillar truck
خودرو هزارپا
propeller shaft
گاردان خودرو
lift truck
خودرو دارای جرثقیل
short wheel
خودرو شاسی کوتاه
escalators
پلکان های خودرو
wheel brace
آچار چرخ خودرو
loading list
لیست بارگیری خودرو
wheel wrench
آچار چرخ خودرو
loading plan
طرح بارگیری خودرو
payload
بازده خودرو یا دستگاه
high beam
[American English]
نور بالا
[در خودرو]
oil pan
جعبه کارتر خودرو
trunk
[American E]
صندوق چمدان
[خودرو]
boot
[British E]
صندوق چمدان
[خودرو]
full beam
نور بالا
[در خودرو]
payloads
بازده خودرو یا دستگاه
dipped beams
[beam light]
[British English]
نور پایین
[خودرو]
moving staircases
پلکان های خودرو
dimmed headlights
[lights]
[American English]
نور پایین
[خودرو]
unladen weight
وزن ناخالص خودرو
unladen weight
وزن کامل خودرو
low beams
[beam light]
[American English]
نور پایین
[خودرو]
dipped headlights
[lights]
[British English]
نور پایین
[خودرو]
moving stairways
پلکان های خودرو
moving stairs
{pl}
پلکان های خودرو
propeller joint
چهارشاخه گاردان خودرو
suspension wheel
چرخ تعلیق خودرو
signalled
علامت راهنمای خودرو
combat tire
تایر جنگی خودرو
signaled
علامت راهنمای خودرو
technical inspection
معاینه فنی
[خودرو]
full tracked
خودرو تمام شنی
signal
علامت راهنمای خودرو
cross bar wrench
آچار چرخ خودرو
windshield
شیشه جلو خودرو
rollover
چپ شدن خودرو یاوسیله
high gear
دنده قوی خودرو
upper beam headlights
نور بالا
[در خودرو]
windshields
شیشه جلو خودرو
[spider-type]
lug wrench
[American E]
آچار چرخ خودرو
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
mileage
مسافت طی شده به وسیله خودرو
curb weight
وزن کل خودرو با سوخت وتجهیزات
six by six
خودروی شش در شش نوعی خودرو شش چرخ
to go for a spin
با خودرو گردش کوتاهی کردن
fast shuttle
تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
six by four
خودرو شش در چهار خودروی شش چرخ
motor transport
حمل ونقل به وسیله خودرو
wilding
گیاه یا میوه خودرو وحشی
dome light
چراغ بالای طاق خودرو
car passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
motor vehicle passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
car passenger
سرنشین خودرو
[اتومبیل رانی]
motor vehicle passenger
سرنشین خودرو
[اتومبیل رانی]
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
to get a ride with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
gradeability
قابلیت عبور خودرو از شیبها
to leave on
روشن گذاشتن
[موتور یا خودرو]
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
travelling crane
جرثقیل رونده بارانگیز خودرو
automotive
مربوط به وسایل نقلیه خودرو
laden weight
وزن کلی خودرو با بار
to go into the ditch
با خودرو به خندق جاده رفتن
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
Carpool
هم سفری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
endgate
درب عقب
[خودرو شناسی]
ride
[American E]
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
trailer brake system
دستگاه ترمز تریلر
[فناری خودرو]
tracklaying
زنجیرگذاری کردن خودرو شنی دار
half track
خودرو نیمه شنی یا نیم زنجیر
choked
خفه کردن ساسات خودرو چوک
choke
خفه کردن ساسات خودرو چوک
tank recovery vehicle
خودرو اخراجات تانک جرثقیل زرهی
compass course
مسیر مغناطیسی خودرو یاهواپیما یا تانک
domes
کلاهک رادار برجک خودرو زرهی
dome
کلاهک رادار برجک خودرو زرهی
less than carload
وزن باراضافه از فرفیت تناژ خودرو
chokes
خفه کردن ساسات خودرو چوک
skate mount
پایه دوار مسلسل روی خودرو
loading
بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
trucks
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
trucking
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
speedograph
سرعت و مسافت سنج
[ وسایل نقلیه خودرو]
panel truck
یک نوع خودرو برای حمل بیسیم و غیره
trucked
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
truck
خودرو نظامی بالاترین بازوی دکل ناو
straddle truck
نوعی خودرو چهارچرخ حمل بار و جراثقال
trailers
خودرو تریلی کش هواپیمای تعقیب کننده هدف
black box
سرعت و مسافت سنج
[ وسایل نقلیه خودرو]
maximum gradeability
حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
fifth wheel
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
four by four
خودرو چهارچرخی که هرچهارچرخ ان نیرو داشته باشد
tachograph
سرعت و مسافت سنج
[ وسایل نقلیه خودرو]
center disc
[disk wheel]
دیسک با سوراخ بزرگ در کانونش
[ فناوری خودرو]
trailer
خودرو تریلی کش هواپیمای تعقیب کننده هدف
crashed
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crash
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
parking
پارک کردن هواپیما یا وسیله توقفگاه خودرو
crashes
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashing
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
to start
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
crashingly
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
unprompted
ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
mileage on departure
[arrival]
اندازه مسافت طی شده در زمان حرکت
[ورود]
خودرو
stages
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
vehicle used for migrant-smuggling operations
خودرو استفاده شده برای عملیاتهای مهاجر قاچاق
The motor vehicle is covered by theft insurance.
این خودرو برابر سرقت بیمه شده است.
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
He lost control of the car and swerved towards a tree.
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
turnaround cycle
مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی
bulk petroleum conversion kit
جعبه وسایل تبدیل خودروی عمومی به خودرو حمل موادسوختی
back-seat driver
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
tailgate party
[American E]
پیکنیک روی درب عقب ماشینها در توقفگاه خودرو قبل از شروع مسابقه ورزشی
[در آمریکا]
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
droning
خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور
drone
خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور
droned
خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور
drones
خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
flotation
قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
suspension
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
motor march
راهپیمایی موتوری راهپیمایی با خودرو
wildling
گیاه وحشی گیاه خودرو
cargo sling
طناب بستن محمولات به زیرهلی کوپتر طناب باربندی هلی کوپتر یا خودرو
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com